از پشت میز عدلیه

نوشته: امین تویسركانی

ناشر: چشمه

موضوع: مجموعه خاطرات كاملا واقعی از پرونده‌های جالب قضایی و برخوردهای مردم عای با یك قاضی دادگستری؛ بعضی از این خاطرات هم شگفت‌انگیز است هم خنده‌دار.

1399/03/18
|
09:52
|

در یادداشت پشت جلد كتاب آمده: بیش‌تر دعواها، جنایت‌ها، كلاهبرداری‌ها، اختلاس‌ها و چیزهایی كه در صفحه حوادث و سیاسی روزنامه می‌خوانید، نهایتا به یك قاضی ختم می‌شود. به همین خاطر یك قاضی داستان‌های زیادی در روز می‌شنود. این داستان‌ها معمولا از زاویه دید متهم یا قربانی روایت می‌شود و جنبه‌های خشونت‌آمیز و تلخ ماجرا پررنگ‌تر است. اگر آشنا یا دوست قاضی نداشته باشید، كم‌تر پیش می‌آید كه داستان‌ها را از زبان خود قاضی بشنوید و چقدر احتمال دارد كه تا به حال داستان طنزی از یك قاضی شنیده باشید؟

این كتاب مجموعه خاطراتی كاملا واقعی از پرونده‌های جالب قضایی و برخوردهای مردم عای با یك قاضی دادگستری است. بعضی از این خاطرات هم شگفت‌انگیز است هم خنده‌دار. «از پشت میز عدلیه» كتابی است كه هم شما را می‌خنداند و هم تصویر متفاوتی از دستگاه قضایی نشان می‌دهد.

بخشی از كتاب می خوانید :

من متعجبانه پرسیدم: “واقعاً بیست و پنج ساله كه درگیر این پرونده هستین؟ ” یكی از خانم‌ها پاسخ داد: “بله آقای قاضی. روز‌های اول كه می‌رفتیم دادسرا، كارمند شعبه تازه استخدام شده بود، اما الان یه سالی هست كه بازنشست شده. ” یكی دیگر گفت: “چرا قاضی فلانی رو نمی‌گی كه روز اول دیدیمش، مو و ریشش مشكی بود، اما الان یه تار مو رو سرش نیست و ریشش هم كامل سفید شده. ” من كه هاج و واج به درد دل‌های صادقانه آن‌ها گوش می‌دادم، از نحوه آشنایی‌شان با هم و این كه چه‌طور همه با هم پیگیر پرونده هستند، پرسیدم.

یكی از خانم‌ها جواب داد: “آقای قاضی، اوایل هم رو نمی‌شناختیم، اما این سال‌ها این‌قدر رفتیم دادسرا و اومدیم كه با هم آشنا و صمیمی شدیم و الان سال‌هاست با هم رفت و آمد خانوادگی داریم. ” من كه هیچ حرفی نداشتم بزنم و كاملاً حق را به آن‌ها می‌دادم، برای خالی نبودن عریضه گفتم: “خب پس این اطاله رسیدگی یه خیری هم داشته كه دوست‌هایی به این خوبی پیدا كردین! ” این مزه‌پراكنی لوس من را یكی از خانم‌ها چنین دردناك جواب داد: “بله آقای قاضی، ولی اگه دادگستری همون 25 سال پیش پول من رو پس گرفته بود، من الان تو خونه اجاره‌ای از دوست‌هام پذیرایی نمی‌كردم. ” خیلی شرمنده گفتم: “موضوع پرونده شما رو به گوش مسئولان بالادست می‌رسونم. “

دسترسی سریع