نوشته: داوود امیریان
ناشر: سوره مهر
موضوع: دربردارنده حكایات كوتاه از وقایع جنگ ایران و عراق است كه با محتوای شوخی و طنز و با نثری شیرین و روان برای گروه سنی نوجوانان فراهم آمده است.
كتاب «رفاقت به سبك تانك»؛ روایتی طنز از وقایع هشت سال دفاع مقدس كه در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. داستانهای این كتاب در اصل عین دیدهها و تجربیات امیریان در روزهای حضورش در جبهههای جنگ است. البته او وقتی تصمیم میگیرد این كتاب را بنویسد، در كنار خاطراتی كه از جبهه و جنگ داشته به سراغ خاطرات رزمندگان و كتابهای دفاع مقدسی هم رفته است.
با توجه به تعدد روایتهای مختلف، آدمهای مختلفی هم در كتاب حاضر حضور دارند كه همگی در روایتهای جداگانهای ایفای نقش میكنند. همگی این آدمها به ظاهر استقلال شخصیت دارند، اما با پیشروی مخاطب در صفحات میانی كتاب، مخاطب به طور غیرمستقیم درمییابد كه این آدمها هر كدام به نوعی مكمل شخصیت دیگری هستند و علیرغم پراكندگیشان، در كلیت اثر به سمت وجوه مشتركی حركت میكنند. اشتراك آرمان، موقعیت زمانی و مكانی، اشتراكات عقیدتی و انگیزه مبارزه، باعث شده كه همه آنها در حالات روحی هماهنگ جلوههای متفاوتی پیدا كنند.
بذلهگویی و شوخطبعی در موقعیتهای امن و مفرح امری عادی است، اما در میدانهای جنگ كه در آن اضطراب و دلهره از هر سو در حال باریدن است، این خندهها و شوخطبعیها در واقع هنری است كه فقط از عهده آدمهای خاصی برمیآید كه نشان از آرامش آنان دارد كه نمونههایی از آنها در این كتاب به تصویر كشیده شدهاند.
در نگاه اول به نظر میرسد كه این كتاب مجموعهای پراكنده از طنزهای جبهه است، ولی در نگاه بهتر به آن یك سیر كلی در این مجموعه به چشم میخورد. نویسنده سعی كرده برای كتاب خود شروع و پایانی مناسب داشته باشد.
جسورانه نیست اگر بگوییم فیلم سینمایی «اخراجیها» در جاهایی نسخه نمایشی این كتاب است؛ چرا كه جنگ فقط فولاد و باروت نیست؛ شاید رفاقتهایی هم به سبك تانك داشته باشد.
در كتاب رفاقت به سبك تانك حكایات زیر را میخوانیم:
- قصه پسركی كه به بهانه خریدن حلیم از خانه خارج شده و به جبهه میرود و 3 ماه بعد بازمیگردد.
- داستان پسركی كه برای رفتن به جبهه با دادن مقداری پول به یك پیرمرد او را راضی میكند تا به جای پدر وی برای امضاء كردن برگه رضایتنامه اعزام به جبهه، به پایگاه بسیج برود.
- ماجرای رزمندهای كه یك سرباز موجی را به خاطر پوست سیاهش با عراقیها اشتباه میگیرد و كتك مفصلی به او میزند.
- قصه رزمندهای كه مسافت زیادی یك مجروح را با خود حمل میكند و وقتی به مقصد میرسد متوجه میشود كه او یك سرهنگ عراقی است.
- داستان یك رزمنده موجی كه از رزمنده دیگر آدرس اطوشویی را میپرسد تا از آنجا چند تا نان بخرد.