قطعی برق مانع افزایش جمعیت است!

قطعی برق مانع افزایش جمعیت است!

1403/06/27
|
02:49
|

نویسنده: محسن فراهانی

این روزها گویا مسئولان تصور می‌كنند زندگی هنوز مانند دهه 60 است. روزگاری كه اگر ساعت‌ها هم برق قطع می‌شد، در روند طبیعی زندگی مردم خلل آنچنانی رخ نمی‌داد كه فرت و فرت برق را قطع می‌كنند. اما ما به شما ثابت می‌كنیم كه قطع شدن برق می‌تواند با زندگی و آینده خیلی‌ها بازی كند و قطعی برق بر خلاف تصورها مانع افزایش جمعیت است!

تصور كنید یك نفر قرار خواستگاری داشته باشد. چند ساعت قبل از جلسه خواستگاری می‌رود حمام كه ناگهان داخل حمام برق می‌رود.

آب هم قطع می‌شود. یك ساعت منتظر می‌ماند اما برق وصل نمی‌شود پس به اجبار خودش را گربه‌شور می‌كند و می‌آید بیرون.

می‌رود كت و شلوار دامادی‌اش را از خشكشویی بگیرد اما خشكشویی می‌گوید چون برق نبوده نتوانستیم كت و شلوار شما را آماده كنیم.

پس به اجبار شلوار برادرش كه دو سایز برای او تنگ است را با كت پسرعمویش كه دو وجب برای او گشاد است ست می‌كند و راه می‌افتند به سمت خانه عروس خانم.

در راه می‌روند گل و شیرینی بگیرند كه می‌بینند برق گل‌فروشی و قنادی محله قطع است.

می‌روند یك محله دیگر كه به محض رسیدن آنها ناگهان برق آنجا نیز قطع می‌شود.

همین طور محله به محله می‌روند و می‌روند و برق محله‌ها یكی پس از دیگری به نوبت قطع می‌شود.

در نتیجه به اجبار مجبور می‌شوند از وسط پارك چند شاخه گل بچیند كه ناگهان با داد و بیداد باغبان مجبور به فرار می‌شوند و در همین حین خشتگ شلوار آقا داماد دو وجب جر می‌خورد.

شیرینی را هم عقلی می‌كنند و با گرو گذاشتن گواهینامه نزد یك قنادی، دو كیلو شیرینی می‌خرند و هول هولكی می‌روند جلوی در خانه عروس خانم.

از قضا برق آنها هم قطع شده و هر چقدر زنگ می‌زنند كسی در را باز نمی‌كند. پس مجبور می‌شوند در بزنند ولی چون فاصله در ورودی ساختمان با واحد عروس خانم زیاد است كسی صدای در را نمی‌شوند.

پس مجبور می‌شوند با سنگ به شیشه آنها بزنند كه ناگهان بر اثر اصابت سنگ به شیشه، شیشه می‌شكند ولی به هرحال خانواده عروس متوجه می‌شوند و در را باز می‌كنند.

هوا دیگر تاریك شده است و خانه عروس خانم هم ظلمات محض است.

برای همین آقا داماد از اول تا آخر به جای عروس خانم به مادربزرگ عروس خانم نگاه می‌كند و لبخند می‌زند و عشوه می‌آید.

از آن سو عروس خانم موقع آوردن چای چشمش نمی‌بیند و پایش گیر می‌كند به پایه مبل و سینی را خالی می‌كند بر سر مادر آقا داماد.

مادر آقا داماد به حالت قهر بلند می‌شود و اشتباهی دست پدر عروس خانم را می‌گیرد و می‌گوید «پاشو بریم».

آقا داماد همچنان با لبخند به مادربزرگ عروس خانم زل زده است.

در همین حین عروس خانم یك چك می‌خواباند بیخ گوش آقا داماد اما آقا داماد فكر می‌كند برادر خودش به او سیلی زده، در نتیجه می‌گوید «یه شلوار به من قرض دادی اونم كه جر خورده گدا. اونوقت شاكی هم هستی؟»

بعد پایش را باز می‌كند و می‌گوید ببین.

در همین لحظه برق می‌آید. صحنه را تصور كنید. آقا داماد خشتك جر خورده را گرفته جلوی صورت عروس خانم.

مادر آقا داماد دست پدر عروس خانم را گرفته. هشت تا پوست موز جلوی پدر آقا داماد است، دو تا موز داخل دستش و یكی هم داخل دهانش.

مادربزرگ عروس خانم ناگهان با دیدن این تصویر سكته می‌كند.

همه هول می‌شوند و آقا داماد برای خودشیرینی هم كه شده مادربزرگ عروس خانم را به كول می‌گیرد و با ماشین به سمت بیمارستان گاز می‌دهد و عروس خانم هم همراهش می‌رود.

در راه پلیس به خاطر سرعت بالا آنها را متوقف می‌كند و از آنجایی كه گواهینامه آقا داماد پیش قنادی است، پلیس می‌گوید ماشین باید برود پاركینگ.

خلاصه به هر بدبختی مادربزرگ عروس خانم را به بیمارستان می‌رسانند ولی بیمارستان برق ندارد و از بدشانسی برق اضطراری هم ندارد.

همه جا شلوغ است. بیمارستان به هم ریخته. بیماران در حال تلف شدن هستند.

پرستارها و پزشكان سرشان به شدت شلوغ است.

برای همین یكی از پزشكان همانطور كه می‌دود به آقا داماد می‌گوید اگر بلدی خودت مادربزرگ را با شوك قلبی و تنفسی مصنوعی احیا كن.

آقا داماد هم برای خودشیرینی آستین‌هایش را بالا می‌دهد و شروع می‌كند.

سر نفس مصنوعی دوم و یك صدم ثانیه قبل از نفس مصنوعی سوم، مادربزرگ به هوش می‌آید و با دیدن این صحنه سكته دوم را می‌زند.

خلاصه الان كه آقا داماد داخل بازداشتگاه در حال نوشتن این مطالب بر روی دیوار است، برق رفته و نمی‌تواند ماجرای ختم و خاكسپاری مادربزرگ كه در آن برق رفت و آقا داماد به جای برادر عروس خانم خود عروس خانم را بغل كرد و بوسید و تسلیت گفت را بنویسد.

ولی مسئولان بدانند قطع شدن برق برای خیلی از زندگی‌ها تبعات سنگینی به دنبال خواهد داشت. ای كاش مسئولانه‌تر برخورد كنند.

برگرفته از سایت دفتر طنز حوزه هنری

دسترسی سریع