اكبر زنجانپور میگوید، در گذشته برخی گمان میكردند كارهای چخوف كمدی نیست، ولی در دوره ما دیگر اظهرمنالشمس است كه كارهای او جنبه طنز قویای دارد.
به گزارش خبرگزاری مهر، دومین نشست از برنامه یك هفته با چخوف با عنوان «مهمترین ویژگی نمایشنامههای چخوف» دوم تیرماه با حضور اكبر زنجانپور، كارگردان و بازیگر تئاتر، به صورت مجازی در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار و از صفحهی اینستاگرام این مركز پخش شد.
در ابتدای این نشست، سیدحسین طباطبایی، وابسته فرهنگی پیشین كشورمان در روسیه، اظهار داشت: امروز، درباره ویژگی و شأن چخوف در تئاتر و نمایشنامهنویسی صحبت میكنیم. هرچند چخوف بیشتر به سبب داستانهای كوتاه خود در جهان شناخته شده است، اولین ذوقآزمایی ادبی او در حوزهی نمایشنامهنویسی بود. چخوف در 15-16 سالگی نمایشنامههایی نوشت كه متأسفانه امروز فقط یكی از آنها (نوشتهی 1878) باقی مانده است. نكتهی جالب این است كه پایان خلاقیت ادبی چخوف هم با نمایشنامه است و او شاهكار «باغ آلبالو» را یك سال پیش از مرگ خود مینویسد. اكبر زنجانپور، از بازیگران و كارگردانان مشهور تئاتر و سینمای ایران، اجرای تمامی نمایشنامههای كوتاه و بلند چخوف را در كارنامهی خود دارد و بهگفته خودش در پنجاه سال حیات تئاتری خود با چخوف زندگی كرده است.
در ادامه زنجانپور دربارهی علاقه و سابقه آشنایی خود با چخوف گفت: سال اول دانشكده تئاتر بودم كه اسم چخوف را شنیدم. زمانیكه بهمن فرسی «چوب زیر بغل» را اجرا میكرد و من نقش اول آن را بازی میكردم، شاهین سركیسیان بارها و بارها سر تمرین از چخوف حرف میزد. حتی بهنوعی به من میگفت، اگر میخواهی در تئاتر ماندگار شوی باید سراغ «مرغ دریایی» چخوف بروی. من آن زمان نمیدانستم منظورش چیست، ولی حرف او را پذیرفتم. بارها با ولع «مرغ دریایی» را خواندم و چیزی دستگیرم نشد. بعد از آن دیگر آثار چخوف را، از نمایشنامه تا داستان كوتاه، خواندم و تا سال 66 از اونیل و میلر و ایبسن كار كردم. ولی سراغ چخوف نرفتم، چون واقعاً میترسیدم. مثل این میماند كه به شما بگویند درباره حافظ حرف بزنید. همه مردم همهرقم با حافظ ارتباط دارند، حتی با فال حافظ میگیرند. ولی نمیتوانند راجع به نفس ادبی او صحبت كنند. این كار برخی افراد ادبشناس و آشنا به ادبیات و زبان است. چراكه حافظ ابعاد عجیبوغریبی دارد. به بیانی دیگر، حافظ سهلممتنع است. چخوف هم همینطور است. در ابتدا به نظر میرسد كه اجرای نمایشنامههای او راحت است و حتی میشود آنها را در لالهزار اجرا كرد. اما اینطور نیست. وقتی متن «ایوانف» را برای تصویب بردم، میگفتند چرا اینقدر چخوف چخوف میكنی؟ همهی حرف او این است كه باغی دارد از بین میرود. در جواب گفتم كه این حرف را از سر نفهمیدن چخوف میزنید. خلاصه، درگیری ما ادامه داشت تا بالاخره اجازهی اجرا را گرفتم.
او اظهار داشت: چخوف خود زندگی است. او از زندگی جداشدنی نیست. پرسوناژهای چخوف خودشان حرف میزنند. این چخوف نیست كه دیالوگ در دهان آنها میگذارد. او اینقدر اینها را زنده برمیگزیند و زنده بر صحنه میآورد كه صدای پرسوناژها شنیده میشود. چخوف مانیفست یا شعار در دهان پرسوناژ نمیگذارد. اینها از جنس مردماند و شعار نویسنده نمیدهند. برای همین، در نهایت منِ خواننده / بیننده را وادار میكند با حواسِ جمع به پرسوناژها نگاه كنم. چراكه بیدقت نگریستن به آنها میتواند مرا به بیراهه ببرد. او ساده و بیرحم است. نمیتوان با متنهایش شوخی كرد و پرسوناژ او را در كاری جدی یا شوخی به شعار دادن مجبور كرد. اگر جایی كسی چنین كاری بكند، اجرایش به زمین میخورد. چراكه همه چیز چخوف واقعی و فهمیدنی است.
او ادامه داد: شاهین سركیسیان یكی از اولین كسانی است كه با نمایشنامهی «مرغ دریایی» چخوف را در ایران مطرح میكند و به شاگردان خود یاد میدهد كه الكی داد نزنند. پیش از او، همه حالت دكلماسیون داشتند. شاهین این خودشیفتگی را از بازیگر جدا كرد و از او خواست عین آدمهای دیگر حرف بزند. كاری كه به نظر من بزرگترین خدمت سركیسیان به هنر ملی ایران بود.
در ادامه سیدحسین طباطبایی بیان داشت: شرححالنویسان چخوف هم غالباً به این نكته اشاره كردهاند كه چخوف در دورهی بسیار مهمی از تاریخ روسیه زندگی میكرد: دوران پوستاندازی روسیه. در اواخر دوران تزاری، در اقشار مختلف جامعه مشكلاتی وجود داشت و نگاه ایدئولوژیك و هنر متعهد بر ادبیات حاكم بود. ولی چخوف در اوج این جریانات به هیچ وجه وارد آنها نمیشود. حتی جریانهای مختلف چندین بار او را به اعلام موضع فرامیخوانند. چخوف با ظرافت از همهی اینها میگذرد. با این همه، به گواهی منتقدان در آثارش حاق مطلب را میرساند. برخی منتقدان بر این باورند كه چخوف در «باغ آلبالو» نه تنها تاریخ پیش از فروپاشی تزاری، حتی تاریخ بعد از فروپاشی تزاری را هم به شكلی پیامبرانه پیشبینی میكند.
اكبر زنجانپور گفت: درست میگوئید. مثلاً گمانم چخوف در «دایی وانیا» میگوید، در دویست سال آینده بشر با بالن پرواز میكند. درحالیكه در آن زمان خبری از این قضیه نبوده است. دورهای كه به آن اشاره كردید، دورهی تبدیل فئودالیسم به سرمایهداری جدید و انقلاب صنعتی است. در این دوره، كل دنیا در حال پوست انداختن و دگردیسی است. بشر و حكومتها همینطور با هم پیش میروند و چخوف در این میانه میگوید كه چشمهایتان را باز كنید. قضیه اینها نیست. حق انسان چیز دیگری است. هیچ حكومتی نمیتواند حق انسان را پرداخت كند.
به دنبال آن، طباطبایی گفت: نمایشنامههای چخوف مانند آثار داستانی او در روسیه با اقبال بسیار زیادی مواجه شده است. معروف است كه میگویند در 120 سال اخیر، روزی نیست كه تئاتری از روسیه نمایشنامهای از چخوف را روی صحنه نبرده باشد. در عین حال، منتقدان تئاتر بعضاً به كارهای چخوف نگاه انتقادی هم دارند. مشخصاً به دیالوگهای بلند یا صحنههایی كه در آنها تنوعی به آن معنا نیست و كمتحرك است. شما در مقام استاد نمایشنامهنویسی و تئاتر نظرتان در این باره چیست؟ بهویژه درباره بلند بودن نمایشنامههای چخوف كه شاید اجرای آنها را در زمانهی ما مقدور نباشد.
زنجانپور گفت: «ایوانف» از دیگر كارهای چخوف طولانیتر است. از سویی، بشر امروزی حوصلهی این حرفها را ندارد و از سوی دیگر، باید به چخوف هم حق دارد. چرا باید كسی پنج دقیقه هم وقت نداشته باشد؟ این به چخوف چه ربطی دارد، اگر میخواهی حرف چخوف را بفهمی باید اثر او را بخوانی یا ببینی. چراكه او دربارهی تو حرف میزند. نمیخواهم شعار بدهم. امروز امكان اجرای پنج كار بلند چخوف وجود ندارد. چراكه هفت هشتساعتهاند. ما مجبوریم این كارها را كوتاه كنیم، حتی برخی از پرسوناژها را در اجرا حذف میكنیم. البته، اینها پرسوناژهای فرعیاند و در پیشبرد درام هیچ نقشی ندارند، بلكه برای پركردن صحنه حرف میزنند. مثلاً من در اجرای «ایوانف» پرسوناژهای اضافی را زدم و بهجای آنها یك دلقك زن و یك دلقك مرد اضافه كردم تا چكیدهی مطلب مهمانها را بیان كنند.
او درباره نبود صحنههای جذاب در نمایشنامههای چخوف گفت: درون این پرسوناژهای روی صحنه غوغاست. در سر رانوفسكایای «باغ آلبالو» چهها نمیگذرد. اگر به این صحنهها حركتی اضافه كنیم، تماشاگر نمیتواند با مفاهیم ارتباط برقرار كند. هرچه صحنه ساكنتر باشد، حرف بهتر و طوفانیتر به تماشاچی القا میشود. من چخوف را اینچنین میبینیم. چندسال پیش در جشنوارهی فجر اجرایی با عنوان «اُ هملت» از آلمانها دیدم كه در آن «هملت» را در یك زن و مرد آورده بودند كه جلوی آوانسن نشسته بودند و حتی حركت تن نداشتند. اما تماشاگران مطلب را متوجه میشدند. منظورم این است كه خیلی اوقات احتیاجی به حركت نیست و اتفاقاً حركت در القای مفاهیم مزاحمت ایجاد میكند.
زنجانپور دربارهی تغییر نگرش تماشاچی به نمایشنامههای چخوف بعد از اجراهای استانیسلاوسكی گفت: استانیسلاوسكی یكی از نابغههای كارگردانی و بازیگری است. او نقطهنظرهای درخشانی دربارهی انسان، بازیگر و نقش دارد كه در كتابها مفصل بیان شده است. استانیسلاوسكی كارهای چخوف را برای كارگردانی انتخاب میكند، شاید برای آنكه متوجه شده كارهای چخوف به مفاهیم مدرن بازیگری نزدیكتر است. آثار چخوف به مفاهیمی مثل بیپیرایه بودن در كارگردانی استانیسلاوسكی نزدیك است.
این هنرپیشه و كارگردان تئاتر توضیح داد: قبل از اینكه استانیسلاوسكی به سراغ چخوف برود، در فضای تئاتری روسیه، مثل همه جای دنیا، غلوبازی كردن و غلوكارگردانی كردن و اغراق در همه چیز بود. چخوف هم در این فضا مینوشت، ولی به آن كاری نداشت. كارگردانهایی كه كارهای چخوف را اجرا میكردند نمیتوانستند او را تشخیص بدهند و برای همین در اجرا ناموفق بودند و به نظر كارهایی بیانگیزه، بیهویت و بیآرمان بودند و درك نمیشدند. استانیسلاوسكی اینها را كنار میزند و پرسوناژها را در زندگی میبیند، همانطوركه چخوف آنها را از داخل زندگی مینویسد. پس، چخوف و استانیسلاوسكی از كل تئاتر روسیه كناره میگیرند و كار خودشان را میكنند.
او دربارهی تركیب پارادوكسیكال كمدی و درام در كارهای چخوف و اختلاف او با استانیسلاوسكی گفت: در گذشته برخی گمان میكردند كارهای چخوف كمدی نیست، ولی در دوره ما دیگر اظهرمنالشمس است كه كارهای او جنبه طنز قویای دارد. باید بگویم، برخی دیالوگهای «مرغ دریایی» میتوانست خواننده یا كارگردان را به انحراف بكشاند. مثلاً دختر میگوید كه ما باید صلیب خودمان را بر دوش بكشیم. این جملهی سنگینی است. اما طنز چخوف هم در این است كه این دختر جوان هنوز تشخیص نمیدهد چگونه باید صلیب خود را بر دوش كشید. انگار پوزخندی برای تماشاچی است كه او را چه به این حرفها!