برگ سبزی است پوشش درویش
نویسنده: سمیه رستمی
همین بشر كنونی كه پدر و پدرجد اكوسیستم را توأمان درآورده تا مثلاً پیشرفت كند حتی تا ماه و زحل و هر سوراخسمبه فضا هم سرك كشیده، هنوز اصلیترین سوألهایش با سوألهای بشر اولیه تفاوتی ندارد. مثلاً همین سؤال باستانی «حالا من چی بپوشم؟»
انسان اولیه برای این پرسش بعد از اینكه صبح از همان بارو برگِ گل و گیاه و دار و درخت دم در غارش تغذیه میكرده. با آویزان نمودن باقی برگها به خودش هم تیپ «مَكُش! مرگ ما میزده» و هم اینكه یكجورهایی استتار میكرده و میرفته شكار.
اگر هم انسان اولیهی دومی غار بغلی را میدیده از باب رعایت سلوك انسانی و حسن آداب همجواری میگفته: «اوه! امروز چه برگ كلم بنفش زیبایی پوشیدید؟!» انسان اولیهی دومی هم دوتا برگ كلم از نقاط غیر استراتژیك و غیرسوق الجیشی بدنش جدا میكرده و تعارف میزده: «بفرما تازه است. برگ سبزی است تحفه درویش.» انسان اولیه اولی برای جبران این لطف، برگ انگوری، اسفناجی، كرفسی… از پوششش جدا میكرده و هركدام میرفتند پی زندگیشان.
فقط فردا صبح وقتی بشر اولیه میدید با اینكه دیروز تا خرتناقشان غذا خورده؛ اما باز هم حسابی گرسنهاش شده؛ كل برگهایشان میریخت. منظور همان برگهایی است كه به خودش میپیچیده.
بالاخره هنوز علم بهاندازه الان پیش نرفته بوده كه بشر اولیه بداند دقیقاً چه مرگش است و باگ سیستم گوارشیاش را بشناسد. هرچند پیشرفت علم راهی برای رفع این باگ نیافته است.
البته باستانشناسان درباره پوشش انسانهای اولیه مناطق رویش درختان برگ سوزنی سكوت معناداری كردهاند و یا در مورد پوشش بشر خیلی اولیه در فصل برگریزان لالمانی اختیار كردهاند.
به نظر میرسد بشرهای بعدی اولیه به این نتیجه رسیده كه میتوانند از حیوانات یكدست لباس بگیرند و احتمالاً فكر میكردند این لباس بعداً مثل برگ روی تن حیوان خواهد رویید.
پوشش آدمی چنان جزو چالشهای جدی بشر بوده كه حتی سعدی در قرن پنجم میفرماید:
«عمر گرانمایه بر این صرف شد/ تا چه خورم؟ صیف و چه پوشم شتا؟» شتا یعنی زمستان و سؤال سعدی در مورد پوشش زمستانی است. گویا آن زمان تابستانها پوشش اختیاری باب بوده و سعدی از این اختیار حداكثر استفاده را میكرده.
اما نمیتوان انكار كرد اوضاع پوشش انسان در همه اعصار از پوشش انسان معاصر بهتر بوده؛ چون گرفتاری به نام مد و برند را در پوششان مطرح نبوده. نهایتاً تغییر فصل برای بشر اولیه تصمیم میگرفته چه بپوشد.
برگ سبزی است پوشش درویش
در واقع پوشاك برای انسان معاصر تبدیل به یك معضل جدی شده. طوری كه شعر «تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!» هم یكگوشه چمباتمه زده تا تكلیفش معلوم شود. بعضی لباسهای امروزی نهتنها نشان آدمیت نیستند؛ بلكه ماهیت و جان آدمیت را جوری چالش میكشند؛ اثبات ماهیت آدمیت بشر اولیه هنگام پوشیدن لباس یك گورخر راحتتر است.
بشر معاصر هنگام مواجه با نیاز پوشش در معمولیترین صورت ممكن، تشریف میبرد فروشگاه لباس. با دیدن مانكنها و موجودی ویترین و همچنین اطمینان كامل از پیشرفت بشر در عصر كنونی، حدس میزند در مقابل دوربینمخفی باشد. چون چندتكه پارچه پَكوپارهی لَكولوك در ویترین آویزان هستند كه به نظر میرسد در رزومهشان خانهتكانی سه سال پیدرپی را دارند. ا
نسان معاصر برمیگردد و به جایی كه ممكن است دوربینمخفی را جاساز كرده باشند، دست تكان میدهد. یعنی؛ «آره بابا ما فهمیدیم!». مخصوصاً كه قیمتهای روی لباس به فحش شبیهتر است تا هر چیز دیگری.
وقتی فروشنده انسان معاصر را خِركش میكند داخل فروشگاه و با یك مثلاً شلوار هول میدهد توی اتاق پرو لباس، انسان معاصر پی میبرد كار ضبط برنامه دوربینمخفی سخت و جانفرساست. اشك در چشمهایش حلقه میزند كه خنداندن مردم چقدر سخت شده. توی اتاق پرو برای دوربینمخفی كه این دفعه خیلیخیلی مخفی است بوس میفرستد.
زمانی شكش بهیقین شیفت میكند كه فروشنده نمیگوید: از این برا خانواده هم بردیم و این یعنی واقعاً در برابر دوربینمخفی است. شرایط شلوار جوری است كه میشود گفت رسماً جزو میراث جنگ جهانی دوم بوده و گویا صاحب قبلیاش فكر میكرده در خنثیسازی مین تخصص دارد كه نداشته. كمر شلوار فوقالذكر بهسختی چند تاروپود را بهزور قسموآیه كنار هم نگه داشته، حفظ شرف و آبروی خریدار كه دیگر توقع زیادی و خارج از توانش است.
آدمیزاد با شلوارك ماماندوز در مجامع رسمی تردد كند، شكیلتر و مجلسیتر به نظر میرسد. لباس بهگونهای طراحی شده كه قطعاً مستحق دریافت كلیه كمكهای بینالمللی میشود، حتی از كشور جیبوتی.
انسان معاصر میتواند امیدوار باشد اگر با این لباسها یك دور توی خیابان بزند، علاوه جبران هزینه خرید لباسها، بهاندازه خرج یك ماهش هم اعانه جمع میكند.
دیگر وقتش رسیده، انسان معاصر شك نكند اسپانسر این قسمت دوربینمخفی، نوادگان همان پادشاهی هستند كه لباس نامرئی پوشید. پدربزرگ بقیه مردم زمینهایش را مفت حراج كرده؛ اما پدربزرگ این طفلیها آبروی خانواده را.
لابد حالا میخواهند با ساخت این برنامه یككفدست آبرو بخرند. انسان معاصر به چهار طرف فروشگاه بایبای كند و جهت پاسخ به نیاز پوششی یكراست برود میدان ترهبار برای خرید گیاهان و سبزیها پهنبرگ و مغذی.
به نقل از سایت دفتر طنز حوزه هنری