كارمند محبوب كارفرما
نویسنده: الهه ایزدی
گفت و گوی كارمند محبوب كارفرما و كارفرما را در ادامه بخوانید.
– سلام.
+ سلام. خودتون رو معرفی كنین لطفا.
– الهه ایزدی هستم. بابت مصاحبه استخدامی اومدم.
+ بله… بفرمایین چه تواناییهایی دارین؟ چرا باید شما رو استخدام كنیم؟
– من میتونم چند تا كار رو با هم انجام بدم.
+ چطور؟
– چون چند تا دست دارم. دو سه تاییشونم میذارم خونه واسه روز مبادا و با خودم اینور اونور نمیبرم.
+ مدرك دارین؟
– از دستام؟ اگه بخواین حتما ارائه میكنم.
+ نه، مدارك علمی منظورم بود.
– آها، بله. همه دورههای علمی-هنری و ادبی-بیادبی رو گذروندم (با مدرك.)
+ خوبه… نظم كاری چی؟ چقدر منظمین؟
– خیلی. اونقدر منظمم كه بینظمی اگه من رو ببینه دنبال سوراخ موش میگرده.
+ یعنی میترسه ازتون؟
– بدجور. جوری دست و پاش رو گم میكنه كه باید چند دست، دست و پای اضافه با خودم بیارم بهش قرض بدم.
+ نه دیگه! ندین.
– چشم. اصلا با خودم نمیارم كه توی رودرواسی بمونم.
+ سر وقت میاین و سر وقت میرین؟
– حتما. خیلی وقتشناسم.
+ چقدر؟
– اونقدر كه ساعت خودش رو با من تنظیم میكنه.
+ یعنی چی؟
– یه روز دیدم ساعت، یه دقیقه عقبه. یه چشمغره رفتم. خودش دست انداخت به سبیل عقربهایش، تابش داد، یه دقیقه اومد بالاتر.
+ عجب! تعهد كاری برای ما خیلی مهمه. آدم متعهدی هستین؟
– بینهایت.
+ جوابای كلی ندین؛ مصداق و مثال بیارین.
– چشم. خیلی متعهدم؛ بیشتر از تعهد یه سنجاب به جمع كردن آجیل.
+ بَهبه؛ خیلی هم خوب… ما دوست داریم با آدمهای باهوش كار كنیم. چقدر خودتون رو باهوش میدونین؟
– تعریف از خود نباشه… درایت و فراست و كیاستم زبانزده.
+ كی زبون زده بهش؟
– نه. منظورم اینه كه شُهرهام.
+ مگه اولش نگفتین اسمتون الهه است؟
– معنی زبانزد رو عرض كردم.
+ متوجه نشدم؛ بالاخره باهوشین یا نه؟
– بله. گفتم كه این ویژگیام زبانزده. از معروفی مثل نونای یهرو خاشخاشی و اونرو كنجدیِ بهترین نونوایی شهر میمونه.
+ كجاست؟
– چی؟
+ همین نونواییه كه میگین. دربهدر دنبال نون خوب میگردیم واسه صبحونه شركت. نونا همه خمیره.
– آدرسش الان یادم نیست. نگاه میكنم میگم بهتون.
+ باشه… پس گفتین بهره هوشیتون بالاست.
– بله. جوری باهوشم كه از یه فرسخی گرگ رو توی پوست بره تشخیص میدم.
+ پس خیالمون با بودن شما راحته.
– شك نكنین. نمیذارم هیچ مویی لای هیچ درزی بره.
+ یهدفعه بفرمایین سوپرمَن هستین دیگه!
– البته از نوع خانمش! سوپروُمن با مانتو و مقنعه.
+ شركت رو كه ترك نمیكنین؟
– یهسره مشغول كارم؛ مگه وقتایی كه نیازه یكی رو نجات بدم.
+ یعنی كار رو ول میكنین، میرین بیرون؟
– مجبورم. بهخاطر ترك یهویی محل كار، عذر من رو پیشاپیش پذیرا باشین؛ این دیگه وظیفه انسانیه.
+ نمیدونم امتیازِ اینجا رو باید بهتون بدم یا این كه امتیاز كم كنم! حالا اگه عضو خانواده ما بشین، چه چیزی به گروه ما اضافه میكنین؟
– من كه بیام، اونقدر جو محیط مثبت میشه كه هر منفیای، حالا هر چقدرم پشت پرانتز یا بیرون قدرمطلق باشه، نمیتونه روش تاثیر بذاره.
+ آخرینباری كه ریاضی خواندم، پیشدانشگاهی بودم. قدر مطلق چی بود؟
– ببینین، سادهترش میشه این كه متخصص تزریق انرژی توی محلم.
+ محله خودتون؟
– نخیر. محل كارم رو عرض میكنم.
+ بله، بله. ادامه بدین…
– عامل نزولی شدن نمودار فروش نوشابههای انرژیزام. تكشاخی بین گله اسبهام، مثل اشعه نور توی هوای ابریام. من همون تكه پازل گمشده تیم شمام.
+ نوشابه؟ تكشاخ؟… باشه، حالا… باهاتون تماس میگیریم… .