بررسی استفاده از عنصر تناقض در فیلم محافظ یك آدمكش
نویسنده: مهدی صالحی
شاید اگر روزی هر كدام از ما مجبور شویم از شخصی كه اصلاً با او مشكل شخصی و خصومت با ابا و اجدادش كوچكترین مورد آن است محافظت كنیم قطع به یقین اولین كاری كه میكردیم كشتن آن آدم باشد ولی در فیلم سینمایی «محافظ یك آدمكش» مایكل برایس با بازی رایان رینولدز مجبور است برای برگرداندن اعتبار و آبروی خود كه توسط آدم كش حرفهای داریوس كینكید با بازی ساموئل ال جكسون به باد رفته از او محافظت كند و او را برای ادای شهادت علیه یك مجرم جنایات جنگی علیه بشریت به نام ولادیسلاو دوخوویچ (گری اولدمن) دیكتاتوربلاروس به دادگاه بینالمللی لاهه برساند.
زیرا این آخرین شاهدی است كه میتواند علیه این جنایتكار شهادت بدهد. چونكه شاهدان قبلی همه كشته شده اند و یا شهادتشان فاقد مدارك كافی و لازم است.
دوخوویچ تمام تلاش خود را میكند تا كینكید كه در قبال شهادت خود آزادی همسرش را مطالبه نموده است به دادگاه نرسد.
این فیلم سینمایی كه محصول سال 2017 است را پاتریك هیوز كارگردانی كرده و مارك گیل، متیو اوتول، جان تامسون و لس ولدن آن را نوشتهاند.
آنها توانسته دو ژانر سینمایی اكشن و كمدی را به خوبی با هم تلفیق نماید و فیلمیرا خلق كنند كه در هر دو اینها نمره بالایی را كسب كند.
كمدی و طنز در تعریف یعنی اجتماع نقیضین یعنی دو چیز كه با هم ضدیت و عناد دارند را در كنار هم قرار دهیم و از تركیب این دو به یك محصول جدید كه مطلبی كامل را بیان میكند دست پیدا كنیم كه در این فیلم به خوبی مشاهده شده است.
در بخش اول یك محافظ درجه یك داریم كه روزگاری بهترین زمانه خود بود ولی به دلیل از دست دادن یكی از مشتریهایش تمام اعتبار و آبروی خود را از دست میدهد و امروز تنها در ماشینش زندگی میكند.
روزگاری این مرد عاشق املیا روسل (الودی یونگ) مامور پلیس اینترپل بوده كه امروز از او نفرت دارد و او را مهمترین مسبب تمام بدبختیهای خود میداند چون اعتقاد دارد كه او مشتریاش را لو داده است.
در طرف مقابل داریوس كینكید یك آدم كش و قاتل حرفهای داریم كه عاشق همسرش سونیا با بازی تحسین برانگیز سلما هایك است.
به نحوی كه برای او گل میخرد و خود آن را روبروی پنجره سلول او میگذارد و حاضر است به خاطر آزاد شدن عشقش با همه درگیر شود و از طرف دیگر با قساوت قلب مردم را میكشد و تنها دلیل گرفتار شدنش را عشق بی حد و مرز خود میداند و میگوید در حال انجام كار (كشتن شخصی) بودم كه تلفن زنگ زد و گفت همسرم در بیمارستان بستری است من كار را رها كردم و به بیمارستان رفتم ولی پلیس آنجا بود و من را دستگیر كردند.
وجود این تناقضات در شخصیتها میتواند هم نشان دهنده چند بعدی بودن انسان و هم همراهی كردن بیننده با شخصیتهای خوب و بد داستان باشد.
زیرا اگر شخصیت تك بعدی باشد مثلاً فقط قاتل باشد و یا فقط یك پلیس و محافظ وظیفه شناس كه هیچ رابطه خانوادگی ندارد نمیتواند ما را به عنوان بیننده به خوبی با خود همراه كند و باعث دل زدگی میگردد.
از دیگر موارد قابل توجه در این فیلم ایده اولیه آن است كه یك محافظ باید از شخصی كه باعث پایین آمدن درجه او در كارش شده محافظت كند تا او زنده به دادگاه برسد و علیه یك جنایت كار جنگی شهادت بدهد در همین ایده یك خطی حداقل سه تناقض به چشم میخورد.
محافظت از دشمن
زنده نگهداشتن و جلوگیری از كشتن و یا فرار زندانی
شهادت یك جنایت كار و آدم كش بر علیه آدم كش دیگر
كه هر كدام از اینها به تنهایی میتوانند ایده یك فیلم سینمایی باشند كه تا كنون بارها و بارها از این مدل فیلمها تولید شده است.
در صحنهای كه كینكید از پنجره حمام فرار میكند و لباسی فاخر به تن نموده، دسته گلی زیبا میخرد و به سمت ساختمانی میرود كه همسرش از سلول زندانش آن را هر روز میبیند و خود گل را آنجا میگذارد و محافظش در آن سوی خیابان برای اینكه او بتواند كارش را انجام دهد تمام افرادی كه میخواهند او را بكشند تا به دادگاه نرسد را از سر راه بر میدارد.
وقتی گل و كلاهش را میگذارد مایكل را میبیند و مایكل میگوید: خوب سفارش میدادی كس دیگری اینها را میآورد.
كینكید: نه وظیفه خودم بود.
مایكل: میدانی چند نفر را كشتم.
كینكید: دو نفر در خیابان یك نفر تو پارك یكی هم داخل شمشادها سه نفر هم تا این بالا حالا بریم كه به دادگاه برسیم.
در همین دیالوگ كوتاه عشق، نفرت، كشتن، وظیفه، محافظت و هدف به خوبی كنار هم نمایش داده شده است.
و یا در صحنهای از فیلم در خانه امن كه املیا به عنوان فرمانده محافظان گروهی كه كینكید را میخواستند به دادگاه ببرند نیز حضور دارد درگیری بین مایكل و كینكید اتفاق میافتد در این درگیری هر دو اسلحه میكشند ولی به صورت فیزیكی با هم درگیر هستند و به هم اجازه استفاده از اسلحه كمری را نمیدهند در این حالت هر دو اسلحه به سمت املیا میرود كه ناگهان هر دو نفر با هم با صورتی كه نشان دهنده پشیمانی و تعجب است اسلحه را به سمت دیگر میبرند.
در صورتی كه كمیپیشتر املیا و مایكل با هم دعوا كرده بودند و از طرفی كینكید هم زندانی املیاست پس منطق حكم میكند كه اسلحه بر نگردد و یا اگر بر میگردد حالت پشیمانی و یا صدای «نه» نباشد.
در این فیلم از این حالات تناقض كه باعث خنده و كمدی میشود بسیار است كه میتواند یك فیلم آموزنده خوب برای درك بهتر تناقض یا همان پارودی باشد.
علیایحال هدف ما از بیان این مطلب این بود كه میتوان با تركیب چند ایده و استفاده بجا از تناقض آثار نمایشی و نوشتاری خوبی را تولید كرد كه ارزش خواندن و بررسی دارد.
منبع سایت دفتر طنز حوزه هنری