شگردهای طنز نویسی،یادداشتی از روحالله احمدی
با منِ دلخسته ای دلدار! جنگیدن چرا؟
تو غزال گلشن حُسنی، پلنگیدن چرا؟
با مسلمانان مسكین كافریدن بهر چه؟
با گرفتاران مستضعف فرنگیدن چرا؟
مینگاهی بر من و میالتفاتی با رقیب
با من یكرنگ ای رعنا دورنگیدن چرا؟
در این سه بیت، بعضی از واژهها توجه ما را جلب میكنند. شاید بشود گفت كه اصلاً كار این واژهها جلب توجه است و شاعر آنها را برای همین ساخته است. «واژهسازی» یكی از انواع بازیهای زبانی است كه خودش هم انواع مختلفی دارد. ابیاتی كه خواندید پر بود از فعلها و مصدرهای جعلی كه به معنای واقعی «مشت نمونۀ خروار» هستند. چرا؟ چون شاعرش كلاً اینكاره است! آنكاره نه ها؛ اینكاره! متخصص ساختن فعلها و مصدرهای جعلی. شاعرش كیست؟ جناب «طرزی افشار».
شاید شما هم در نوشتهها یا مكالمههای روزانهتان گاهی واژهسازی كرده باشید و پیش خودتان حسابی حال كرده باشید كه «عجب حركت خفنی زدم!» اما بدانید و آگاه باشید كه طرزی افشار حدود چهارصد سال پیش، دیوان شعری در سیصد صفحه پر از غزل، قصیده، قطعه و رباعی نوشته است و در تمام دیوان از این شگرد استفاده كرده است. شاید قبل از او هم كسی این كار را كرده باشد اما مطمئناً نه به اندازهای كه طرزی انجام داده است؛ یعنی استفاده از مصدرهای جعلی، بیشترین تكرار را در دیوان او دارد. بیت دیگری از او بخوانیم تا سبك و شیوهاش را بهتر بشناسیم:
ای كم نما دیدار من، بسیار میمُشتاقمت
میسُندُری هر بار اگر صدبار میمشتاقمت
«ای كه كم به دیدار من میآیی، بسیار مشتاق [دیدار] تو هستم.» جملهای كه خواندید، شكل سالم مصرع طرزی افشار است. واژهها و جملهبندیهای شعر طرزی قواعد زبان را بههممیریزد اما این بههمریختگی را نمیتوانیم ضعف تألیف حساب كنیم! چرا؟ چون مخاطب متوجه میشود كه اولاً شاعر به عمد اینگونه نوشته است، ثانیاً قدرتمندانه این كار را كرده است؛ یعنی علاوه بر اینكه ضعف به حساب نمیآید، نشاندهندۀ قدرت شاعر است. قدرتی كه نتیجۀ تسلط و اشراف شاعر بر زبان و كلام است. فعل «میسُندُری» ریشۀ تركی دارد اما به شیوۀ دستور زبان فارسی ساخته شده و به معنی «خاموش میكنی» به كار رفته است. شاعر كه متولد ارومیه است، بارها از زبان تركی استفاده كرده و مصرعهای زیادی را دوزبانه نوشته است. باز هم اگر یادتان باشد، پیشتر دربارۀ طنز دوزبانۀ جناب «ابوالقاسم حالت» كلی گپ زده بودیم.
مصدر جعلی
مصدر جعلی چیست؟ واژهایست كه قیافهاش شبیه مصدر است اما مصدر نیست! مثلاً اگر به یك «اسم» فارسی یا هر واژۀ غیرفارسی، نشانۀ مصدر بچسبانید، یك مصدر ساختگی دارید. مشكل شد دوتا! مگر مصدر واقعی چه شكلی است!؟ مصدرِ درست و حسابی از بن فعل فارسی ساخته میشود، نه مثل مصدرهای جعلی كه از اسم یا واژههای غیرفارسی ساخته شدهاند. با این توضیحات، واژههایی مثل فهمیدن، رقصیدن و جنگیدن هم مصدر جعلی هستند اما چون از آنها زیاد استفاده كردهایم، دیگر برایمان عجیب و غریب نیستند و قطعاً نوشتۀ ما را بانمكتر نمیكنند. پس طنزپرداز باید نشان دهد كه چند مَرده حلاج است. برگردیم به شعرهای طرزی افشار تا ببینیم او چند مرده حلاج است:
تو پادشاه حُسنی و من میگدایَمت
دشنام میدهی و من از جان دعایمت
«میگدایمت» یعنی گدای تو هستم یا گدایی تو را میكنم و «دعایمت» یعنی دعاگوی تو هستم؛ این همان قدرت شاعر است كه دربارهاش حرف زدم. اسم، صفت یا هر واژۀ دیگری را به طرزی افشار بدهید و از او فعل تحویل بگیرید! این فرمول شاعر برای واژهسازی است. چرا میگویم «فرمول»؟ چون در این بینظمی و قاعدهگریزی، نظمی پنهان كرده است و انگار برای واژهسازیهایش قاعدهای دارد؛ تا جایی كه شاید بشود برای نوشتههای طرزی، دستور زبان نوشت! این قانونمندی نشان میدهد كه هرچند ظاهر كارش شبیه شوخی است، اما او كارش را كاملاً جدی گرفته است؛ و هرچند از زبان بههمریختهای استفاده كرده اما از باقی عناصر شاعری كم نگذاشته است. خودش هم گاهی به این موضوع اشاره میكند؛ این یك نمونهاش:
گرچه طرز نو اختراعیدم
جانب نظم را مُراعیدم
طرزی مثل من اهل سفر بود. میشود گفت كه من و طرزی در سفریم، مگر اینكه خلافش ثابت شود! اما تفاوت ما در این است كه من با عكس و فیلم از سفرم یاد میكنم و طرزی با شعرها و مصدرهای جعلی شیرینش:
باز از همدان سوی صفاهان سَفَریدم
بیراحله و زاد، خرامان سفریدم
یاران سفریدند به جمعیّت و من هم
یك قافله با حال پریشان سفریدم
صفاهان كه همان اصفهان باصفای خودمان است اما در نسخۀ دیگری از این شعر، مبدأ سفر فرق میكند و مصرع اول «از بلدۀ قزوین به صفاهان سفریدم» است. مصرع دوم هم در نسخهای به شكل «بیخرجی و بیاسب خرامان سفریدم» آمده است. اینها را گفتم كه بعداً نگویید فلانی در یادداشتش یكطوری نوشته و ما در فلانجا طور دیگری خواندهایم. دلیل این اختلافها معمولاً تفاوت در بعضی نسخهها است؛ البته كه در این دو نسخه تفاوت معنایی خاصی نمیبینیم و فقط مبدأ سفر فرق میكند. ضمناً یادتان باشد نسخهای كه ما میگوییم، همیشه معتبرتر است؛ خیر سرمان الان حكم استادی داریم دیگر! اما از مقصد سفر بخوانید كه گاهی بر اساس دلتنگی انتخاب میشود:
دلم گرفت ز جاها چرا نَتَبریزم؟
گشاده دل بود آنجا چرا نتبریزم؟
علیالخصوص یخیدم ز اردبیلیدن
برای جذوۀ موسی چرا نتبریزم؟
شاید ما هم از «یخیدم» و امثال آن بارها استفاده كرده باشیم و خیلی واژۀ عجیبی نباشد اما واژههای «نتبریزم» و «اردبیلیدن» خیلی خاص و خوب هستند؛ خصوصاً اردبیلیدن كه به معنی «به اردبیل رفتن» یا «در اردبیل بودن و ماندن» است. باز هم توجه شما را به باقی واژهها و اجزای شعر جلب میكنم تا ببینید كه حواس شاعر به همه چیز بوده و فقط درگیر بازیهای زبانی نشده است.
آفت بازیهای زبانی
یكی از آفتهای بازیهای زبانی آن است كه شاعران و طنزپردازان ناواردی مثل من (دارم شكستهنفسی میكنم!) وقتی مشغول این بازیها میشوند، از شیرینكاریهایشان آنقدر ذوق میكنند كه یادشان میرود شعر اجزای دیگری هم دارد و باید آنها را هم تقویت كرد. اگر توانستیم در مجموع شعر خوب و قابل توجهی بنویسیم، آنوقت شاید بتوانیم مفاخره كنیم؛ مثل طرزی افشار كه حسابی مفاخره كرده است. وقتی شاعر در شعرش به خودش حال بدهد و از خودش تعریف كند، میگویند «مفاخره» كرده است. طرزی هم كه خوب میدانسته چه كار كرده، حسابی برای خودش نوشابه باز كرده است. چند نمونه از مفاخرههایش را بخوانید و كیف كنید:
به طرز تازه طرزی میطرازد هر زمان طرزی
ز حق مگذر حسودا گفتۀ طرزا صفا دارد
*
آب از دهانِ قافیهسنجان فروچكد
چون بشنوند طرز نو آبدار من
*
هر یكی از شعرا ما اخذ یكدگرند
طرز طرزیست كز آنها همه ممتاز آمد
*
تو را طرزیا صدهزار آفرین
كه طرز غریبی جدیدیدهای
بهتر است پروندۀ طرزی افشار را ببندیم و كنار بگذاریم. خودتان بروید و دیوان او را بخوانید. دیوان طرزی افشار به تصحیح محمد تمدن در اینترنت پیدا میشود؛ البته تا وقتی كه مورد صیانت قرار نگرفتهایم و به اینترنت آزاد دسترسی داریم!
مصدرهای جعلی در طنز معاصر
درست است كه جناب طرزی در ساختن مصدرهای جعلی سنگ تمام گذاشته و نمایشی قدرتمندانه داشته است اما دلیل نمیشود كه دیگران حق نداشته باشند از این شگرد استفاده كنند! اتفاقاً برعكس؛ این حرفها را زدیم تا بگوییم شما هم میتوانید در آثار طنزتان گاهی از واژهسازی و مصدرهای جعلی استفاده كنید؛ مثل وقتهایی كه در صحبتهای عادی و روزانهمان استفاده میكنیم، مثل دیالوگهای بعضی از سریالهای كمدی در سالهای اخیر و مثل بعضی از طنزپردازان معاصر!
چو از جام عشقت شرابیدهام
ز سوز فراقت كبابیدهام
ز دیوانگی با كلنگ غمت
رواق دلم را خرابیدهام
من از دام عشقت نگردم رها
كه با تار زلفت طنابیدهام
تو از جور بر من گناهیدهای
من از مهر بر تو صوابیدهام
وكیلا! تو هم باش در فكر من
كه من هم تو را انتخابیدهام
ز درد گرانی به جدّم قسم
شب و روز خیلی عذابیدهام
این ابیات را زندهیاد محمدحسن حسامی محولاتی نوشته است. البته این شعر طنز ادامه دارد اما به دو دلیل در بیت «گرانی» توقف كردم. یكی اینكه بدانید گرانی فقط برای دیروز و امروز نیست و سالهاست كه طنزپردازها دربارهاش نوشتهاند و خواهند نوشت. شاید بشود گفت كه «در بند آن مباش كه مضمون نمانده است» مختص «زلف یار» نیست و دربارۀ گرانی و موضوعات دیگری هم صدق میكند. دلیل دوم هم یادآوری یكی دیگر از شگردهای طنزپردازی است. «به جدّم قسم» شما را یاد كدام شگرد میاندازد؟ بله، استفاده از تعابیر عامیانه كه در یادداشت «هركه را طاووس خواهد» مفصل دربارهاش حرف زدم. هدف از یادآوری هم این است كه سعی كنیم در طنزهایمان، همزمان از شیوهها و تكنیكهای مختلفی استفاده كنیم تا نوشتهمان غنیتر شود. بعضی از تكنیكها را قبلاً گفتیم و باقی آنها را بعداً خواهیم گفت. نوشتن را شروع كنید، سعی كنید تركیبی بزنید و خودتان شگرد بسازید.