قهرمانان المپیك و پذیرش دانشگاه!
نویسنده: بنیامین كلاچاهی ثابت
همزمان با افتخارآفرینی قهرمانان ورزشی ما در المپیك پاریس، درخواست یكی از این قهرمانانِ ارزشمند مبنی بر فراهم آمدن امكان پذیرش در دانشگاه به عنوان پاداش، بحثهایی را در فضای مجازی به وجود آورد.
اگرچه ما از چند و چون قوانین پذیرش دانشگاهها برای قهرمانان ورزشی در ایران و جهان اطلاع دقیقی نداریم و اگرچه متوجهیم كه مطرح كردن این درخواست در مصاحبه تلویزیونی (به جای جلسات خصوصی با مسئولین)، از زلالی و بیریایی شخصیت قهرمانِ جوانمان در المپیك ناشی میشود و اگرچهتر! كه دغدغه تحصیل برای یك قهرمان المپیك را قابل ستایش میدانیم اما بالأخره ما هم باید یك جوری نان بخوریم و لذا توقع نداشته باشید از موقعیتهای فراوان این سوژه آماده عبور كنیم:
موقعیت اول؛ مطب دكتر لاشا تالاخادزه (دارنده سه طلای المپیك در دسته فوق سنگین وزنه برداری):
-ببخشید آقای دكتر من كمرم یه چند وقته درد میكنه.
+آخ آخ میدونم. لابد شما هم مجبور شدی 225 كیلو رو یه ضرب بزنی؟
-225كیلو؟!! نه آقای دكتر. كل اجسامی كه خاندان من تو عمرشون بلند كردند رو هم 25 كیلو نمیشه. من یه مسابقه شركت كردم كه اینطوری شد.
+حتماً همون مسابقهی تهمتن كه بهداد سلیمی مجریشه. ما هر چی میكشیم از دست همین آقاست.
-نه آقای دكتر. مسابقه ماستخوری بدون دست بود. خم شدم ماست بخورم كه كمرم گرفت. فكر كنم چون یكم اضافه وزن دارم، اینطور شد.
+خب بذار ببینم وزنت چقدره!
-ترازو كجاست آقای دكتر؟ اع. آقای دكتر! آقای دكتر منو بذار زمین. لااقل دو انگشتی بلندم نكن آقای دكتر!
موقعیت دوم؛ ساختمان مهندس مایكل فِلپس (دارنده بیست و سه طلای المپیك در رشته شنا):
-آخه مهندس فِلپس، این چه نقشهایه؟ كل خونه چهل متر، بعد سی متر حموم؟ به كی بفروشم اینو؟
+به یكی كه میخواد بچهاش قهرمان شنای المپیك بشه.
-آقا آخه مگه حموم استخره كه بشه توش تمرینِ شنا كرد!؟
+آره. یه ترفندی داره كه من سالها پیش از یه نوجوون ایرانی یاد گرفتم. اول راه آب حموم رو با یه چیزی كیپ میكنید، بعد آب حموم رو باز میذارید تا كمر بیاد بالا! فوقِ فوقش شب یه كُتَكی از باباتون میخورید.
-حالا حموم به درك. چرا متراژ چاه توالت رو اندازه كل حیاط گرفتی؟ مگه یه خونواده چقدر دستشویی میرند؟
+چاه دیگه چیه؟ مگه اون مستطیلی كه تو نقشه كشیده بودند، استخر روباز نبود؟
– نه آقاجان. اون چاه توالته. مگه نمیدونی اداره فاضلاب آمریكا هنوز این ایالت رو اگوسازی نكرده. اِی استخر روباز به اون مدركت بیاد مهندس!
موقعیت سوم؛ كلینیك مشاوره گنو پتریاشویلی (دارنده طلای المپیك در دسته فوق سنگین كشتی آزاد):
-مشكل من یه جورایی به كُشتی مربوطه آقای دكتر. شنیدم شما قبل از روانشناسی، كشتیگیر بودید.
+درست شنیدی. بنال!
-ببخشید. شما همونی نیستید كه با وقتكشی و ناجوانمردی امیرحسین زارع ایران رو بردید؟!
+چی زر زدی؟
-هیچی. اععع. گفتم من هر شب خواب میبینم دارم به آدما بارانداز میزنم. یه بالشت سالم تو خونه نمونده.
+بذار من این تلفن رو جواب بدم، میام الان.
(43دقیقه بعد)
+خب مشكلت چی بود؟
-گفتم كه آقای پتریاشویلی. من هر شب خوابِ بارانداز زدن میبینم.
+مجردی؟
-بله قربان.
+ازدواج كن؛ شبا مثل سنگ میخوابی. وقت مشاورهتم تمومه.
-ولی شما كه تا حالا داشتید با تلفن وقتكشی میكردید. من برای 45 دقیقه كامل حق ویزیت دادم.
+پاشو گمشو بابا تا بهت پلنگشكن نزدم خروسوزن. (صدای سیلی)
موقعیت چهارم؛ كلاس استاد یوسین بولت (دارنده نُه مدال طلای المپیك در رشته دو سرعت):
-استاد اجازه هست بیایم داخل؟
+مگه من صد دفعه نگفتم قبل از من تو كلاس باشید آقای گومززاده؟!
-آخه استاد شما خیلی سریع میاید. ده ثانیه پیش تو بوفه بودید.
+بیاید تو ولی سه نمره از همتون كم میكنم.
-استاد نه تو رو خدا. ما این ترم با یه استاد ورزشكارِ سختگیر درس داریم كه هر روز از پنج صبح تو دانشكدهست. اینقدر تمرین میده كه همینجوری ممكنه همه مشروط بشیم.
+بیخود بهونه نیارید. حتی من كه قهرمان المپیكم هم اونقدر سختگیر نیستم.
-استاد ایشون اصلاً المپیك رو كاری نداره. میگه رقابت ورزشی فقط لیگ قهرمانان اروپا!
+اسمش چیه؟!
-كریستین. كریستین رونالدو!
+خدا به دادتون برسه. من به همتون بیست میدم اما از همین الان همتون مشروطید.
برگرفته از سایت دفتر طنز حوزه هنری