یادداشتی دربارۀ «پرویز شاپور»، دنیای شگفتانگیز او و كاریكاتورهای كلامیِ غیر قابل ترسیمش؛ یادداشتی از محمد حسن صادقی
پیشگفتار
در این یادداشت، ابتدا به معرفی هنر و نگاه شاپوری از زبان بهترین و صمیمیترین دوست و همكار پرویز شاپور یعنی «عمران صلاحی» خواهیم پرداخت. در ادامه نظر بعضی از استادان اهل فن مربوطه را دربارۀ دنیای منحصر به فرد و شگفتآور شاپور نقل میكنیم. سپس مبلغی دربارۀ هنر تصویرسازی با كلمات خواهیم گفت و در آخر شاخصترین كاریكاتورهای كلامی غیر قابل ترسیم «پرویز شاپور» كه به اهتمام و سلیقۀ بندۀ كمترین از میان بیش از ده هزار كاریكلماتور گوناگون او گزینش شده، به صورت یكجا، ارائه و مطلب را با سخن بزرگان ختم به خیر میكنیم.
«پرویز شاپور» از زبان «عمران صلاحی»
دنیایی كه شاپور آفریده، بسیار زیبا و شگفتانگیز است. وقتی آدم به دنیای شاپور پا میگذارد مثل بچهای است كه وارد یك گاردنپارتی عجیب شده؛ مثل بچهای كه با حیرت به یك منظرۀ آتشبازی مینگرد. در دنیای شاپور، دیوانهای را میبینیم كه روی ریل آهن میدود و ظاهراً خودش را لكوموتیو تصور میكند و پس از زیرگرفتن سوزنبان از خط خارج میشود. شاپور مثل آن شهرِ فرنگیهای سابق است كه بالای دستگاه شهر فرنگ خود ایستاده و چیزهای بدیع و حیرتآوری به بچههای زمانه نشان میدهد. وقتی به شهر فرنگ او چشم میدوزیم، مردی را میبینیم كه عكسش را كه در آب افتاده با كجبیل درمیآورد و داخل آلبوم خانوادگیش میچسباند. بلبلی را كه تارهای صوتیاش را از دست داده میبینیم كه دو انگشت پایش را داخل دهانش كرده و سوت بلبلی میزند. دنیای شاپور پر از صمیمیت و مهربانی است و این مهربانی را به اشیا نیز منتقل كرده است. به طوری كه وقتی لحظات فوت میشوند ساعت اشك میریزد. او دلسوزی خود را حتی به جایی رسانده كه برای اینكه زالو را از گرسنگی نجات دهد، خون گریه كند. اشیاء ظریف و حیواناتی نظیر عنكبوت، ماهی، موش، گربه از دوستان صمیمی او هستند. او برای اینكه ماهی را در غم خود شریك كند در تنگش اشك میریزد. خلاصه دنیای شاپور دنیاییست به دور از همۀ دنیاها؛ دنیایی كه حیرت یك بیگانۀ دهاتی را در ما برمیانگیزد، هنگامیكه وارد شهر بزرگی میشود.
شاپور روی خیلیها تأثیرات سوء! گذاشته است. بعضی از طراحان طنزاندیش كه شهرت جهانی یافتهاند اندیشههای شاپور را به تصویر كشیدهاند و جایزههای جهانی بردهاند. راقم این سطور هم بعضی از سوژههای شاپور را مصور كرده اما جایزهای نبرده است، تنها چیزی كه برده، آبرویش بوده!
در مجلۀ خوشه - زمانی كه «احمد شاملو» سردبیر آن بود - طرحهایی چاپ میشد با این توضیح: شرح از پرویز شاپور، طرح از راقم این سطور! یا تقریر از پرویز شاپور، تصویر از راقم این سطور. درست همان موقعها كه موشها و گربهها و ماهیها و سنجاققفلیها و چترها و جارختیها و آدمهای شاپور لابهلای صفحات مطبوعات دنبال هم میكردند، شاپور آنها را به صورت كلامی نیز توی مطبوعات رها كرد. با اینكه اینگونه نوشتهها از سالها قبل زیر عنوان «عقاید و آرا» (یا در ستون «سبدیات» و «دارالمجانین») در توفیق چاپ میشد، به چشم نمیآمد، وقتی برای اولینبار در 26 تیرماه سال 1346 در مجلۀ خوشه به چاپ رسید، خودش را نشان داد و گل كرد. عنوان «كاریكلماتور» را «احمد شاملو» (سردبیر خوشه) با تلفیق «كاریكاتور» و «كلمات» درست كرد كه به نام شاپور ثبت شد. نوشتههای كوتاه شاپور با این اسم نوظهور شناسنامه گرفت و شهرت پیدا كرد. كاریكلماتور را میتوان اینطور تعریف كرد: «كاریكاتوری كه با كلمات بیان میشود.» اما گاهی فراتر از این تعریف است.
هر هنری برای بیان خود ابزاری دارد. ابزار بیان كاریكاتور خط است اما شاپور این وظیفه را بر عهدۀ كلمه گذاشته است. شاپور جای خط و كلمه را با هم عوض میكند، یعنی با خط ترسیم میكند و با خط تحریر؛ به عبارت دیگر طرحهایش را مینویسد و نوشتههایش را طراحی میكند. او همانطور كه با خط مینویسد با كلمه هم كاریكاتور میكشد و كاریكلماتور، كاریكاتوری است كه با كلمات كشیده میشود و انگار چارهای جز این نیست. بسیاری از تصویرها را نمیشود با خط كشید. وقتی «قلّه از كوه بالا میرود.» چگونه میشود آن را رسم كرد؟ وقتی «درخت از گربه پایین میآید.» چگونه میشود شكلش را كشید؟ اینها كاریكاتورهایی هستند كه فقط با كلمات میتوان ترسیمشان كرد. فقط كلمه میتواند تصویر پرندۀ خستهای را كه در آسمان روی قلۀ پروازش نشسته است، بكشد. دكتر «سیروس شمیسا» در كتاب «انواع ادبی» به درستی از كاریكلماتور به عنوان یك نوع ادبی تازه نام برده است.
من برای تخیّل نیرومند شاپور نظیری نمیشناسم، تخیّل شاپور حدّ و مرزی ندارد. او چیزهایی را میشنود كه ما نمیشنویم و چیزهایی را میبیند كه ما نمیبینیم. شاپور ناشنیدهها و نادیدهها را به سمع و نظرمان میرساند:
وقتی گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
به ماهی فكر كردم. چون به آب فكر نكرده بودم، ماهی فكرم مرد.
شاپور با كارهای غیرعادی خود نشان میدهد كه كاریكاتوریستها و طنزپردازان میتوانند ترك اعتیاد كنند و دنیا را با چشم دیگری ببینند. نحوۀ نگاهكردن شاپور به انسان و طبیعت و اشیا بر شعر مدرن و امروز ایران هم تأثیر گذاشته است. نحوۀ نگاه او با دیگران فرق میكند. او دنیا را گاهی وارونه میبیند. مثلاً به جای اینكه بگوید «گربه از درخت بالا رفت» میگوید «درخت از گربه پایین آمد». «یدالله رویایی» در شعری كه میگوید «من از درخت بالا افتادم» نگاهی شاپورانه دارد. كاریكاتوریست نامداری چون «اردشیر محصّص» از بعضی افكار و آثار او تأثیر پذیرفته است. شاپور به تعبیر «نیما» كه معلم او بود، رودخانهایاست كه از هر جایش میتوان آب برداشت، رودخانهای عمیق و زلال. او با كارهایش نحوۀ نگاه ما را به اشیا و آدمها عوض میكند و ندیدهها را نشانمان میدهد. مدرنیسم در طرح و طنز امروز ایران بسیار مدیون پرویز شاپور است. او توانسته با كمترین كلمات بیشترین مفاهیم را بیان كند. طبیعت شاپور در كاریكلماتورهایش، طبیعتی انسانی است؛ او از طبیعت بیرونی عبور میكند و به طبیعت درونی میرسد و به آن ابعاد انسانی میبخشد. مثل سكوتی كه صدای پا را نمیشنود یا دودی كه از سقوط بالا میرود یا سقوطی كه در آبشار آبتنی میكند.
نظر بعضی دیگر از بزرگان دربارۀ دنیای منحصر به فرد و شگفتانگیز «پرویز شاپور»
«شاپور همه را غافلگیر میكند. او شاعر امكانات اشیا و الفاظ است. اشیاء ظریف و موجودات ذرّهبینی و حشرات كوچك، چیزهاییاند كه توجّه او را جلب میكنند و در اینهاست كه اندیشۀ طنزپردازش آزاد میشود و به كار میافتد. انكار ابتذال و اجتناب از سوژههای معمول به اضافۀ یك ظرافت عالی و استفاده از حدأقل كلمات برای بیان مقصود؛ زیبایی و ظرافت در آثار شاپور همیشه با هم ظاهر میشوند.»
(اردشیر محصّص)
«در كارهای شاپور طنز مخصوصی وجود دارد و این طنز شیرینی خاصی دارد كه ممكن است برای آنهایی كه تازه آن را میچشند، چندان مطبوع نیاید. پرویز شاپور مخالف دشمنی است، او بیش از همهچیز دوستی را دوست دارد. در قلبش به جای خون، محبت و صفا جریان دارد.»
(بیژن اسدیپور)
«در ادبیات طنز ایران، كاریكلماتور به عنوان شاخهای تازهرسته از درخت تناور ادب فارسی با تلاش پرویز شاپور و پیروانش سر برآورده است؛ با طبیعت و شرح و وصف شورانگیز آن به رندانهترین و زیركانهترین بیان آراسته شده و حضور چشمگیر خود را همهجا به چشم و دل و گوش هوش فرزانگان و دانندگان بركشیده است.»
(منوچهر آتشی)
هنر تصویرسازی با كلمات
معانی مختلف یك تصویر
گاهی یك تصویر به اندازۀ هزار كلمه ارزش دارد، چون ممكن است خیلی روشنتر و جالبتر خیلی چیزها را بگوید. به علاوه امكانی برای تفسیر و تقریر فراهم میكند كه هر كس میتواند هر طور دلش خواست آن را تعبیر و تفسیر كند. یك تصویر گاهی چندین تفسیر واقعی و چندین تفسیر ذهنی و خیالی به دست میدهد. طنزپرداز میتواند تفسیر تازه و بامزهای از هر اتفاقی در یك تصویر ارائه كند.
داستان اشیاء بیجان
هرچه در عالم میبینیم داستانی را شرح میدهد. عكسها اتفاقاتی واقعی و كاریكاتورها اتفاقاتی خیالی (غیرواقعی) را تعریف میكنند. بنابراین حتی اشیاء بیجان هم (حدأقل در ذهن ما) جان دارند و كاری میكنند و بازیگران اتفاقاتیاند. كافی است با استفاده از تخیل آن صحنه (یا تصویر) را پیدا، تجسّم و بیان كرد. صحنۀ خلقشده باید به اشیاء جان بدهد و در واقع آنها را مثل انسان بنماید تا بتواند موضوع و مفهوم متفاوت و بامزهای از زبان آنها بگوید.
شوخی تصویری
شوخی تصویری ممكن است به گونهای باشد كه حتی بهترین بازیگر هم نتواند آن را به نمایش بگذارد. این نوع شوخیها هم شامل شوخیهای واقعگرایانه (رئالیستی) و هم كاملاً فراواقعگرایانه (سوررئالیستی) است.
شوخی تصویری واقعگرایانه: شاه خطاب به مخالفان: «شما را از سر كوتاه خواهم كرد.»
شوخی تصویری فراواقعگرایانه: «دیشب خواب دیدم دارم یك كیك بزرگ میخورم، صبح كه از خواب بیدار شدم، بالشم نبود.»
طنزپرداز باید با كلمات تصویرسازی كند و به جای اینكه بگوید نشان بدهد تا مخاطب بتواند همهچیز را جلوی چشمانش مجسّم كند. طنز مجالی به طنزپرداز میدهد و دست او را كاملاً باز میكند تا با تصویرسازی به شوخی خود آب و تاب بدهد یا مخاطب را در آن غرق كند. بیان تصویری و جاندار، كاری میكند تا مخاطب همهچیز را تجسّم كند، طوری كه انگار خودش دارد آن كار را انجام میدهد. استفادۀ صرف از كلمات فقط نیمی از مغز را فعّال و تحریك میكند ولی اضافهشدن تصویر به شوخی، هر دو قسمت (نیمه) مغز را به جنب و جوش میاندازد. بیان موضوع در كمترین حجم ممكن و نفوذ به عمق آگاهی و عواطف خواننده با سودجستن از تصاویر نمادین و ضربههایی كه قدرت تكنیكی متن در اختیار نویسنده میگذارد، ویژگی بارز كاریكاتور كلمات است.
كاریكلماتور بیشتر میكوشد وجوه گوناگون زبان را به وجه دیداری (تصویری) نزدیك كند و مفاهیم ذهنی را عینی كند. به عبارت دیگر به ذهنیتها عینیت ببخشد و اتفاقات، پدیدهها و ناپدیدههای ریز و كوچك را زیر ذرّهبین، میكروسكوپ و تلسكوپ ذهنیاش با چاشنی اغراق و ریشخند كنایهدار مورد توجّه و تأمل قرار دهد و مخاطب را به تفكّر و تبسّم وا دارد.
یكی از روشهای تصویریكردن یك شوخی این است كه به جای كلّیگویی، جزئیگویی كنیم، یعنی نشانههای تصویری یك چیز ملموس و مشخص را به مخاطب بدهیم. اینطوری مخاطب دقیقاً میفهمد چه چیزی را باید جلوی چشمش تجسّم كند. بیشتر طنزپردازان ذرّهبینند، اما تعدادی هم تلسكوپند. آنها از تجربیات روزمره و عادی زندگی خودشان و مردم طنز میسازند. این نوع طنز چون ملموس و فهمپذیر است، پرطرفدارتر است. شیوۀ دیگر برخی طنزپردازان نگاه شخصی با تلسكوپ به جهانی دیگر یعنی دنیای خیال و طنزپردازی بر اساس خیالات است. مثلاً اگر ما دُم داشتیم چه میشد؟ یا اگر مرغ یكپا داشت چه میشد؟ این شیوۀ طنزپردازی یك دنیای دور را نزدیك و جلوی چشم ما میآورد. دنیا پر از تناقض و چیزهای غیرعادی است. طنزپرداز با دید خاصی كه دارد میتواند حتی در چیزهای به ظاهر عادی، چیزهای غیرعادی كشف كند و چون این چیزها برای مردم آشناست، فوری آنها را به جا میآورند و چه بسا گاهی قاهقاه بخندند.
كاریكلماتور هم مانند كاریكاتور یك شوخی تصویری است. تصویری اغراقآمیز از یك سوژه كه معمولاً با نگاهی متفاوت و انتقادآمیز همراه است. با كاریكلماتور میتوان هر چیزی را كه در خیال میگنجد به تصویر كشید. برای همین كاریكلماتوریستها میتوانند چیزهایی را كه عكس و كاریكاتور نمیتواند نشان دهد، با زبانی تصویری و جاندار ترسیم كنند.آنها میتوانند هر چیزی را كه تصوّر میكنند با زبان كلام به گونهای ترسیم كنند كه دیگران هم بتوانند در ذهنشان آن تصاویر را مسجّم كنند.
تعدادی از كاریكاتورهای كلامی غیر قابل ترسیم پرویز شاپور
قلّه از كوه بالا رفت.
درخت از گربه پایین آمد.
خط از لكوموتیو خارج شد.
سقوط در آبشار آبتنی میكند.
برای ایستادن از خودم بالا میروم.
وقتی در را گشودم، ساختمان بیرون رفت.
اتاق از پنجره بیرون پرید.
پاها تا رسیدن به مقصد جاده را به هم پاس میدهند.
شمع، اشكریزان از قلّۀ روشنایی پایین میآید.
میكروب در مقابل میكروسكوپ گرۀ كراواتش را مرتّب میكرد.
قوّۀ جاذبۀ زمین گوش فوّاره را گرفته به زمین بازگرداند.
آب از فوّاره بالا میرود.
وقتی شهاب زیپ تنپوش شب را میكشد، پوستی به سفیدی برف به نگاهم الماس میكشد.
آب به قصد خودكشی خودش را از بالای آبشار به پایین انداخت.
قطار ایستاده بود و ریل حركت میكرد.
خروس سحرخیز هنگام طلوع آفتاب بالزنان تاریكی را از خود میتكاند.
چشمم آنچنان ضعیف شده است كه ماه كامل را هلال میبینم.
چهار فصل به طور نامرئی از درخت بالا میروند.
تُنگ، قفس ماهی است.
كویر ابر را در دستگاه آبمیوهگیری گذاشت.
میكروب عاشقپیشه در زیر میكروسكوپ به دكتر چشمك زد.
دریا رودخانه را مثل شال به گردنش پیچید.
وقتی تصویر مرغ ماهیخوار در آب میافتد، ماهیها اشهد خود را میخوانند.
پیری آنچنان كمرم را خم كرده كه آسانترین كار برایم بستن بند كفش است.
خودنویسم را از واژهها پُر میكنم.
نگاه سگ با سرعت گربه از درخت بالا میرود.
میكروب زیر میكروسكوپ به دكتر آزمایشگاه دهنكجی میكرد.
گربۀ گرسنه لب حوض انتظار پرندۀ تشنه را میكشد.
باد آنچنان كمر درخت را خم كرد كه سایهاش را بوسید.
وقتی سایۀ ابر روی دریا افتاد، قطرات باران بوسهبارانش كردند.
وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
گلبول سفید خونم به میكروب پشت پا زد.
باد كلاهم را به جارختی آویزان كرد.
تصویر پرنده در آب شنا میكرد.
خودرو گام مدوّر برمیدارد.
وقتی آینه شكست، خردههای تصویرم را جمع كردم.
پشۀ مهربان وقتی نیشم میزند، خودش جایش را میخاراند.
قطار را در تونل به خاك سپردم.
لامپ به قدری بزرگ بود كه كارخانۀ برق در وسط آن بنا شد.
پرنده، خلبان خودش است.
آینه تصویرم را بلعید.
كرۀ زمین را به خاك سپردم.
بلبل برای گلی كه كر بود فقط دهانش را باز و بسته میكرد.
عنكبوت مهربان با تارش برای مگس پولیور میبافت.
برای اینكه پس از مرگم هم از مطالعه غافل نباشم، وصیت كردهام سنگ قبرم را پشت و رو روی مزارم بگذارند.
كلام آخر
«پرویز شاپور پنجم اسفند 1302 از در ورودی زندگی وارد و پانزدهم مرداد 1378 از در خروجی آن خارج شد. میان این دو در، انسانی میزیست كه با نوشتهها و طرحهایش جانواران و گیاهان و اشیا را احضار میكرد و به خدمت مهربانی درمیآورد. انسانی كه قلبش پرجمعیتترین شهر دنیا بود و با گلها عكس خانوادگی میگرفت.»
(عمران صلاحی)
«پرویز شاپور به یك نسل كامل، موجزنویسی، نكتهیابی و ظریفاندیشی را تعلیم داد. بی سر و صدا زیست و بی سر و صدا رفت. اما از آن «تنها صداهاست» كه میماند.»
(سیدحسن حسینی)
«پرویز شاپور زندگی همۀ انسانها را روشن میخواست. خودش چهقدر در روشنی و شادمانی زیست؟ این را فقط كسانی میدانند كه در تنهایی شاپور با او بودند ...»
(كیومرث صابری فومنی، گلآقا)
منابع
قلبم را با قلبت میزان میكنم، پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ هفتم (1392)
طنزپردازی به زبان ساده، محسن سلیمانی، انتشارات سروش (1396)