«محمد پورثانی» كه بود و چه كرد؟ یادداشتی از سید عمادالدین قرشی
«محمد پورثانی» (با اسامی مستعار پرشماری نظیر بچهلواسان، پدر سهبچه، پورپشنگ، پورپورخان، دایـیسبیل، دكـتــرم. پ، فضولباشی، گلگاوزبان، گلمریم، م.پ تلفنچی، م. ترحلوا، م. قدیمی، م. نكتهسنج، محمدپرانتز، ممدآقا، ممدپرانتز خودكارآبی و...)، طنزنویسی دوربینبه دست، پرتلاش، مستعد و سرشناس برای جراید بود.
بهقول مسعود كیمیاگر، «پورثانی با تكیهكلام معروفش «خداوكیلی»، بامرام، صریح و كمادعا بود». به تاریخ ٢٣ خرداد سال ١٣١٧ با اصالتی لواسانی، در كوچه روحی (واقع در خیابان شهباز) تهران متولد شد. طی دوران تحصیل در دبیرستانهای فروغی و ناصرخسرو، روزنامهدیواری دستنویس تهیه میكرد. فوقدیپلم كتابداری از دانشگاه تهران داشت. بین سالهای ١٣٥٩-١٣٣٩، كارمند روابطعمومی بانك سپه بود. از او دو دختر و یك پسر به یادگار ماندهاست.
اولین طنزش به عنوان نویسنده حرفهای، در نشریه آفتابشرق (مشهد) منتشر شد. پیشتر با مجله مشیر (به مدیریت محمود مشیری) همكاری داشت و خبر ورزشی مینوشت. اما بهشكل جدیتر طی سالهای ١٣٣٧ تا ١٣٤١، به دعوت عباس توفیق، با امضای پورپورخان و ممدآقا عضو رسمی روزنامه توفیق شد. همراه با محمدتقی اسماعیلی (آقاسمال) و عباس توفیق، داستانهای مشتركی در ماهنامه توفیق مینوشتند. ایده محبوب ستون نیازمندیهای عمومی توفیق (١٣٣٩) كه نظیرهای بر صفحات آگهیهای كوتاه تجاری بود، متعلق به پورثانی بود. همچنین، ستونهای «گفتم، گفت...» و «الو... پستچی» در همان ایام. پس از ترك توفیق در اعتراض به دستمزد پایین، صفحه طنز مستقلی به نام «هردمبیل» را در مجله ترقی با امضای م. فضولباشی مابین سالهای ١٣٤٩-١٣٤٢ مینوشت. از دیگر صفحات انتقادی-فكاهیاش در مطبوعات پیش از انقلاب، «تزریقات» در تهرانمصور، «بخش اورژانس» در روشنفكر، «دورهآخرالزمان» در امیدایران و دیگر ستونهایش در سپیدوسیاه، كاریكاتور، اطلاعاتهفتگی، جوانان، تاجورزشی و نیز همكاری با تلویزیون ملی و رادیو ایران بود. «گزك» نام كتابی از پورثانی است كه منتخبی از ٢٧ داستان كوتاه طنزش در آن سالهاست. در بحبوحه انقلاب، كتاب «لطیفهها برای بچههای بامزه» را تدارك دید كه به ممیزی سپرده شد. پس از انقلاب نیز در نشریات مختلفی مینوشت. در دهه شصت، همكاریاش با جواد علیزاده (كارتونیست) منجر به تولید چندین مجلد از كتابهای جُنگ لطیفه و كاریكاتور نظیر «لطیفههای روز، كاریكاتورهای روز»، «تیم فوتبال دنیا»، «شوخی با تلویزیون» و... شد. اما مهمترین فصل فعالیتش، همكاری مستمر با هفتهنامه گلآقا از نخستین شماره تا آخرین شماره، در ستونهای متنوعی چون «الو گلآقا»، «اشارات و تنبیهات» و... با اسامی مستعار گلمریم، بچهلواسان، ممدپرانتز، م.پ تلفنچی و بالاخص داییسبیل بود.
كتاب «چلتیكه»، یادگار منتخبی از داستانهای پورثانی است. كیومرث صابری مینویسد: «داییسبیل نویسندهای است كه معمولا موضوع و مطلبی را كه طنزنویسان دیگر در دو سطر تمام میكنند، تا ١٠ صفحه كش میدهد و این كم هنری نیست!»
پورثانی جز شعر طنز، تمام قالبهای نوشتاری را در شوخطبعی تجربه كرده است. داستان، مقاله، نثر كوتاه، لطیفه، مصاحبههای فانتزی، بیوگرافینویسی، ... و البته نمایشنامه رادیویی؛ دقیقا یك همهچیزنویس مطبوعاتی بود، اما آنچه وجه غالب شخصیت كاری او را میسازد داستانهای كوتاه طنز با نثر مطبوعاتی اوست كه از منظر توارد زمانی و موضوعی، نیمنگاهی به داستانهای عزیز نسین و خسرو شاهانی دارد. منوچهر احترامی مینویسد: «من در عمر دراز روزنامهنگاریام، آدمهای بسیاری را دیدهام كه مثل ماه منیر در آسمان مطبوعات درخشیدهاند و پیرامون خویش را نورباران كردهاند اما ناگهان چون ماه در محاق رفتهاند یا فراموش شدهاند. پورثانی اما هیچگاه در محاق نرفت و خاموش نشد. پورثانی همیشه عاشقانه طنز نوشت. فعالیتهای خستگیناپذیرش در برنامههای «شما و رادیو»، «صبح جمعه با شما» و «رادیو تعطیلی»، او را یك عاشق صادق طنز، یك فرهاد كوهكن معرفی میكند. اگر ما اوتاد را كسانی بدانیم كه خصلتهای بشری را پاسداری میكنند و از نسلی به نسلی انتقال میدهند، بیشك باید پورثانی را یكی از اوتاد بدانیم.»
و بالاخره، یكی از پركارترین طنزنویسان معاصر ایران، سوم مرداد ١٣٨٣دارفانی را وداع گفت و همانطور كه خود میخواست به عنوان یك طنزنویس مُرد. میگفت: «از یك طنزپرداز، فقط به طنز باید یاد كرد، حتی در مرگش! طنزنویس تا زنده است شاغل است. من، وقتی نمینویسم، زنده نیستم!»