به قلم : سعید یوسف نیا
طنز بازتاب یك جلوه از جلوه های زندگی انسان بر روی این كره خاكی است، انسانی كه عمری كوتاه دارد و به آرزوهای پایان ناپذیر، گره خورده است، به گونه ای زندگی می كند كه گویی فنا ناپذیر است. طنز از تضاد میان خواسته های انسان و اعمال و گفتار انسان در رویارویی با زندگی متولد می شود و بدینگونه است كه ما بازتاب پر رنگ یكی از جلوه های زندگی بشر را در آینه طنز می توانیم ببینیم. یكی از علتهای خندیدن، دیدن این تناقض ها در آینه جادویی طنز است. ارسطو گفته است كه جز انسان، هیچ حیوانی نمی خندد، پس طنز صد در صد انسانی است و می تواند ما را با جنبه مهمی از زندگی آشنا و از رموز آن آگاه كند.
سیمون كریچلی می نویسد:
" اگر خنده، جزئی از ذات انسان است، آنگاه انسانی كه نمی خندد در مظان اتهام انسان نبودن قرار می گیرد یا دست كم به انسان بودنش شك می كنیم."(در باب طنز ص37)
و در جای دیگری ادامه می دهد: "تاكنون هیچ جامعه ای كشف نشده كه به نوعی طنز نداشته باشد، چه طنزی كه در قالب شادی و سرور ناخودآگاه نمود یابد و چه طنزی كه به شكل لبخندی مختصر و كوتاه بیان گردد. بنابراین، خنده، خط تمایز مهم انسان از حیوان است و طنز نتیجه فرهنگ است."(در باب طنزص40)
خنده ای كه از اعماق جان برمی آید، غالبا ناشی از درك آنی اتفاقی است كه غیرمنتظره و غافلگیر كننده است كه اجزاء آن اتفاق با یكدیگر تناسب ندارندو درك همین عدم تناسب، احساسی در انسان برمی انگیزد كه چاره ای جز خندیدن ندارد، زیرا خنده ای كه به قهقهه ختم می شود، كاملا غیر ارادی است. شوپنهاور مثالی در این مورد می زند كه خواندنی است.
"او محكومی را توصیف می كند كه اجازه می یابد با زندانیان ورق بازی كند، ولی آنها وقتی از متقلب بودنش با خبر می شوند، او را بیرون می اندازند!" شوپنهاور می گوید: " آنها به آن توصیه عمومی كه می گوید باید از شر همنشین بد خلاص شد، عمل كردند و فراموش كردند كه او در عین حال یك زندانی است، كسی كه می بایست محبوس نگاهش داشت."(فلسفه طنز، جان موریل،ص46)
البته چنین نیست كه درك ناسازگاری، همیشه باعث خنده شود و در بسیاری از موارد موجب ترس و خشم و ناامیدی می شود، مثلاً اینكه ما به خانه برگردیم و ببینیم كه خانه ما سوخته و خاكستر شده است. در روند عادی زندگی آتش گرفتن خانه یك امر ناسازگاری است اما هرگز باعث خنده نمی شود. پس نمی توان حكم كرد كه هر نوع ناسازگاری موجب خنده می شود و همین نكته است كه باعث شده تا متفكران بسیاری هنگام توصیف طنز و خاستگاه آن، دچار تردید شوند و به پاسخی جامع و مانع نرسند.
قدر مسلم این كه طنز و خنده دو مقوله رازآمیز در زندگی انسان هستند و نمی توان از چارچوب بسته و انعطاف ناپذیری به این دو مقوله مهم بشری نگریست، از این روست كه اهل تفكر در تبیین خنده و پذیرش آن اختلاف نظر دارند. مثلاً كانت خنده را عامل سلامتی اعضای بدن می داند و برخی فیلسوفان همچون افلاطون برآنند كه خنده الگوهای مفهومی را متشتت می كند و از این رو نوعی انحراف و عدم تعادل است.
این اختلاف نظر تا جایی پیش می رود كه موریل می نویسد: "برای دانای كل، همه چیز در الگوهای عقلی قرار می گیرد و تمام این ها چیزی بیش از یك مغایرت ظاهری نیست. هیچ ناسازگاری درونی یا وجه كمیكی درباره گیتی یا وضعیت انسان وجود ندارد، بنابراین به خنده افتادن از آنها تنها برای افراد نادان یا پریشان میسر است."(فلسفه طنزص 50).
عجیب نیست؟! این همه اختلاف نظر در مورد خنده و فعل و انفعالات انسانی كه می خندد براستی موجب تعجب می شود.
از آنجا كه تاكنون نتیجه ای از این اختلاف نظرها حاصل نشده است، هر كس می تواند نظر خود را داشته باشد، اما به ظن قریب به یقین حتی كسانی كه خندیدن را عدم تعادل می انگارند بی تردید می دانند كه خنده واكنشی آنی و حسی است و مقابله كردن با این حس طبیعی به جسم و روح آسیب می زند. اهل تفكر و اهل عمل بر این باورند كه خنده، جسم انسان را از سموم می زداید و اعصاب را از شر " ارواح حیوانی" خلاص می كند و موجب می شود كه ذهن و جسم در روح لحظاتی از فشارهای ناشی از زندگی و مصیبت های آن، رها شوند.
جان موریل در فلسفه طنز به وجه تسكین دهنده طنز اشاره می كند و به نقل از اسپنسر از مقاله "درباب فیزیولوژی خنده" می نویسد:
در بدن ما عواطف شكل انرژی عصبی به خود می گیرند. انرژی عصبی همیشه میل به تولید حركت عضلات دارد و وقتی شدت كافی پیدا كند، همیشه چنین می كند. حس عبور از یك آستانه عموما خود را به شكل فعل بدنی بروز می دهد. به وقت ترس، از ما حركات خفیفی سر می زند كه آمادگی برای فرار كردن را فراهم می كنند و اگر ترس به قدر كافی تقویت شود، ما فرار خواهیم كرد. وقتی از دست كسی عصبانی هستیم، حركات جزئی خصومت آمیزی انجام می دهیم، مثلا به او نزدیك می شویم یا مشت هایمان را گره می كنیم. اگر انرژی عصبی مان به آستانه خاصی برسد، به او حمله خواهیم كرد. در مقیاس بزرگتر، ترس تمام عیار، عصبانیت و عواطف دیگر، فشار مازاد را خارج می كنند، همچون عمل سوپاپ اطمینان در تخلیه فشار اضافی."(فلسفه طنزص52).
اینكه چرا می خندیم؟ و این پرسش كه چرا باید بخندیم؟ پاسخهای جداگانه و مفصلی دارند كه بعضاً هیچ سنخیتی نیز با یكدیگر ندارند، اما همین كه می دانیم خنده برای انسان مفید است، ناگزیر به این نتیجه متقن می رسیم كه خنده برای جامعه مفید است چون انرژی های اضافی و مضر جامعه را آزاد می كند و موجب می شود تا ادامه این سفر سخت و شگفت یعنی زندگی میسر شود. اندوه وقتی از حد متعارف خود عبور كند بشدت به جسم آسیب می زند و كاركرد اعضای حیاتی بدن را مختل می كند در حالی كه خنده برعكس عمل می كند، هر چند گفته اند كه خنده نیز در اوج خود به مرگ می انجامد و این اصطلاح كه "آنقدر خندیدم كه مردم" اصطلاح بی ریشه ای نیست اما اگر نگوییم نایاب است می توانیم بگوییم بسیار كمیاب اند آنهایی كه از خنده مرده اند. غالبا مرگ بر اثر اندوه و یأس و افسردگی، دامنه وسیعی دارد. در هر حال، خنده نیز می تواند كشنده باشد به این معنا كه اگر تخلیه انرژی در یك آن به اوج برسد. ممكن است جسم انسان تاب نیاورد و متوقف شود. قدر مسلم این است كه عواطف انسان و فشارهایی كه این عواطف را تشدید می كنند، ظاهرا غیر ارادی اند و بخش ارادی آن آنجاست كه آدمی، در روند مشاهده و درك و خنده و ترس و گریه و ... بیاموزد و خود را اصلاح كند. خنده می تواند از مقدمات تفكر و عمل باشد زیرا ذهن را شفاف تر می كند و به جسم قدرت می بخشد.
خنده و آموزش
خندیدن در روند آموختن و یادگیری جایگاه ویژه ای دارد و نمی توان آن را نادیده گرفت.
ریبوار سیویلی می نویسد:
"ممنوعیت خنده در مدارس نشانه ارتباط ریشه ای این سیستم با سیستم نظامی است. وقتی خنده ممنوع است، ما ارتباط تاریخی میان آموزش و ارتش را درك می كنیم. برعكس، در آموزش آزاد خنده، بخشی از فعالیت و بروز احساسات در كلاس با حضور معلم و آموزشیاران است نه به دور از چشم آنها. آموزش مدرن خنده را ستایش می كند نه ممنوع. خندیدن پیش شرط یادگیری و فهم و رشد است. برای همین مدارس، جایگزین منزل و مؤسسات اجتماعی شده است. آموزش و یادگیری، اتفاقی عمیق در زندگی انسان یا كودك است. هم تجربه و هم دانش نشان می دهد كه نمی توان آموزش و خنده را از هم جدا كرد. تفكر و سیستم آموزش باید از اهمیت و نقش خنده و شرایط شادی بخش در پرسه یادگیری مطلع باشد و آن را جدی بگیرد. (خنده و فلسفه ص68).
"خنده و فلسفه، نوشته ریبوار سیویلی، ترجمه سامان سلیمانی، انتشارات دات، تهران 1398
خنده هم می تواند موجب تسهیل یادگیری و ایجاد فضایی صمیمی و شاد برای درك و فهم بیشتر شود و هم می تواند یك تنبیه بسیار خطرناك و جدی هم باشد.
خنده به منزله تنبیه عقیده تازه ای نیست و كاملا مشهود است كه اگر ما به اشتباه اخلاقی یا زبانی و یا عملی كسی بخندیم، در حقیقت او را تنبیه كرده ایم. تحقیر یك عمل دور از شأن انسانی لزوما خنده دار نیست و حتی كسی كه به عمل دیگری می خندد لزوماً قصد تحقیر او را ندارد ولی نتیجه همیشه یكسان است! تنبیه كسی كه از جاده اخلاق و تعادل خارج شده! به نظر هانری برگسون هیچ تنبیهی به اندازه خنده خواركننده نیست و همین است كه آدمی را به خود می آورد تا بیشتر از پیش مراقب اعمال و گفتار خود باشد و جنبه آموزشی و اصلاح كننده خنده شاید در این نكته هم مستتر باشد.
به بیان دیگر عملی را به یك فرهنگ یا یك اجتماع نمی پسندد تبدیل به عملی مضحك می شود كه در یك قرارداد نانوشته خندیدن بر آن رواست، مثلاً هرت كشیدن چای، و یا ملچ و ملوچ كردن هنگام خوردن غذا و قند كه جامعه ای به كمال نزدیكتر می شود بدیهی است كه نازك بین تر و دقیق تر به مناسبات اخلاقی و معرفی اجتماعی انسانها می نگرد و یكی از ابزار تنبیه نرم و عادی از خشونت برای نزدیك تر شدن اجتماع به كمال انسانی خنده است.
مراجع
1- موریل،جان،فلسفه طنز،ترجمه،محمودفرجامی،دانیال جعفری،چاپ دوم،تهران،نشر نی،1392
2- كریچلی،سیمون،در باب طنز، ترجمه،سهیل سمی،چاپ اول،تهران،انتشارات ققنوس،1384