شهرام شكیبا: طنز و طنزپرداز سوپاپ اطمینان نیستند

«شهرام شكیبا» اولین مجری محفل داغ «در حلقه رندان» بود. شب شعری كه بدون تبلیغ زیاد به دلنشین‌ترین محفل ادبی كشور تبدیل شد؛ شاعران زیادی از شهرهای مختلف می‌آمدند تا از یك‌شنبه‌های آخر ماه دفتر طنز عقب نمانند.

1401/01/16
|
09:55
|

به گزارش فضای مجازی رادیو صبا به نقل از روابط عمومی حوزه هنری، با شكیبا درباره آن روزها گپ زدیم و ایده اولیه در حلقه رندان و البته «طنز» كه بعد از راه‌اندازی دفتر طنز و محفل در حلقه رندان، كسب و كار خیلی‌ها شد.

شما چطور با دفتر طنز و فعالیت‌هایش آشنا شدید؟

زمانی كه مدیریت حوزه‌ هنری با جناب آقای محمدعلی زم بود -و ایشان هم‌زمان در [سازمان] فرهنگی هنری شهرداری تهران سمتی داشتند و معاون فرهنگی شهردار هم بودند- طرحی را كه خیلی اجمالی برای ایجاد فرهنگسرای طنز نوشته بودم به ایشان ارائه كردم. آقای زم طرح را خواندند و خنده‌ای كردند و گفتند چقدر با اقای زرویی آشنایی؟ گفتم ایشان را می‌شناسم و صاحب‌نام هستند. گفتند آقای زرویی هم طرح فرهنگسرای طنز داده‌اند و برو و با ایشان صحبت كن. از سال‌های پیش آقای زرویی را می‌شناختم، از زمان حضورشان در دفتر روزنامه‌ زن. مجدد ایشان را در حوزه هنری دیدم. آن زمان خبری نبود و آقای زرویی بودند و یك اتاق و یك میز؛ اتاقی بالای تالار اندیشه، حول گنبد تالار كه بعدها قسمتی از پژوهشگاه حوزه شد. صحبت كردیم و هرچه كه من در طرحم داشتم ایشان بسیار جامع در طرح خودشان داشتند. دقیق‌تر و كامل‌تر. ایشان گفتند دفتر طنزی را در حوزه راه‌اندازی می‌كنند و طرح‌های دفتر طنز را هم گفتند، به‌ویژه موضوع برگزاری اولین جشنواره‌ی طنز دانشجویی. در كنار این جشنواره، شب شعر طنز هم در نظر گرفته بودند. در طی دیدارهای متوالی بعدی ما، به پیشنهاد آقای زرویی و سایر دوستان از جمله آقای میرفتاح، اجرای آن شب شعر طنز به من سپرده شد. از سوی دوستان شاعر استقبال خیلی خوبی از آن شب شعر شد و ایده‌ی آقای زرویی برای راه‌اندازی شب شعر به صورت دائم عملی و به شب شعر در حلقه‌ی رندان تبدیل شد.

از جزئیات شب شعر در حلقه رندان و روند شكل‌گیری‌ آن بگویید.

مخاطب ما در جشنواره فقط همان اهالی جشنواره بودند اما بعدها قرار بود ما با مخاطب عام كار كنیم. شاعر طنزپرداز مشهور یكی دو نفر بیشتر نبودند؛ خود آقای زرویی و آقای عمران صلاحی كه توسط آقای زرویی دعوت شدند. من هم دوستان شاعری را كه گاهی شعر طنزی در قالب اخوانیات یا برای سرگرمی و تفنن ادبی گفته بودند دعوت كردم. اولین برنامه در سالن پژوهشگاه حوزه برگزار شد كه حدودا دویست نفره بود. آگهی‌ها را فقط به دانشگاه‌ها فرستاده بودیم… و به خاطر دارم كه حدود سیصد الی چهارصد نفر به آن جلسه آمدند و همه از این استقبال شگفت‌زده شده بودند.

برای شب شعر بعدی مشخصا با آقای زم، مدیر وقت حوزه‌ی هنری، صحبت كردم و گفتم تالار اندیشه را در اختیار ما قرار بدهید. دوستان دیگر، بنده و آقای زرویی را نصیحت می‌كردند كه این كار را نكنید. تالار اندیشه در آن زمان قریب به حدود هشتصد صندلی داشت. دوستان می‌گفتند تالار پر نمی‌شود و خوب نیست… ولی در جلسه دوم علاوه بر این كه تالار پر شد، عده‌ای سرپا ایستادند و برنامه را دنبال كردند. طوری شد كه در جلسات بعدی تقریبا حدود هزار نفر شركت می‌كردند و حتی تعدادی برای این‌كه صندلی گیرشان بیاید ساعتی زود‌تر می‌آمدند.

چقدر جای چنین برنامه‌ای خالی بوده! شاید مردم مشخص نمی‌دانستند دل‌شان شب شعر طنز می‌خواهد اما این نیاز درون‌شان بوده است.

بله شب شعر طنز وجود نداشت. در همان شب شعر دانشجویی فكر كردیم مردم از كجا بدانند چه موقعی باید به یك شعر خندید. برای حل این موضوع خواهش كردم در تمام مدت برنامه، به عنوان مجری روی صحنه حضور داشته باشم. یعنی یك میز و میكروفن برای من بود و یك تریبون و میكروفن برای شعرا. در این بین هرجا شوخی‌ای به ذهنم می‌رسید انجام می‌دادم. شعرخوانی گاهی قطع می‌شد و با شعر و شاعر و مردم شوخی در می‌گرفت و دوباره شعر ادامه پیدا می‌كرد. فرم تازه‌ای بود و تا پیش از این مردم و حتی خود شاعرها، این‌گونه شب شعر را تجربه نكرده بودند.

بعد از مدتی دیگر اجرا با شما نبود…

با تغییراتی كه در مدیریت‌های حوزه رخ داد سیاست‌های حوزه عوض شد و برای حدود شاید پانزده سال اجرای شب شعر را به من ندادند و در واقع ارتباط كاری من با دفتر طنز قطع شد. دفتر طنز در آن موقع تشكیل می‌شد از یك مدیر كه آقای زرویی بود و یك نیروی اجرایی؛ شهرام شكیبا كه البته هیچ قراردادی با حوزه نداشتم و قرارداد تك تك كارها با خود دفتر بسته می‌شد. شنیدم كه این اواخر شب شعر با پنجاه، شصت نفر اجرا می‌شد یعنی كل جمعیت حاضر در سالن از شاعر و شنونده نهایتا به صد نفر می‌رسید.

به نظر شما چرا این افت صورت گرفت؟

غرض عوض شد. در حلقه‌ رندان به یك اتفاق روتین اداری تبدیل شد. در حالی كه در آغاز اتفاقی فرهنگی بود. اتفاق فرهنگی همیشه زنده است و باید مدام تغییر كند و صورت عوض كند؛ هم سلیقه‌ی مخاطب را بالاتر ببرد و هم همراه سلیقه‌ مخاطب بالا بیاید. متاسفانه سلیقه‌ها و متعاقبا كیفیت هم پایین آمد. سلیقه‌ مردم و شوخی‌هاشان در فضای مجازی از آن‌چه در جلسات این‌چنینی ارائه می‌شد از لحاظ فرم و محتوا جلو افتاد. دیگر نیازی به حضور در یك جلسه نبود. فضای مجازی خیلی بهتر و قوی‌تر جای این‌گونه جلسات را پر كرد. ما باید به اتفاق عمومی جامعه و رسانه نزدیك می‌شدیم ولی از تغییراتی كه جامعه‌ فرهنگی در فرم و محتوا و رسانه داشت، عقب ماندیم. به همین علت اقبال و استقبال كم‌تر و كم‌تر شد.

چه خروجی‌ای برای فرهنگسرای طنز متصور بودید؟

یك دوره‌ای طرحی با مضمون تشخص‌بخشی به فرهنگسراهای تهران آمد. فرهنگسراها به مفهومی و موضوعی تقسیم‌بندی شدند. مثلا فرهنگسرای جوان داشتیم كه تقسیم‌بندی سنی بود و فرهنگسرای قرآن داشتیم كه تقسیم‌بندی موضوعی بود. در بین فرهنگسراهای موضوعی جای فرهنگسرای طنز واقعا خالی بود. طنز یكی از شاخه‌های بسیار مهم ادبیات است و در تاریخ ادبیات ما كارهای فراوانی در قالب طنز صورت گرفته‌است ولی متاسفانه دانشگاه‌های ما توجهی به این موضوع نداشته‌اند و پژوهشگران هم به سراغ آن نرفته‌اند. طنز مغفول مانده و در حد یك سرگرمی برای نشریات باقی مانده بود. یكی دو نشریه‌ی طنز داشتیم كه البته بسیار پرفروش هم بودند و مردم صدای خودشان را در آن‌ها می‌دیدند و نشریات دیگر هم ستون طنز داشتند اما تا پیش از گل آقا هیچ‌وقت آن‌قدر جدی گرفته نشده بود. گل آقا توانست به مسولان كشور بگوید طنز چقدر موضوع مهمی‌ست. نه فقط شهر تهران كه جامعه‌ی ما نیازمند موضوع طنز است و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران این امكان را داشت كه به این موضوع در عرصه‌های گوناگون بپردازد. یكی از اشكالات دفتر طنز حوزه‌ی هنری این بود كه دفتر ادبیات طنز بود نه موضوع دیگری. وقتی ما می‌گوییم طنز، طبیعتا كاریكاتور، بخش مهمی از سینما كه سینمای كمدی‌ست و تئاتر كمدی، همه ذیل طنز قرار می‌گیرند. خیلی گسترده‌تر از آن چیزی‌ست كه گمان می‌كنیم یا مثلا در دفتر طنز به آن پرداخته می‌شد و می‌خواستیم كه در فرهنگسرای طنز به همه‌ی این موضوعات پرداخته شود. این‌كه انتقادات مردم به زبان طنز گفته شود به زبان هنرمندانه‌ای كه دشمنی ندارد و لحنش دوستانه اما گاهی گزنده‌است، یكی از ضروریات جامعه است.

عده‌ای می‌گویند طنز سوپاپ اطمینان است. شما موافقید با این جمله؟

فیلسوفی می‌گوید هنر كمك می‌كند كه حقیقت جهان را نابود نكند. به عبارتی هنر مفر انسان در مواجهه با حقیقت بی‌رحم است. طنز برای ما كار هنرمندانه‌ای‌ ویژه‌تر از كارهای هنرمندانه‌ی دیگر است. وقتی می‌گوییم شعر طنز، یعنی سراینده باید شاعر باشد و طنز را هم بشناسد. این در مورد تمام شئون دیگر هنر هم صدق می‌كند. یعنی انسان زیبایی را كه در اطراف خودش پیدا نمی‌كند خلق می‌كند تا بتواند در جهان راحت‌تر زندگی كند. در جهان اصوات فراوانی می‌شنویم اما موسیقی آن اصواتی‌ تازه‌ای‌ست كه انسان مطابق سلیقه‌ خودش ایجاد می‌كند كه با زیبایی تازه‌ای مواجه بشود. طنز هم همین است. اگر از این منظر نگاه كنیم، بله. هر هنری و ذیل آن طنز در تمام شاخه‌هایش می‌تواند سوپاپ اطمینان باشد. اما اگر از نگاه سیاسی بخواهیم ببینیم به نظرم كمی كم‌لطفی‌ست كه فكر كنیم طنزپردازان سوپاپ‌های اطمینان حكومت‌ها برای جامعه هستند. در این تعریف انگار آدم‌ها طنز را مخدری برای جامعه می‌بینند. این‌طور نیست. طنز آگاهی‌بخشی می‌كند بنابراین سوپاپ اطمینان تعبیر درستی نیست.

با این همه تریبون و رسانه، حال طنز را چطور می‌بینید؟

ببینید ما یك روزگاری موسیقی لاله‌زاری داشتیم، در سینما هم سبكی با عنوان فیلم‌فارسی داشتیم كه فراوان هم مخاطب داشتند. ولی آیا در همان فضا كسانی مثل عباس كیارستمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، مسعود كیمیایی، فریدون گله فیلم نمی‌ساختند؟ یا مگر در همان زمان موزیسین‌های بزرگی نمی‌زیستند؟ بله معمولا اقبال عمومی برای آن‌هاست كه در رابطه‌ی مستقیم با توده‌ی مردم هستند ولی هنرمند واقعی هم كار خودش را می‌كند.

آیا حجم زیاد این كارهای مقبول عامه، ذائقه‌ی جامعه را سخیف نمی‌كند؟

نه. دلیلی كه دارم این است كه آیا تمام آن‌ها كه تاكنون مخاطب هنر والا بوده‌اند و هنر آن‌ها را رشد داده بود در این بازار شلوغ، هوادار هنر سخیف شده‌اند؟ انسانی كه تعالی فرهنگی پیدا كرد نمی‌تواند عقب‌گرد كند. در آمار جامعه شاید تعداد مخاطبان آثار سخیف رشد كرده باشد ولی در كل برای اهالی و مخاطبان اصلی آثار هنری اتفاقی نیفتاده است. حتی این را یك ظرفیت می‌بینم كه كسانی كه اهل مطالعه نبوده‌اند الان به لطف فضای مجازی دارند می‌خوانند یا می‌بینند. پس ما كالای خوب تولید كنیم به زبان آن‌ها نزدیك شویم؛ سطح نگاه مردم را بالا ببریم.

مخاطب جدید چطور؟ سلیقه‌ مثلا نوجوانان را چگونه می‌توان شكل داد؟

همیشه این نگاه بین نسل‌هاست. نسل قبل‌تر فكر می‌كند نسل جدید نگاهش سخیف‌تر می‌شود. ولی این‌طور نیست فقط شكل در حال تغییر است. نسل جدید هم در حال تغییر است از دل این نسل هم كج‌سلیقه بیرون خواهدآمد و هم آدمی با سلایق درجه یك.

فكر می‌كنم فارغ از آن بخش هنری و شان فرهنگی بالاخره طنز كسب و كار است و اگر خودش را به روز نكند محكوم به انقراض است. مثل هر كسب و كار دیگری. برخی این نگاه را به كاری مانند شاعری ندارند. شما این نگاه را می‌پذیرید؟

روابط اجتماعی، غرض‌های گوناگونی دارد. یكی از این غرض‌ها داد و ستد است. وقتی اثری تولید می‌كنم با كسی كه كفش تولید می‌كند فرق چندانی ندارم. چیزی تولید كرده‌ام و می‌خواهم آن را عرضه كنم پس باید با بسته‌بندی و تبلیغات مناسب به دست مخاطب/مشتری برسانم. مشكل از جایی ایجاد می‌شود كه اهالی فرهنگ به این‌كه كالای خود را درست عرضه كرده و به دست مشتری برسانند اعتقادی ندارند. حرف شما كاملا درست است. شیوه‌های كسب و كار عوض شده و باید شیوه‌های عرضه‌ كار هنری هم به روز شود. به عنوان طنزپرداز باید بتوانیم و آموخته باشیم و تمرین كنیم چطور كالای فرهنگی كه تولید كرده‌ایم را در بهترین شرایط به دست بهترین مشتری برسانیم وگرنه نمی‌توانیم با مردم امروز ارتباط بگیریم و كالای بدون مشتری عرضه خواهیم كرد.

دسترسی سریع