كتاب غریزه وصلی

كتاب غریزه وصلی؛ وقتی یك دروغ دردساز می‌شود

1401/12/08
|
10:55
|

نویسنده: سارا ملاعباسی
یكی از آثار مهرداد صدقی كتابی به نام غریزه وصلی است كه در آن، نویسنده شخصیت‌هایش را از مجموعه آبنبات‌ها یعنی اهالی كوچه سیدی بجنورد وام گرفته است.

اما باید توجه داشت كه داستان‌ها و اتفاقاتی كه در «غریزه وصلی» اتفاق می‌افتد، با خط داستانی آبنبات‌ها متفاوت است.

داستان این كتاب از جایی شروع می‌شود كه در روزگار ممنوع بودن ویدیو، محسن نوار ویدیوی دایی‌اش را كه از فردی به اسم قدرت‌پلنگ قرض گرفته بود، اشتباهی به همسایه‌شان، آقای اشرفی، قرض می‌دهد و ماجراهای جدیدی شروع می‌شود.

شخصیت‌پردازی مهرداد صدقی در این كتاب همانند آبنبات‌هاست و نویسنده كاملاً به آن وفادار است.

همچنین اتفاقات و موقعیت‌هایی كمدی كه یكی بعد از دیگری و بعد از گره اصلی به وجود می‌آید، تنوع بیشتری داشته و داستان را جلو می‌برد.

در اصل، خرده موقعیت‌های غریزه وصلی به گونه‌ای طراحی شده‌ كه از دل یك اتفاق، اتفاق جدیدی پیش آمده و علاوه بر غافلگیری برای مخاطب، او را می‌خنداند.

همچنین نوع دیالوگ‌نویسی، استفاده بجا از لهجه بجنوردی و نقشه‌هایی كه آدم‌ها برای بیرون آمدن از مخمصه می‌كشند، خواننده را با خود همراه می‌كند و با خنده بحران‌ها را پشت سر می‌گذارد.

هر چند گاهی تعداد این اتفاقات به قدری زیاد می‌شود كه نویسنده مجبور می‌شود در آخر داستان، در زمان حال خبر از آینده بدهد (مثل جایی كه گفته می‌شود پول برنج‌های مغازه آقاجان چندماه بعد وصول شد)، اما باز هم سیر خطی داستان حفظ شده است.

به وجود آمدن یك موقعیت طنز یا كمدی اشتباه و افتادن در دردسرهای بزرگتر و بیرون آمدن از آن، طوری كه همه عاقبت به خیر شوند و مخاطب سراسر داستان بخندد، از ویژگی‌های این رمان طنز است كه مانند آن را در آثار دیگر كمتر دیده‌ایم.

در كل اگر سری كتاب‌های آبنبات را خوانده‌اید، غریزه وصلی می‌تواند گزینه مناسبی برای‌تان باشد و بدانید كه این كتاب فقط در اپلیكیشن طاقچه قابل مطالعه و دسترسی است و نسخه دیگری از آن وجود ندارد.

در بخش‌هایی از كتاب می‌خوانیم:

– خوشبختانه دیگر كسی به من گیر نداد و به غذا خوردن مشغول شدیم و چون در خانه ما گیر از بین نمی‌رفت بلكه فقط از فردی به فرد دیگری منتقل می‌شد، آقاجان به مامان گیر داد چرا غذا كمی شور است و مامان به آقاجان گیر داد كه با دست‌های نشسته چرا آمده سر سفره و بی‌بی هم به آقاجان گیر داد چرا دیر برای ناهار آمده و آقاجان به بی‌بی گیر داد چرا در این چند روز قرص‌هایش را نخورده و زن‌دایی به مامان گفت كسی كه باید قرص‌هایش را بخورد دایی است چون جدیدا اخلاقش جوری شده كه انگار قرص‌هایش را نمی‌خورد!

– راننده گفت: «مِگن این هروقت فیلم رزمی مِبینه، یا خودش یا یكی از دور و بری‌هاش «شَل و پَل» مِشن» حق با آقای راننده بود. معمولا قدرت بعد از دیدن فیلم‌های ژان كلود به خودش آسیب می‌زد و بعد از دیدن فیلم‌های بروس لی به بقیه.

– تنها كسی كه تشویقم كرد احسان بود: «آفرین صدآفرین عموی خوب و نازنین سر در هوا سُم بر زمین!»

دسترسی سریع