اولین ضرورت سفر در هوای برفی را میتوان سنجش پیشبینیهای هواشناسی اعلام كرد
زمستان، برف، كولاك و انواع هشدار قرمز و نارنجی هواشناسی و راهداری و هلالاحمر و سایر ارگانهای وابسته و حتی نا وابسته: «ملت شریف همیشه در صحنه، به علت نفوذ جبهه هوای سرد بالاغیرتاً از سفر غیرضروری خودداری كنید!» ولی هنوز دهان مسئولین این ارگانها باز است كه خبر پشت خبر میرسد؛ فلان تعداد خودرو در جادههای برفی گرفتار آمدهاند.
قطعاً این افراد حتی اگر در رستوران بینراهی، كبابی از جنس گوشت الاغ تناول كرده باشند؛ مغزش را نخوردهاند كه در غیرضرورت بزنند به چاك جاده، لابد ضرورتی را احساس كردهاند.
اولین ضرورت سفر در هوای برفی را میتوان سنجش پیشبینیهای هواشناسی اعلام كرد. آیندهنگری ایجاب میكند پیشبینیهای این سازمان را سنجید تا در مواقع خیلی ضروری بشود اعتماد كرد.
در همین راستا دومین ضرورت، سنجش خدمات راهیاری و راهداری و پلیس و هلالاحمر و علیالخصوص ایمنی خودروهای وطنی است. بالاخره حفظ جان اهمیت دارد.
ضرورت سوم بررسی افت فشار گاز در مناطق صعبالعبور است. اگر انسان شرایط سخت سرما و نبود گاز را حس كند، آن دو درجه كمتر و دمای رفاه را با جدیت بیشتری پیگیری میكند.
اما از همه اینها ضروریتر. پاسخ به نیازهای فروخفته است. نیازی كه در اثر تماشای كارتونهای دهه شصت در آن پُشت و پَسَله ناخودآگاه پنهان شده و گاه سر برمیآورد.
همذاتپنداری باشخصیت كارتونهای آن دوره كه تقریباً همهشان دقیقاً در یك شب برفی كه اگر سگ را مثل الاغ هم بزنند از لانهاش بیرون نمیرفت، باید به دنبال موفقیتهایشان میرفتند. نمونهاش كارتون بل و سباستین یا لوسین یا پسر شجاع.
بازپخش این كارتونها و ترشح مدام دوپامین بعد از تماشای آنها یك حسی در مخاطب ایجاد میكند كه تا خبر برف و كولاك را بشنود با الگوگیری از آن كارتونها سر آسیمه به دنبال موفقیتهایش برود. هوای زمستان هم كه در ایران انگار قوت غالبش بیسكویت دایجستیو بوده، خشك، خشك. حالا چه بشود یك جبهه هوای سرد و خیس راهش را گم كند سر از ایران دربیاورد و اینجا بارشش بگیرد. پس نباید فرصت را از دست داد.
البته ناگفته نماند ممكن است، عبارت «جبهه» كه مدام در هشدارها تكرار میشود؛ باعث شده یكهو ملت را شور خلق حماسهای در بر بگیرد، گویا در حال اعزام به نبرد حق علیه باطل است.
همه این عین ضرورت است برای سفر و اصلاً مگر شاعر نگفته بسیار سفر باید تا پخته شود خامی؟! شاعر زمستان و تابستانش را كه لحاظ نكرده، بدون قید زمان و مكان آورده پس این سفرها خیلی هم ضروری است تا آدمی مغزپخت بشود. چهارتا خاطره فكبرانداز هم برای نوه و نتیجههایش داشته باشد.
پایان
نویسنده: سمیه رستمی