سیاهی چهره حاجی‌فیروز نشان چیست؟

یك استاد دانشگاه در واكنش به حاشیه‌های به‌وجودآمده درباره حاجی‌فیروز به این پرداخته كه سیاهی چهره او از كجا آمده است.

1400/01/06
|
00:34
|

به گزارش ایسنا، در پی بخشنامه معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران مبنی بر پرهیز استفاده از حاجی‌فیروز با صورت سیاه در كارناوال‌های نوروزی به دلیل جلوگیری از سوءبرداشت‌های نژادپرستانه كه با حاشیه‌ها و نقدهایی نیز همراه بوده است، آرزو رسولی(طالقانی)، عضو هیئت‌علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به حاجی‌فیروز به عنوان یكی از اسطوره‌های ایرانی پرداخته است.

او در این یادداشت نوشته‌ است: برخی چهره حاجی‌فیروز را نژادپرستانه خوانده‌اند و، با برداشت‌های باب روز، كل جهان‌بینی ایرانی و نمادهای اسطوره‌ای آن را زیر سؤال برده‌اند. در یادداشت حاضر، توضیح می‌دهم كه این مرد سرخپوش و سیه‌روی با دایره‌زنگی در دست از كجا آمده و چرا صورتش سیاه است.

برای پیدا كردن ردّپای اسطوره‌ها، پیش از هر چیز، باید ببینیم معیشت مردمان یك سرزمین بر چه استوار بوده است. اقتصاد مردمان فلات ایران برپایه كشاورزی و دامپروری بوده و طبیعی است كه اسطوره‌های چنین مردمانی حول همین دو محور شكل بگیرد. نوروز و تمام جشن‌ها و اساطیر پیرامون آن پیوند تنگاتنگی با كشاورزی دارد. یكی از این اساطیر، اسطوره ایزد شهیدشونده و زنده شدن دوباره اوست كه آیین آن حتی به پیش از مهاجرت آریاییان به فلات ایران بازمی‌گردد. طبق این اسطوره، ایزدبانوی باروری (معادل ایشتر در بین‌النهرین) به جهان زیرین یا زیر زمین، كه به باور مردمان جهان مردگان بوده، سفر می‌كند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن او، زایش و باروری بر زمین بازمی‌ایستد. خدایان درصدد چاره‌جویی برمی‌آیند و سرانجام موفق می‌شوند آب زندگی را بیابند و بر او بپاشند. ایزدبانو به روی زمین بازمی‌گردد اما طبق قانون سرای مردگان، باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. او شوهر خود را (دوموزی یا تَموز در بین‌النهرین) برمی‌گزیند كه از بازگشت او ناخشنود بوده است. جامه سرخ بر تن شوهرش می‌كنند، روغن خوشبو به تنش می‌مالند، نی لاجوردنشان یا سازی دیگر (شاید دایره‌زنگی) به دستش می‌دهند و او را به جهان زیرین می‌كشانند و، به عبارتی، او را شهید می‌كنند. او (دوموزی) كه ایزد گیاهان است، وقتی به جهان مردگان می‌رود، سرسبزی را هم با خود می‌برد و گیاهان خشك می‌شوند. موسم رفتن این ایزد گیاهی به جهان زیرین با سوگواری‌های زیاد همراه بوده است. برای شهادت این ایزد گیاهی مردم بسیار می‌گریستند و آن را طلسمی برای باران‌آوری می‌دانستند. بنا بر این اسطوره، ایزد گیاهی باید روی زمین بازگردد تا گیاهان سرسبز شوند. خواهر او (گِشتی‌نَنَّه در بین‌النهرین) می‌پذیرد نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر برد تا برادرش به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند. همان‌گونه كه فروشدن ایزد گیاهی با سوگواری‌های زیاد همراه بوده، بالا آمدن او هم، كه با سازَش مژده رسیدن بهار و رویش گیاهان را می‌دهد، با جشن‌های زیادی همراه بوده است كه همان نوروز ماست. رنگ سیاه چهره او هم نماد بازگشت او از زیر زمین و از جهان مردگان است.

این اسطوره پیش‌آریایی، با آمدن آریاییان به فلات ایران و آمیخته شدن اسطوره‌های آریایی با اسطوره‌های بومیان فلات ایران، به صورت شخصیت سیاوش در اساطیر ایران درمی‌آید كه سیه‌روی بسیار محبوبی در میان ایرانیان بوده است. سیاوش به معنای مرد سیه‌چرده بازماندۀ اسطورۀ ایزدی گیاهی است كه مظلومانه شهید می‌شود و بازگشتش به روی زمین با رویش گیاه پرسیاووشان از خون اوست.

به نظر مهرداد بهار، «حاجی فیروز بازمانده آیین ایزد شهیدشونده است و مراسم سوگ سیاوش نیز نموداری از همین آیین است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهیدشونده و شادی او شادی زایش دوباره آن‌هاست كه با خود رویش و بركت می‌آورد». در جشن‌های نوروزی، حیات مجدد این ایزد را به‌طور نمادین بازسازی می‌كردند و رنگ سیاه بر چهره می‌مالیدند یا صورتكی سیاه به‌كار می‌بردند.

ما نمی‌دانیم بومیان فلات ایران این ایزد گیاهی را چه می‌نامیدند اما در كتاب آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی به فرشته‌ای به نام فیروز اشاره می‌كند كه «ارواح را برای انشاء خلق می‌راند» و درست پیش از نوروز سر می‌رسد كه احتمالاً همان نامی است كه بعدها به حاجی ملقب شده و نماد ایزد یا فرشته‌ای مورد ستایش بوده است.

برخی سیاهِ نمایش‌های روحوضی را هم به بحث افزوده‌اند. آن‌جا هم اثری از تحقیر و نژادپرستی نیست. آن‌كه در این نمایش‌ها تحقیر می‌شود ارباب طماع است نه سیاه. سیاهی كه می‌تواند آسوده در پناه ارباب ثروتمند خود زندگی كند اما به‌خاطر مردم محروم موقعیت خود را به‌خطر می‌اندازد و زبان تندش را به‌چاشنی طنز می‌آمیزد و قدرت را نشانه می‌گیرد قهرمان است.

با دید امروزی و متأثر از فرهنگ‌های دیگر، نمادهای فرهنگی خود را نقد نكنیم. این نمادها را در بستر فرهنگی ایران درك كنیم و، عوض پذیرفتن هر خفّت نابجایی، به دنیا بیاموزیم به ارزش‌های ما احترام بگذارد.

دسترسی سریع