نویسنده : محمد علمی – روزنامه اطلاعات
هر مزاجى سازگار طنز نیست!
كندوكاوی در ماهیت طنز – بخش اول
طنز در ادب پارسی، جایگاه بس والایی دارد. اگرچه بازار «طنازان» قرنهای متمادی، كاسدتر از مطایبهپردازان بوده است. یكی از كاركردهای طنز، انتقاد، به انگیزه اصلاح جامعه یا فردی است كه مورد خطاب طنزپرداز قرار گرفته است، اما تجربه نشان داده است كه مخاطبان طنز، اغلب انتقادستیز و اصلاح گریز هستند.
به همین سبب تعداد «جوكها» یا «لطیفهها»یی كه هدف سازندگان آنها صرفاً خنداندن یا انبساط لحظهای خاطر شنوندگان یا خوانندگان آنها بوده است و منظور دیگری را دنبال نمیكردهاند، صدها برابر طنزهای سنجیده، پرمحتوا و ارزشمندتر است كه در حافظه تاریخ ماندگار و در اصلاح جامعه یا مخاطب تأثیرگذار بودهاند.
در دانشنامه «ویكیپدیا» گفته شده است كه:«طنز، هنری است كه عدم تناسبات در عرصههای مختلف اجتماعی را كه در ظاهر متناسب به نظر میرسند، نشان میدهد و این خود مایه خنده میشود. هنر طنزپرداز، كشف و بیان هنرمندانه و زیباییشناختی عدم تناسب در این تناسبات است.» (1)
برخی از ادیبان، طنز را نوعی انتقاد تلقی میكنند كه به صورت خندهآور ارائه میشود تا از تندی و تیزی آن كاسته شود و برای مخاطب قابل هضم باشد و واكنش غیرعادی او را موجب نشود. نظامی گنجوی، نمونهای از این دست را به ما نشان میدهد: (2)
دو بیـوه به هم گفتگـو ساختنـد
سخـن را به طعنـه در انداختنـد
یكی گفـت كز زشتـی روی تـو
نگردد كسی در جهان شـوی تو
دگر گفت: «نیكو سخن راندهای
تو در خانه از نیكویی ماندهای»!
به هر حال، در سادهترین تحلیل، طنز یكی از انواع آثار ادبی است كه به طرز هنرمندانهای نادرستیها، كژرفتاریها، رفتارهای نكوهیده، كمبودها، ضعف ها یا موارد دیگر را به انگیزه اصلاح یا رفع آنها با بیانی لطیف و شیرین به نقد میكشد.(3)
در ادبیات پارسی با نمونههایی از طنز ـ اعمّ از نظم یا نثر ـ روبهرو میشویم كه مطالعه آنها خالی از لطف نخواهد بود. اگرچه عبید زاكانی از سده هشتم هجری تاكنون به عنوان بینظیرترین طنزپرداز در كشور ما مطرح بوده و رقیب قابل اعتنایی برای وی پیدا نشده است، اما بررسی آثار كلاسیك ادبی ایران نشان میدهد كه اغلب شاعران، عارفان و ادیبان میهن ما از ذوق سرشاری در زمینه طنزپردازی، بذلهگویی و بیان كردن لطایف تأملبرانگیز شیرین انتقادی برخوردار بودهاند كه در ادامه به برخی از آنها اشاره میكنیم.
سعدی در گلستان و بوستان، برخی از صفات یا رفتارهای نكوهیده مانند: شكمپرستی، خسیس بودن، ریاكاری، فریبكاری، نادانی، رشوهخواری و نظایر آن را در قالب حكایات، قطعات یا جملات طنز بیان كرده است:
«عابدی را پادشاهی طلب كرد، اندیشید كه دارویی بخورم تا ضعیف شوم، مگر اعتقادی كه دارد در حق من زیادت كند. آوردهاند كه داروی قاتل بخورد و بمرد.»(معلوم میشود كه در دوره سعدی نیز اغلب داروهای ضدچاقی تقلبی بوده و كارآیی موردنظر را نداشتهاند!)
آن كه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیـاز
پارسـایـــان روی در مخلــوق
پشـت بر قبلـه میكننـد نمــاز (4)
سعدی در حكایت زیر، خوشرفتاری با افراد بدمنش را برای اصلاح آنان توصیه كرده است كه روانشناسان باید راجع به كارآمدی آن اظهارنظر كنند:
«پیش یكی از مشایخ گله كردم كه فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا به صلاحش خجل كن.»
تو نیكـو روش باش تا بدسـگال
به نقص تو گفتـن نیابـد مجـال
چو آهنـگ بربـط بـود مستقیـم
كی از دست مطرب خورد گوشمال؟ (5)
پی نوشت:
1ـ تعریف یاد شده جامع نیست و در مورد برخی از طنزها صدق نمیكند. دكتر شفیعی كدكنی معتقد است كه:«طنز عبارت است از تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین». برای توضیحات كافی رجوع شود به مقاله تحلیلی و فاضلانه ایشان تحت عنوان «طنز حافظ» در سامانه زیر:
HTTP://ARYAADIB.BLOGFA.COM/POST-749.ASPX
به نظر استاد موسوی گرمارودی، طنز فریاد كسی است كه با نگاهی از ژرفا، زخمهایی را بر تن جامعه و مردم میبیند و درد آن را بر تن خویش حس و ناگزیر فریاد میكند. اما چون حنجرهای زیبا دارد ـ كه همان قریحه اوست ـ فریادش به گوشها شنیدنی و زیباست.
2ـ علی اصغر حلبی، عبید زاكانی، بنیانگذاران فرهنگ امروز، طرح نو، چاپ اول، تهران، 1377، ص124
3ـ مأخذ شماره 1 به نقل از فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز
4ـ گلستان سعدی، به كوشش دكتر برات زنجانی، انتشارات امیركبیر، تهران، 1373،ص58٫
5ـ همان مأخذ، ص63
****
نگاه طنز سعدی
كندوكاوی در ماهیت طنز – بخش دوم
به نظر میرسد كه سعدی و كمالالدین اسماعیل شاعر معروف اصفهانی قرن ششم و هفتم هجری، در چگونگی تأدیب بدگویان، هم رأی بودهاند. زیرا كمالالدین اسماعیل نیز همان روش را برای مقابله با بدخواهان پیشنهاد كرده است:
گر خواجه ز بهر ما بدی گفت ما چهره ز غم نمیخراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم(6)
سعدی در یكی از حكایتهای گلستان (پیرمردی حكایت كند كه دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دل در او بسته و … الی آخر)،ضرورت متناسب بودن سن ازدواج طرفین را مورد تأكید قرار میدهد و با زبان طنز، ازدواجهایی را كه در آنها فاصله سنی زوجها تفاوت فاحش دارد، به باد انتقاد میگیرد. در این حكایت، پس از آنكه پیرمرد ویژگیهای مثبت خود را بیان میكند و به همسر خود میگوید: «… بختِ بلندت یار بود و چشمِ دولتت بیدار كه به صحبت پیری افتادی پخته، پرورده، جهاندیده، آرمیده، گرم و سرد روزگار چشیده، نیك و بد آزموده كه حق صحبت بداند و شرط مودت به جای آورد، مشفق و مهربان، خوشطبع و شیرینزبان … نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب، خیرهرأی، سرتیز، سبكپای كه هر دم هوس پزد و هر لحظه رأیی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد» همسرش با دلسردی و ناراحتی به او میگوید:«چندین سخن كه بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد كه وقتی از قابله خویش شنیدم كه گفت: «زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به كه پیری ….»7
غفلت، نادانی و كمفروشی نیز از جمله افعالی هستند كه سعدی در آثار خود با زبان طنز، آنها را مورد انتقاد قرار داده است:
حكایت
منجمی به خانه درآمد، یكی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته، دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی كه بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلك چه دانی چیست؟ كه ندانی كه در سرایت كیست!8
هنگامی كه الاغ فردی روستایی تلف میشود، نامبرده برای درست كردن «مترسك» از كله الاغ خود استفاده كرده و آن را بر روی چوبی قرار میدهد و در بوستان خود نصب میكند تا حیوانات و پرندگان به محصولات بوستان وی دستبرد نزنند. پیرمردی جهاندیده وقتی از این موضوع مطلع میشود، به صاحب بوستان (ناطور دشت) میگوید كه این حیوان زبان بسته كه كلهاش را بر تاك بستان نصب كردهای،هنگامی كه زنده بود نمیتوانست در برابر كتك هایی كه با چوب به سر و گردنش میزدند، واكنشی نشان دهد. حالا كه مرده است، چگونه توقع داری كه نگهبان باغ و بوستان تو باشد؟!
یكی روستایی سقـط شـد خـرش
علـم كرد بر تاك بستـان سـرش
جهاندیـده پیری بر او بـر گـذشت
چنین گفـت خنـدان به ناطـور دشـت
مپنــدار جان پـدر كایـن حمــار
كنـد دفـع چشـم بـد از كشتـزار
كه این دفع چوب از سر و گوش خویش
نمیكرد تا ناتوان مـرد و ریـش9
در حكایتی دیگر دزدی كه از دروازه سیستان عبور میكرده است، از بقالی كه سر راهش بوده است، كالایی را خریداری میكند. بقال معادل نیم دانگ(حدود یك قیراط)كمفروشی میكند و ماجرا را به سمع سعدی میرساند تا آن را به شرح زیر باز گوید:
شنیدم كه دزدی درآمد ز دشت به دروازه سیستان برگذشت
بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد دزد سیـه كار بانـگ:
خدایا، تو شبرو به آتش مسوز كه ره میزند سیستانی به روز10
واضح و مبرهن است كه مراد سعدی ، نه سیستانیان عزیز بلكه همان بقال بوده كه در روز روشن كمفروشی كرده و این بقال در همه جای عالم یافت میشود. هیچ بقالی هم نمیگوید دوغم ترش است!
***
برخی از جملات كوتاه سعدی ، در لطافت و دلنشینی، دستكمی از حكایات طنزآلود وی ندارند و رهنمودهای ارزندهای نیز در آنها نهفته است:
ـ هركه در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند. لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه!
ـ شیطان با مخلصان برنمیآید و سلطان با مفلسان.
ـ گر جورِ شكم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی، بلكه صیاد خود دام ننهادی. حكیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بكنند اما قلدران چندان كه در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی كس!11
اسیر بند شكم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معده خالی، شبی ز پر خواری12
پی نوشت :
6- باغ ادبی، یافتهها و دریافتها به نشانی:
HTTP://BAGHEADAB.BLOGFA.COM
7 و 8- گلستان سعدی ، به كوشش دكتر برات زنجانی، صفحات 133 و 107
9- بوستان سعدی، به تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات گنجینه، چاپ اول، تهران، 1363، ص158
10- همان مأخذ، ص190
11- مأخذ شماره 4، ص 169
12- اصل شعر سعدی: اسیر بند شكم را دو شب نگیرد خواب/ شبی ز معده سنگی، شبی ز دلتنگی است. چون مفهوم مصرع دوم شفاف نبود، با اجازه سعدی به صورت فوق تغییر یافت.
نویسنده : محمد علمی – روزنامه اطلاعات