نگاهی به كتاب طنز «پُزناله» اثر راشد انصاری

نویسنده: احمد اكبرپور

1398/04/09
|
17:43
|

حكایت «پُزناله» با این شكل و شمایل و طول و حجم و عرض و ارتفاع مناسب و به قاعده، به صاحبش خالو راشد انصاری رفته است كه حجم و طول و عرضش به قاعده است و چیزی كم كه ندارد هیچ، تا حدودی زیاد هم دارد.

در شرایطی كه این همه كتاب لاغر و زیر خط فقر چاپ می شود كتاب هایی به هیأت پُزناله كه لااقل از روی شیرازه شان می توان اسم خودشان و صاحبشان را خواند غنیمتی است.

سبد پاره پوره فرهنگی

عنوان متضادنما یا به قول دوستان خارجكی، پارادوكسیكال پُزناله باعث ایجاد تعلیق و جذابیت می شود و باعث می شود ما دست به جیب شویم و توی این شرایط، كتاب خالو را به سبد پاره پوره فرهنگی مان بیاوریم.

اسم و عنوان مناسب واقعاً برای هر كتاب یا هر چیزی از نان شب واجب تر است. حتی اسم ساندویچ فروشی یا پیتزا فروشی اگر مناسب و مربوط باشد، آدم با اشتیاق بهتری به سراغ شان می رود و معمولاً شلوغ تر از بقیه جاهایی هستند كه نام مناسبی برایشان انتخاب نشده است.

حالا باید دید مخاطب با این پُزناله كه اسم واقعاً مناسب و به قاعده ای برای یك اثر طنز است، چه واكنشی نشان می دهد و مثل من دست به جیب می شوند یا به خاطر شرایط تحریم، پولشان را خرج گوجه و خیار و اسمارتیز و پف فیل می كنند.

در این مجموعه، شعرهای خالو به شكلی غیر مستقیم و جذاب به دلمشغولی های انسانی و محیط زیست می پردازد كه از پرداخت هنری فوق العاده و جذابی برخوردار است. درعین حال نوستالژی شعرهای مدرسه ای را در مخاطب زنده می كند و بینامتنیت را به كار وارد می كند:

به دست خود درختی می شكانم / به جایش برجكی را می نشانم
كـلاغ و سار و بلبـل را دم عیـد / ز روی شاخه هایش می پرانم…

پارتی بازی

و در زمینه خلقت بشر و رازهای آن، طنز خالو ما را با تفاوت های شكل خلقت آشكار می كند كه انگار از ازل پارتی بازی شكل گرفته است:

مـرا ناجـور و مبهـم آفریدنـد / تو را زیبـای عالـم آفریدنـد
تو را شیریـن تر از آلـو بخـارا / مـرا ماننـد شلغـم آفریدنــد
مرا تند و سریع و فی البداهـه / تو را در خانه، نم نم آفریدنـد
تو را مثل توافق خوب و پر بار / مـرا حـق مسلـم آفریدنـد…

كه حتی در چنین اشعاری هم محال است سیاست از یاد خالو برود و ناخنكی به آن نزند.

افســار و زیـن آورده ای / سوغات چیـن آورده ای
سبكـــی نوین آورده ای / نیما شدی در یوش من

و شوخی با انواع مدها و مدل های مختلف كه همیشه جذاب است، برای خالو نهادینه شده است، ولی نكته اش در این است كه نوع خاصی را به كل محكوم نمی كند و سعی می كند كه همه نحله های فكری و فرهنگی و خلاصه تیپ های ظاهری و باطنی را مد نظر قرار دهد:

تازگی ها سینـه چاكی مد شده / كفش پاره، موی خاكی مد شده
آبتین تهمینه ، گرشا، سام ، گیو / اسم های زیر خاكـی مـد شـده
هیبت مختـار با ریش و سبیـل / جای رمبو، جای راكی مد شـده

دنیای مجازی

دنیای مجازی و انواع ارتباط هایی كه در آن عالم بی شاخ و دم امكان پذیر است، همیشه برای خالو دستمایه سرودن شعر بوده است:

با خنده خود به غصه پاتك بزنیم / كم طعنه به خنده های دلقك بزنیم
چون دیدن تو مشكل شرعی دارد / ناچـار بیـا فقــط پیامـك بزنیـم

و قسمتی از اشعار پُزناله كه به شعر دیگران برای خالو اختصاص دارد و به نوعی به خالو و ماجراهایش ارتباط مستقیم و فیس تو فیس دارد. توی این شاعران، خانم پروانه بیابانی، شعر زیبایی سروده است كه تا حدودی به پای شكر افشانی های خالو می رسد.

پیراهــن تـو خالـو دزدان چـرا ربودنـد؟
از آن قـدو قــواره آگــه مگـــر نبودنــد؟

آن دزد خنگ و نادان تا جامه ات بدزدید
لرزان شد و هراسان تا عرض و طول آن دید

این قد آن قواره ز انسـان بعیــد باشــد
ایـن پیراهــن از آن ِ دیـو سپیــد باشــد…..

در این كتاب، خالو در طنزسرایی دو گانه سوز شده است و علاوه بر شعر، نثرهای درخشانی هم دارد كه در بخش دیگری به سراغش خواهم رفت. حكایت نثرهای طنز خالو و یا همان «انثاریات» با اشعار و سروده های طنز ایشان، كاملا از هم سواست و با یك نگاه می توان آنها را از هم تشخیص داد. درست همان طور كه تفاوت یك قوچ و پازن را از مادر ببعی ها از راه دور می توان شناسایی و به عینه تماشا كرد. البته اگر چشم تیزبین و نگاه كارشناسانه داشته باشی.

مثل دایناسورها

شك نیست كه فقط پای تفاوت وسط است، نه خوب یا بدی یا خوب و خوب تری. در واقع هیچ كدام جای همدیگر را پر نمی كنند و اگر طبق مثال بالا پیش برویم، كاركرد مادر و پدر ببعی ها به یك اندازه لازم است و به فرض اگر مادر ببعی ها نباشد و یا پدر شاخدار كوتاهی كند، نسل ببعی ها از روی زمین برداشته می شود و مثل دایناسورها فقط به یاد و خاطره شان آه می كشیم.

عمده ترین توفیر نثر از اشعار خالو این است كه اصل و اساس بیشتر آنها از دل واقعیت و از لابه لای خاطرات گوارا و گاه ناگوار خالو شكل گرفته است و به قول منتقدها به نوعی تجربه ی زیسته اوست. این نكته كه چقدر و چگونه هر نویسنده ای در اصل واقعه و خاطره دست می برد و چه پر و بالی می دهد؛ بسیار مفصل است و سعی می كنم در مورد طنزهای خالو صحبت مختصری بكنم.

در شعـر مپیـچ و در فــن او چون اكذب اوسـت احســـن او

هرچند طرف این شعر شاعران است، اما به اعتقاد من برای خیلی از آثار هنری و مخصوصاً ادبیات ناب داستانی نیز صدق می كند. در واقع هرچه بیشتر بتوان خاطره یا اتفاق طنزآمیز را پر و بال داد و كم و زیاد كرد و در مجموع به ذات پیش بینی ناپذیر ادبیات نزدیك تر ساخت، موفقیت بیشتری صورت گرفته است.

اگر ما با مجموعه ای به نام خاطرات طنز یا عنوان هایی از این دست مواجه بودیم، حقیقت ماجرا و اصل و اساس آن اهمیت پیدا می كرد و هرچه صداقت در آن بیشتر باشد، به روال تاثیرگذاری آن كمك می كند. اما وقتی پای طنز به میان می آید، ساخت و شكل آگاهانه آن و چگونگی ماجرا و شخصیت ها و همین طور روال غیر قابل پیش بینی بودن آن اهمیت اساسی پیدا می كند و به تعبیری هرچه ساخت و ساز و تخیل آگاهانه و خلاقانه در آن بیشتر باشد،طنز اصیل و ناب تری شكل گرفته است.

خدمت به ادبیات

یكی از نمونه هایی كه در مجموعه «پُزناله» حال و هوای نوشته را به چنین سمت و سوهایی می كشاند و سطح طنز را از یك تجربه یا خاطره صرف فراتر می برد، طنز «خدمت به ادبیات» این كتاب است:

«پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می كنم نتوانسته ام برای ادبیات، آن طوری كه دلم می خواهد مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته ای خدمت كنم. به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم، تصمیم گرفتیم دو نفری،خودم و عیال(چرا كه بعضی از كارها را نمی توان دست تنها انجام داد) و بهترین كاری كه از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم این كه با یك برنامه ریزی دقیق و اصولی، درست صبح روز 27 شهریور(روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم …یا شدیم و….».

تا یادم نرفته عرض كنم كه كتاب مستطاب «پُزناله» ی راشد انصاری بندرعباسی كه ذكر خیرش رفت؛ به تازگی توسط «نشر شانی» در 204 صفحه و به قیمت ناقابل 25 هزارتومان منتشر و روانه بازارشده است.


ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات



دسترسی سریع