دكتر محمدرضا اصلانی كارشناس ادبیات و زبان شناسی در گفت وگو با دفتر طنز حوزه هنری درباره طنز اظهارنظر كرده است.
دكتر محمد رضا اصلانی متولد 21 خرداد سال 1347 و اهل تهران است. لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی خود را از دانشگاه تهران، فوق لیسانس و دكترای زبانشناسی خود را از دانشگاه اصفهان اخذ كرد. جوایز و افتخارات متعددی نیز از جشنوارههای گوناگون كسب كردهاست كه جدیدترین جایزه، كسب لوح افتخار بیست و دومین جشنواره گلاویژ در اقلیم كردستان عراق در سال 1398 است. ضمنا، حائز رتبه اول در جشنوارههای گوناگون شدهاست از جمله جشنواره فرهنگیان مولف در سازمان آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران در سال 1386، سومین جشنواره كتاب معلم و اهدای تقدیرنامه از جانب وزیر آموزش و پرورش وقت در سال 1382 و نقد ادبی ششمین جشنواره مطبوعات ایران و دریافت قلم بلورین از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت در سال 1378
از ایشان آثار متعددی منتشر شدهاست كه در ادامه به چند مورد از آن اشاره میكنیم:
فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز در سال 1389
بازماندههای غریبی آشنا "بهرام صادقی" در سال 1384
استعاره و مجاز در داستان "پژوهشی در حوزه زبانشناسی" در سال 1386
دریایی كه همیشه توفانی بود"سیری در زندگی و آثار صادق چوبك" در سال 1397
بهرام صادقی "دفتر هفتم از چهرههای قرن بیستمی ایران" در سال 1381
صادق چوبك "دفتر دهم از چهرههای قرن بیستمی ایران" در سال 1383
همچنین دكتر محمد رضا اصلانی آثار ارجمندی را ترجمه كردهاست كه عبارتند از:
ترجمه فرهنگ جامع آكسفورد در سال 1391
زبان در سیاست نوشته ادریان برد در سال 1397
راهنمای توپچی فریبكار اثر سالوادور دالی را در سال 1396
و ترجمه ماركسیسم و مسایل زبانشناسی اثر ژوزف استالین، نیز، زیر چاپ است.
اهمیت تئوری طنز و دستاوردهای آن چیست؟ اگر به آن نپردازیم چه خواهد شد؟
تئوری طنز همان نقشی را دارد كه نقد ادبی در ادبیات دارد. تئوری طنز، نقشه راه است و به طنزپردازان نشان میدهد چه مسیری را پیمودند، در چه جایگاهی ایستادند و چشمانداز آینده كجاست؟ تئوری طنز به آنها كمك میكند كه نقاط قوّت و ضعف خود را پیدا كنند و در جهت رفع آن بكوشند. همچنین، تئوری طنز كمك میكند تا متون فاخر طنز را بهتر درك كنیم و ژرفای آنها را بهتر بكاویم.
در تئوری طنز، برای ادبیات، این امكان ایجاد میشود كه با دیگر حوزههای علوم انسانی مانند فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ، زبانشناسی و مردمشناسی وارد تعامل شود و از قابلیتهای آنها، به نفع ادبیات بهرهمند گردد.
به طور كلی، طنز بسیاری از طنزپردازان خوب، پس از مدّتی دچار یكنواختی در تكنیك و بیان مطالب تكراری در مضمون میشود. تئوری طنز به آنها كمك میكند تا خود را از این دام، رها سازند و مدام، خود را بازتولید كنند.
با نگاهی به وضعیت پژوهشها، مقالهها و پایاننامههای دانشجویی خیلی زود متوجه میشویم كه تئوری طنز در دانشگاههای علوم انسانی ما در وضعیت خوبی به سر نمیبرد. در رشتههای ترجمه، وضعیت، از این هم بدتر است. واقعا از میان این میزان، حجم انبوهی از ترجمهها كه وارد بازار كتاب ایران میشوند چه تعدادی از آنها مربوط به ادبیات طنز در ادبیات جهان است؟ از آن بدتر، وضعیت ترجمه فارسی به انگلیسی است. چه تعداد از متون فاخر طنز ما هر سال یا در طول این دوران، از فارسی به این زبانها ترجمه شدهاست؟ و نكته آخر آن كه، اگر ما سودای آن را داریم كه ادبیات طنز ما همچون ادبیات حماسی، عرفانی و تعلیمی ما جهانی شود چاره آن پرداختن به تئوری طنز هست.
تحلیلتان درباره طنز را از چشمانداز تاریخی، زبانشناسی و سبكشناسی چیست؟
ما با توجه به چشمانداز تاریخی، باید بدانیم كه در هر یك از مقاطع تاریخی، كدام نوع از طنز، وجه غالب ادبی بودهاست؟، نوع تعامل طنز با تحوّلات تاریخی و سیاسی چگونه بودهاست؟، تحوّلات تاریخی چگونه بر طنز تاثیر گذاشته و آیا طنز، این مقدار پتانسیل و قدرت داشتهاست تا بر تحوّلات تاریخی تاثیر بگذارد؟ و نكته مهم دیگر این كه، تحولات تاریخی، چگونه در طنز بازنمایی شدهاست؟
به عنوان مثال، شاهد این هستیم كه در دورههای استبداد، طنز، شكل استعاری و چند لایه پیدا میكند امّا در دورههایی مانند دوران مشروطه كه آزادی سیاسی به وجود میآید، طنز، تك لایه و مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار میكند.
به عنوان مثال، احمدا، در ابتدا، شعرهای طنزآمیز قافیهدار متوسطی بودند كه با زبانی شیرین و مردمپسند در دوران صفویه و قاجاریه صرفا برای تفریح و وقتگذرانی سروده میشدند. امّا، در دوران مشروطه، شاهد آن بودیم كه این نوع ادبی، تحوّل كاربردی پیدا كرد و برای مقاصد سیاسی نیز از آن استفاده شدهاست. ضمنا، تزریق، نیز، شعری مهمل هست كه در واقع، با تاكید بر بازیهای زبانی، قصد تفریح و سرگرمی دارد ولی پس از تغییر در كاربرد، برای بیان دردهای اجتماعی، هم، مورد استفاده قرار گرفت.
امّا، اگر طنز را از نظر تحوّلات زبانی تحلیل كنیم باید ابتدا به لایههای زبانشناسی و نقشهای زبانی اثر، دقّت كنیم. ضمنا، نقش آواشناسی، نقش نحوی، نقش معناشناسی، نقش گفتمانی و حتّی نوع بهرهمندی طنز از گویشهای محلّی و هر یك از اینها، زمینههای گستردهای برای تحقیق و پژوهش در طنز فارسی هست.
سبكشناسی در طنز فارسی، نیز، از جمله مواردی است كه جای خالی آن به شدّت در تئوری طنز احساس میشود و در ارتباط با آن كار جدّی انجام نشدهاست.
برای نمونه، تحكّم، نوع ادبی است كه در ظاهر، به ستایش میپردازد امّا در ژرفساخت به دنبال تخریب مخاطب است. جناس، نیز، از دیگر مواردی است كه با استفاده از قابلیتهای زبانی، طنزپرداز، سعی در ساخت طنز دارد. با استفاده از این دو نوع ادبی ما شاهد این هستیم كه طنزپرداز با استفاده از قابلیتهای زبانی، این امكان برایش فراهم میشود كه طنز را به بهترین شكل بسازد. به عنوان مثال مثنوی هفتاد من، ناصر فیض، به ما نشان میدهد كه یك واژه، از چه قابلیتهای بالایی برای ساخت طنز برخوردار است كه به بخشی از آن اشاره خواهم كرد كه عبارتند از:
هر چه از مَن یا مَنِ مَن، در مَنِ مَن دیدهای
مثل مَن وقتی كه با مَن میشوی خندیدهای
مَن مَنِ مَن، مَن مَنِ بیرنگ و بیتأثیر نیست
هیچ كس با مَن مَنِ مَن، مثل مَن درگیر نیست
كیست این مَن؟ این مَنِ با مَن ز مَن بیگانهتر
این مَنِ مَن مَن كُنِ از مَن كمی دیوانهتر؟
طنز خوب باید دارای چه ویژگیهایی باشد؟
در ابتدا، بد نیست كه اشارهای به ریشه معادل انگلیسی طنز (Satire) داشته باشم كه به اعتقاد عدّهای، این كلمه ازSatira به معنای ظرفی پراز انواع میوههای رنگارنگ گرفته شدهاست كه به یكی از خدایان كشاورزی هدیه داده شدهبود. افراد دیگری نیز ریشهی این واژه را Satura میدانند كه به معنای غذای كاملی است كه آمیخته از چند چیز میباشد.
به طور اختصار، طنز خوب باید هم از لحاظ فرم و هم از نظر محتوا شاخص و ارزشمند باشد. طنزنویس به لحاظ فرم، باید، اصل اختصار و ایجاز را رعایت كند و از پُرگویی و درازنویسی بپرهیزد و با توجه به ژانر مورد نظر، تمامی معیارها را رعایت كند. برای مثال، اگر او شعر طنز میسراید، باید، بر اوزان شعر فارسی كاملا تسلط داشته باشد و اگر داستان طنز مینویسد طرح داستان و شخصیتپردازی را به خوبی بداند.
از نظر محتوا، هم، طنز خوب باید از مسایل سطحی روزمره به عمق برود و همچون آینهای دردهای جدّی و جاودانه مردم ستمدیده روزگار خود را نشان دهد و به نظر من، چرند و پرند علامه دهخدا بهترین نمونهای است كه هم اكنون در ذهن دارم. ضمنا، نمونه درخشانی از الهینامهی عطار نیشابوری برای شما بیان میكنم كه دلالت بر آگاهی از واقعیت چیزی نامتناسب در جهان هستی دارد. به نوعی، طنزی فلسفی و كوبنده كه در ظاهر، مخاطب را میخنداند امّا در ژرفای آن، دلالت بر واقعیتی وحشتناك دارد.
عطار میگوید:
«دیوانهای به نیشابور میرفت. دشتی پر از گاو دید، پرسید: «اینها از كیست؟»
گفتند: «از عمید نیشابور است.»
از آن جا گذشت. صحرایی پر از اسب دید. گفت: «این اسبها از كیست؟»
گفتند: «از عمید.»
باز به جایی رسید با رمهها و گوسفندهای بسیار. پرسید: «این همه رمه از كیست؟»
گفتند: «از عمید.»
چون به شهر آمد، غلامان بسیار دید. پرسید: «این غلامان از كیست؟»
گفتند: «بندگان عمیدند.»
درون شهر سرایی دید آراسته كه مردم به آن جا میآمدند و میرفتند. پرسید: «این سرای كیست؟»
گفتند: «این اندازه نمیدانی كه این سرای عمید نیشابور است؟»
دیوانه، دستاری بر سر داشت كهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب كرد و گفت: «این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا كه همه چیز را به وی دادهای.»
طنز جهانی باید دارای چه ویژگیهایی باشد؟
طنز در ذات خود، همه جا یكسان است و میان طنز ایران و دیگر قسمتهای جهان، تفاوتی وجود ندارد. طنز به اشتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتارهای بشری و فسادهای اجتماعی، سیاسی یا حتّی تفكرات فلسفی به شیوهای به اصطلاح خندهدار میپردازد. طنز، تفكر برانگیز است و ماهیتی چند لایه دارد. طنز، گرچه، طبیعتش بر انبساط خاطر استوار هست امّا خنده را تنها وسیلهای میانگارد كه برای نِیل به هدفی برتر و آگاه كردن انسان به عمق رذالتها است.
به طور كلی، در پَسِ خندههای طنزآمیز، واقعیتی تلخ و وحشتناك وجود دارد كه در عمق وجود، خنده را میخشكاند و او را به تفكّر وا میدارد پس، میان طنز ایران و جهان از لحاظ جوهره، تفاوتی نیست و تفاوت، فقط، در صورت، سوژهها و شخصیتها هست. برای مثال بدیهی است آن هنگام كه طنز، با تاریخ سرزمینی خود وارد تعامل میشود رنگ و بوی خاصّی میگیرد كه بیشتر، مردمان همان سرزمین را مخاطب قرار میدهد.
فلسفه خنده ناشی از طنز و شوخ طبعی چیست؟
به لحاظ اسطوره شناسی، پیدایش خنده بر اساس گفته نظریه صفر پیدایش آیه 17 است كه به ماجرای بچّهدار شدن حضرت ابراهیم (ع) اشاره دارد كه در آن آبراهام 99 ساله و سارای 90 ساله صاحب پسری به نام ایزاك (Isaac) شدند كه ایزاك در زبان عبری به معنای كسی است كه خواهد خندید. نظریه صفر پیدایش بیان میكند كه: «وقتی حضرت ابراهیم (ع) خبردار شدند كه به زودی بچّهدار خواهند شد ناباورانه میخندیدند.»
پیشینه بررسی فلسفه خنده، به دوران یونان باستان برمیگردد. به طوری كه، ارسطو، خنده را خصیصهای انسانی میدانست و عنوان كرد: «جُز انسان، هیچ حیوانی نمیخندد.» فیلسوفان قرون وسطایی، هم، برای این كه ثابت كنند كه حضرت مسیح (ع)، انسان بود در میان اسناد به دنبال نمونههایی بودند كه بر خنده ایشان دلالت داشت.
فیلسوف بزرگ فرانسوی و بنیانگذار عصر تجدد "دكارت" در تعریف خنده میگوید: «واقعیت خنده این است كه خون از دهانهی راست قلب به وسیلهی سرخرگ به جریان میافتد و ریهها را ناگهان و به كرّات پُر میكند. هوای داخل ریهها را فشرده و با نیروی نای به بیرون میراند و این هوای فشرده، صدایی انفجاری و نامفهوم ایجاد میكند و ریهها با خارج كردن هوا از درون خود، تمام عضلات دیافراگم را از سینه تا گردن و در نتیجه، عضلات صورت را كه با آنها در ارتباطند به حركت در میآورند و ما، همین، حركت صورت و صدای انفجاری و نامفهوم را خنده مینامیم.»
امّا، مشهورترین تقسیمبندی فلسفی مربوط به رویكرد نظریهی خندهی جان موریان هست كه برای خنده سه دوره قائل شدهاست كه عبارتند از:
* نظریه تفوّق (Superiority Theory) كه فیلسوفانی همچون افلاطون، ارسطو، توماس هابز و برگسون مرتبط با این نظریه هستند. در نظریه تفوّق یا برتری، افلاطون نسبت به خنده، انتقادی جدّی داشت و خنده را پدیدهای ضّداجتماعی میدانست. به اعتقاد افلاطون، خنده، در یك جامعه مطلوب، جایی نخواهد داشت چرا كه همكاری، مدارا و خویشتنداری را تهدید میكند.
توماس هابز، نیز، به پیروی از افلاطون، نسبت به خنده، انتقاد جدّی داشت. او عنوان كرد: «مردم، مستعد و مبتلا به چنین لذتی هستند كه ذاتا فردگرا و رقابت جویند.»
در نظریه اول، این گونه گفته میشود كه: «ما به دلیل احساس تفوّق و برتری به دیگران میخندیم.» این نظریه، تا قرن هجدهم، نظریه غالب در مورد خنده بود. فروید، هم، میگوید: «خنده، واكنش موقّتی انسان بر فرد یا گروه مسلط بر او است و زمانی كه به لطیفهای میخندیم بر فرد یا گروهی كه از ما برتر است احساس چیرگی میكنیم.»
در ارتباط با نظریه تفوّق، برگسون معتقد است: «جوهرهی امری مضحك، انعطافناپذیری مكانیكی است. به كسانی كه ماشینی عمل میكنند، میخندیم، به آنها حس برتری داریم، آنها را تحقیر میكنیم ولی این تحقیر باعث میشود كه به فكر كردن وعمل كردن منعطفتر و كمتر ماشینی بودن، تحریك شوند. پس، اگرچه خنده برای او آزار دهنده است امّا فردِ هدفِ خنده را به رفتار انسانی فرا میخواند.»
امّا، در تقابل با افلاطون، ارسطو و توماس آكویناس، خنده را یك فضیلت اخلاقی دانستند آنانی كه خواستند طنز را از چنین سانسوری رها كنند دو استراتژی برگزیدند كه عبارتند از:
* دفاع از ادعای حس برتری در خنده بود با این توجیه كه چیزی ارزشمند در این احساس برتری وجود دارد.
* اساس این استراتژی، ردّ تئوری برتری و دفاع از تئوری دیگری بر این مبنا بود كه در آن، خنده و طنز در چیزی ضدّاجتماعی وجود ندارد.
نظریه دوم، نیز، نظریه ناهماهنگی (Incongruity Theory) بود.
* در نظریهی ناهماهنگی (Incongruity Theory) عنوان میشود كه: «علّت خنده حادثه باید طوری باشد كه ما انتظارش را نداشته باشیم به این معنی كه، خواننده، خود را در برابر اموری خلاف عادت و انتظار ببیند. فیلسوفانی مانند كانت، شوپنهاور و كریكگور پیرو این نظریه هستند.»
شوپنهاور در این مورد میگوید: «هر بیانی كه در آن ناسازگاری باشد، خندهآور است. در تئوری ناسازگاری، عامل خنده ، حسی ناسازگار هست. ناسازگاری به معنای بیربط بودن و بیمعنی بودن است و طبق این نظریه، در طنز، الگوی ذهنی معمول و انتظارات طبیعی ما به هم ریخته میشود. در تئوری ناسازگاری، تلاش شد تا برچسب ضدّاجتماعی بودن خنده برداشته شود و به این انتقاد، پاسخ داده شود. ولی، این موضوع، فیلسوفان را متوجه حیطهی دیگری به نام معضل نابخردی كرد.»
نظریه سوم، هم، نظریه آرامش (Release Theory) هست.
* نظریهی آرامش (Release Theory) معتقد است: «خنده، حاصل آزاد شدن انرژی عصبی پس رانده شدهاست.» البته، با چاپ كتاب لطیفهها و رابطه آن با ناخودآگاه فروید این نظریه در قرن نوزدهم نظریه غالب بود. هربرت اسپنسر مهمترین فیلسوفی است كه پیرو نظریه آرامش است. در نظریه تسكین، تمركز بر ویژگیهای فیزیكی پدیده خنده در سامانه عصبی انسان است. با اشاره به كتاب معروف لطیفهها و رابطه آن با ناخودآگاه فروید، به اعتقاد فروید، توصیف كاركرد خنده، تخلیه انرژی است. او خنده و طنز را با خشونت و شهوت، مرتبط میداند. فروید سه وضعیت لطیفهگویی، طنز و كمیك را در كتاب خود توصیف میكند و در هر سه حالت، خنده را انرژی آزاد شده میپندارد كه برای انجام فعالیتهای روانشناختی فراهم آمدهاست. این انرژی، در لطیفهگویی، انرژی سركوب شده از احساسات، در كمیك، انرژی فكر كردن و در طنز، انرژی عواطف است.
بر اساس پژوهشهای فلسفی، خنده، سه مشخصه اصلی دارد:
* مشخصه اجتماعی بودن: خنده به پژواك نیاز دارد. در همین راستا، فیلسوف بزرگ كریكگور از دوستی پرسید: «صادقانه جوابم را بده آیا وقتی تنها هستی، میخندی؟»
* مشخصه نشاطآور بودن: كانت میگوید: «لطیفهگویی، بازی فكر و بازی آهنگ است كه موجب نشاط میشود احساس خلسهای كه در فیزیك بدن و ژیمناستیكی كه در ذهن ایجاد میكند.»
* مشخصه آزادكننده بودن: در خنده، تمام تابوها، زیر پا گذاشته میشوند.
به عنوان كلام پایانی، توصیه شما به علاقمندان به طنز چیست؟
به علاقمندان به مطالعه طنز، توصیه میكنم كه طنزهای فاخر را در اولویت قرار دهند و از نقد ادبی و تئوری طنز غافل نباشند تا درك آنها را عمیقتر كند و بهتر بتوانند ژرفای متن را واكاوی كنند. امّا، به علاقمندان به طنزنویسی پیشنهاد میكنم كه برای چاپ آثار خود عجله نكنند زیرا، یك طنزنویس، باید، مطالب زیادی را بخواند و بداند. ضمنا، باید با خوانش مداوم متون ادبیات كلاسیك، زبان فارسی خود را تقویت كند. ساخت زبان فارسی را جدّی بگیرد و از دستور زبان فارسی، حداقل، در حدّ كتابهای دبیرستان آگاه باشد. آثار طنزنویسان مطرح جهان را مطالعه كند و تلاش نماید كه از تجربههای دیگران بیاموزد. ضمنا، مطالعه كتابهای تئوری طنز را حتما در برنامه مطالعاتی خود داشته باشد و هیچگاه از آموختن غافل نباشد.
یاسمن حسینی - دفتر طنز حوزه هنری