ماجراهای سلطان و آقا كوچول

نوشته: شهرام شفیعی

ناشر: پیدایش

موضوع: ماجرای طنزآمیز یكی از شاهان قاجار با یك بچه آشپز در یكی از سفرهای خارجی

1399/03/19
|
09:15
|

كتاب ماجرای یكی از شاهان قاجار است با یك بچه آشپز در یكی از سفرهای خارجی است. نویسنده با استفاده از لحن و زبانی كه عموماً از یادداشت‌ها و فرامین دوره قاجار سراغ داریم، ماجرایی طنزآمیز از ارتباط این دو شخصیت و همچنین رابطه شاه قاجار با محیط اطراف خود را بیان می‌كند. شفیعی كه توانایی خود را پیش از این در آثار طنز با انتشار كتاب‌هایی چون ««جزیره‌ بی‌تربیت‌ها»» و «گربه در جوراب زنانه» به اثبات رسانده بود، در این اثر نیز تنها به خنداندن مخاطب خود بسنده نكرده و در خلال روایت‌ها و ماجراهای دو شخصیت اصلی اثر، به برخی از تاریخ، آداب و رسوم و مناسبات دوره قاجار نیز پرداخته است.

در پشت جلد این كتاب در معرفی كوتاهی درباره آن می‌خوانیم: پادشاه قدر قدرت مغزنخودی، با آقاكوچول نكته‌سنج رك‌گو راهی سفر خارجه می‌شوند تا ماجراهای طنز و خنده‌دار زیادی بیافرینند. پادشاه با همه ندانم‌كاری‌هایش هیچ‌گاه از مواضع قدر قدرتانه‌اش پایین نمی‌آید، حتی اگر آقاكوچول با آن بیان تیغ‌دار و پر نیشش در همه موقعیت‌های طنز او را به باد تمسخر بگیرد.

شفیعی كه توانایی خود را پیش از این در آثار طنز با انتشار كتاب‌هایی چون «جزیره‌ بی‌تربیت‌ها» و «گربه در جوراب زنانه» ثابت كرده بود؛ در این اثر نیز تنها به خنداندن مخاطب خود بسنده نكرده‌است و در كنار شوخ‌طبعی اندیشمندانه، به تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم آن دوره نیز پرداخته‌است.

در بخش‌هایی از این كتاب نیز می‌خوانیم:

ماجرایش شنیدنی است و نقل می‌كنیم: موقع برگزاری مراسم استقبال در سر حد دو كشور، هوا بسیار سرد بود؛ طوری كه آب از دماغ شخص شاه راه افتاده بود و چنان جاری شده بود كه از رود «راین» هم جوشنده‌تر بود. هرچه گشتیم، دیدیم دستمال همراه نداریم. بعد یك‌هو گمان بردیم كه دستمال را پیدا كرده‌ایم. اما معلوم شد كه جیب‌مان سوراخ شده و از آنجا ما داریم زیرشلواری مبارك‌مان را بیرون می‌كشیم. خلاصه آب دماغ‌مان داشت به نزدیكی‌ زانوهای‌مان می‌رسید، خواستیم از روس‌ها دستمال بخواهیم، دیدیم قباحت دارد و خوب نیست شاه دستش را مثل گداها پیش هر كس و ناكسی- خصوصاً اجنبی‌ها- دراز كند؛ مگر اینكه برای دریافت پول و خرج سفر و این چیزها باشد. ...

دسترسی سریع