خواجه شمسالدین محمد شیرازی متخلص به «حافظ»، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال 726 هجری قمری در شیراز متولد شد.
دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال 792 هجری قمری در شیراز درگذشت. آرامگاه او در حافظیهٔ شیراز زیارتگاه صاحبنظران و عاشقان شعر و ادب پارسی است.
.
طنز و رندی دو مقولۀ درهمآمیختۀ شعر حافظ شیرازی هستند.
«بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
كه زیارتگه رندان جهان خواهد شد»
كمتر میشود دیوان حافظ را بگشایی و شروع به خواندن كنی و اندك طنز و مطایبهای در ابیات پیش روی خود نیابی. ظرافت و رندانگی سخن حافظ، خود به خود، لبخندی از سر كشف و شگفتی بر لبان خواننده مینشاند. طنزی كه هرچند بیانی انتقادی از مسائل روزگار شاعر است، اما متعالی و عالیست و مقصودی كلان دارد كه با گذر زمان رنگ نباخته است.
حافظ از واژگان و اصطلاحات سیاسی و اجتماعی پیرامون خود به نفع ساخت شبكۀ این طنز بهره جسته است. كلماتی چون شحنه، محتسب، مفتی، واعظ، پیر مغان، زاهد، فقیه و ... در این شبكه، در هالهای از ریا نمایش داده شدهاند. در مقابل این جبهۀ باطل، حافظ به صف آرایی و كسب اعتبار و حقانیت برای واژگانی چون رند، فقیر، مست، صنم باده فروش، ساقی و ... پرداخته است و با تطهیر این واژگان -كه شاید پیش از او سابقۀ چندان خوبی در ادبیات معاصر نداشتهاند در بیان مطلب انتقادی و كنایه گونه خود توفیق یافته است.
البته واژهای چون واژۀ رند پیش از حافظ نیز در شعر شاعرانی چون سنایی، خیام، عطار، سلمان ساوجی، سعدی و ... نیز كاربرد داشته اما عموما یا در معنای منفی به كار رفته -كه مترادف است با كلماتی چون لاابالی، زیرك، منكر و...)- یا در لباس فردی بیقید و از هر دو جهان آزاد كه یقینا جایگاه و مقامی را كه حافظ برای این واژه قائل شده است، ندارند. مگر در شعر سنایی كه پیش از او با بیانی فرازمینی و در حد بیان حافظ از این واژه یاد كرده است:
« تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان
شایستۀ سكان سماوات نگردی»
اما حقیقتا ارتباط میان طنز و واژگانی از این دست چیست؟ دكتر شفیعی كدكنی در یادداشتی تحت عنوان«طنز حافظ» تعریف شخصی خود را از مفهوم طنز اینگونه ارائه میدهد كه طنز تصویر هنریِ اجتماع نقیضین و ضدین است. وی معتقد است جامعهای كه حافظ در آن می زیسته سرشار از این تناقضات سیاسی و اجتماعیست و اركان این جامعه نیز در شعر شاعر موج میزند. در واقع ریای برخاسته از شخصیت حاكمان، منشأ بیان انتقادی و اعتراضی شعر حافظ است.
«خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
كه ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد»
و ابیاتی از این دست كه از تك تك كلمات آن مفهوم تناقض و تضاد به دست می آید. تضاد و تناقضی كه حكومت زمانۀ شاعر به دلیل دستآویز كردن شرع و مذهب و كشیدهشدن به ورطۀ ریا، دچار آن است.
« خدا زان خرقه بیزارست صدبار
كه صد بت باشدش در آستینی »
طنز تلخ موجود در این ابیات، چنان است كه گاه به جای لبخند میلرزاند و گریان میكند. طنزی كه خندهاش هم از گریه غمناكتر و تلخیآفرینتر است. طنزی متفاوت با هجو و هزل زمانۀ حافظ كه رندانه در شعر او جا خوش كرده است و فغان سر میدهد:
«چنین كه صومعه آلوده شد به خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست»
در پایان باید معترف شویم كه شكلگیری چنین طنز بیپیرایه و پاكیزهای تا عصر حافظ بیسابقه بوده و میتواند برای شعر دوران حاضر سرمشق و سرلوحهای شایسته باشد. ویژگیای كه به ماندگاری شعر وی در گذر از قرنهای متمادی انجامیده است.
«محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببرد
قصۀ ماست كه در هر سر بازار بماند»