كتاب شاكی نامه سروده حمید اسماعیلی ، مجموعۀ شعر طنز نود صفحهای است پر از شكایتها و طنزهای اجتماعی كه شاعر به صورت ناشر-مولف آن را چاپ كرده؛ بلكه كسی آن را بخواند و به این شكایتها رسیدگی شود.
حمید اسماعیلی در بخشی از مقدمۀ كتاب آورده است كه:
«پیش از آنكه سخن را بیاغازم و بیتی را بسازم و مضمونی را بپردازم و با اسب بی لگام بر دشت كلام بتازم، باید به عرض خوانندگان عزیز برسانم كه آنچه شما بهتر از من بدان واقفید این نكته است كه در این روزگار تباه تنها حرفهای كه حتی یك پول سیاه «درآمد» با خود ندارد و شاغلینش را به خاك سیاه مینشاند، همین شاعر پیشگی است كه نه تنها پیشدرآمد كه حتی پسدرآمد نیز ندارد و تنها درآمدش پدر شاعر است كه آن هم سالها پیش درآمد و سالها پسر بر سر قبر پدر بیامد و روزهایش به شب سرآمد و پیامد آن، طلبكار بود كه شب به شب بابت وصول مطالبات به در درآمد.»
حمید اسماعیلی همین موضوع را در همین مقدمه به صورت دیگری هم مطرح كرده است. یعنی به زبان شعر:
«ای بیخبر از دخل كم و خرج زیاد
ای غافل از احوال بد و وضع كساد
دنبال «درآمد» ز چه رو میگردی
دنبال درآمد پدرم رفته به باد»
سپس گفته:
«مایه مباهات است كه درآمد این اثر بی «درآمد» صرف افراد كمدرآمد خواهد شد و درآمدی از این «پیش درآمد» به دخل سراینده نخواهد درآمد.
عمریست كه با غربت خود همسفریم
در كوچۀ شوریدهسران دربدریم
اینگونه كه دخل شاعران آمده است
از دخل كتاب خویش هم میگذریم»
ما كه خیلی نفهمیدیم چطور شد! اما شما كتاب را تهیه كنید بلكه متوجه شدید!
در ادامه چند شعر مجموعه شاكی نامه را با هم میخوانیم:
كردهام امشب ردیف این شعر را با دستهبیل
خوشتراش و خوشگل و خوش قدّ و بالا دستهبیل
در تمام خاطراتم سخت جا خوش كرده است
از ازل در سرنوشتم بوده گویا دستهبیل
ما درون یك چنین كانونِ گرمی بودهایم
دستِ مادر دسته هاون، دستِ بابا دستهبیل
ناظمی هم داشتیم از بس به كارش خبره بود
تربیت میكرد ما را با لگد یا دستهبیل
منطقی بود این كه آقای ریاضی تركه داشت
داشت با خود پس چرا آقای انشا دستهبیل
طاقت خیلی از آن ابزارها را داشتیم
تركۀ آلو، فلك، شلاق… الّا دستهبیل
یك سؤال از بچگی ذهن مرا مشغول كرد
اینكه در حلقم چطوری میشود جا دستهبیل
جمع را تقسیم كرد و ضرب را تفریق كرد
كلهاش هربار شد در جمع پیدا، دستهبیل
دستهگل بودیم پیشِ باغبان، تا سالِ پیش
بیمروت كرده است امسال، ما را دستهبیل
بیل زن وقتی دوتا شد، یا نخواهد بیل خورد
یا دو نوبت میرود در خاكمان تا دسته، بیل
از چه رو با دستهبیل این شعر را كردم ردیف
بر سرم از پشت محكم خورده گویا دستهبیل
هرچه در كف داشتم را خرج درمان كردهام
از همه مال و منالم مانده تنها دستهبیل
نخلها را میكند هیزمشكن، دستهتبر
میتراشد با تبر از قلب افرا دستهبیل
كارفرماها چه راحت پول پارو میكنند
مزدِ دستِ كارگرها باشد اما دستهبیل
اینهمه بدگفتهام در باب این بی دست و پا
حق ندارد بد بگوید از من آیا دستهبیل؟!
یك كمی هم از هنرهایش بگویم دوستان
گردنم حق دارد آری بیش از این ها دستهبیل
دستهای با دستهای دیگر اگر درگیر بود
كرده با پادرمیانی ختمِ دعوا، دستهبیل
فاضلاب خانهها هرجا گرفت و گیر داشت
لولههای بستهاش را میكند وا دستهبیل
هركجا پرونده از میز مدیری رد نشد
میبرد پروندهها را پای امضا دستهبیل
چون زمان كم بود مطلب را به پایان میبرم
با چنین قافیه میشد ساخت صدها دستهبیل
شعر دیگری از شاكی نامه :
تو همنشین سكوت شب منی پشه جان
همیشه دور سرم چرخ میزنی پشه جان
همین كه سر به متكّا گذاشتم دیدم
كه بیخ گوش منی روی گردنی پشه جان
تمام پنجرهها را كشیدهام توری
ولی تو باز به دنبال روزنی پشه جان
چقدر سرزده و بیافاده میآیی
غرور و باد نداری، فروتنی پشه جان
تویی كه در دل شبهای بیبهانۀ من
دلیل یك غزل تازه گفتنی پشه جان
نه اهل فسق و فجوری نه اهل دود و دمی
نه رانت بازی و سرگرم خوردنی پشه جان
نه توی آب گلآلود مثل زالوها
به فكر خون خلایق مكیدنی پشه جان
نه كارمند سیایی نه از امآیسیكسی
نه از عوامل موساد و لندنی پشه جان
شبیه بعضی از این دوستان دور و برم
تو لااقل كلكم را نمیكنی پشه جان
مرا ببخش، كه دنبال كشتنت بودم
به این خیال كه در حكم دشمنی پشه جان
به سهم اندكی از سفره قانعی هر شب
هماره در پی رزقی معیّنی، پشه جان
اگرچه دست تو باز است و معدهات خالی
به بنده نیش اضافی نمیزنی پشه جان
سئوال اصلیام از محضر شما این است
كجا نهان شده در روز روشنی پشه جان
منبع : دفتر طنز حوزه هنری