بیان موضوعات گوناگون به زبان طنز در ادبیات فارسی پیشینه زیادی دارد و استفاده از داستانهای طنز جایگاه ویژهای در این بین داشته است.
نویسنده: مهدی صالحی
ادبیات كودكان به دلیل داشتن عواطف پاك و همچنین یاد دادن مبانی زندگی اجتماعی و بیان خوب و بد از توجه خاصی برخوردار است، استفاده از زبان طنز در ادبیات كودك میتواند در كنار ایجاد لحظات شاد و مفرح مطالب آموزشی را به صورت غیر مستقیم آموزش دهد.
هدف از بیان شیوه بررسی آثار كودك و نوجوان در حوزه طنز بالا بردن سطح ادبیات كودك و نوجوان مخصوصاً در حوزه ادبیات طنز است البته از نظریه ایوان فوناژی میتوان در ادبیات غیر طنز و یا داستانها و رمانهایی برای بزرگسالان هم استفاده نمود.
ایوان فونتاژی (1920-2005) زبانشناس و روانشناس برجستة مجارستانی یكی از اندیشمندان بزرگ این حوزه است كه آرای او در حوزة طنز، به دلیل تقسیم بندیهای مشخّص و علمی كه در بسیاری موارد، دارای تازگی است و نیز جامعیت این نظریه، از اهمّیت بالایی برخوردار است و میتوان از آن، به عنوان معیاری مناسب و جامع، در بررسی طنزپردازی در ادبیات داستانی و به ویژه ادبیات كودك و نوجوان استفاده كرد.
فوناژی نظریات گوناگونی در خصوص طنز كودك و نوجوان دارد كه میتوان آنها را در سیزده رده تقسیم كرد: 1- جناس، 2- دو معنایی، 3- انحراف از هنجار، 4- چند معنایی، 5- هم نویسی، 6- هم آوایی، 7- ابهامهای نحوی، 8- ابهام در روساخت جمله، 9- ابهام در ژرف ساخت، 10- اختلاط در ژرف ساخت و روساخت، 11- تضاد معنی میان روساخت و ژرف ساخت، 12- تاكید آوایی، 13- مكث آوایی و تحریف آوایی (ادغام و قلب).
نقد كتابهای طنز كودكان بر اساس نظریه فوناژی
این نظریه در خصوص بررسی كتابهای طنز كاربرد فراوانی دارد به نحوی كه یكی از الگوهای بررسی است، براساس این نظریه داستانهای طنز و مخصوصاً داستانهای طنز كودك شامل دو قسمت انحراف از معیار و بازیهای زبانی تقسیم میشود و هر یك از این دو حوزه دارای مصادیقی هستند.
انحراف از معیار: این حوزه را شامل مصادیق اتصال كوتاه، ابهام در روساخت، غرابت صور خیال، تخریب حدس، جاندارانگاری و حوادث گروتسك میداند.
در قسمت بازیهای زبانی، از تأكید آوایی، ضرب آهنگ متن، ابهام در واژگان و مكثهای آوایی سخن رفته است.
در ادامه به توضیح مختصری در مورد هر یك از این ویژگیهای میپردازیم.
الف) انحراف از معیار:
اتصال كوتاه:
اتّصال كوتاه نوعی زاویة دید است كه در داستانهای پست مدرن روش غالب روایت است كه در آن، نویسنده موقتاً داخل داستان میشود و با قهرمانان و شخصیتهای داستان یا خوانندگان گفتگو میكند و حتّی در حالتهای شدیدتر، سرنوشت شخصیتهای اصلی داستان را هم عوض میكند.
این شگرد هنری نویسنده، زاویه دیدهای متنوعی را ایجاد میكند. فوناژی معتقد است «آنجا كه نویسنده با توسّل به شگردهای مختلفی مانند نوع روایت پست مدرنی، زاویهای را برای روایت داستانش برمیگزیند كه انتظار آن از جانب مخاطب نمیرود، نوعی برجستگی به كارش بخشیده كه همین میتواند باعث لذت بردن و شادی مخاطب گردد».
در این روش بیان داستان از زبان سوم شخص و یا همان دانای كل است كه حتی میتوان در آثار سیمین دانشور هم این نوع نگارش را دید و یا در داستان دیو دیگ بسر نوشته فرهاد حسنزاده میتوان این زاویه دید را مشاهده كرد.
این زاویه دید دارای دو صورت است 1- زاویه دید دانای كل، 2- زاویه دید دانای كل محدود كه توضیح مختصری به همراه مثال برای آن میآوریم.
زاویه دید دانای كل
در این شیوه معمولا نویسنده نقش راوی را دارد. او به عنوان راوی سوم شخص از همه چیز خبر دارد.
هر جا كه بخواهد میرود و با هر كس كه بخواهد همراه میشود، و ما را نیز در جریان افكار و احساسات شخصیتها و همه امور قرار میدهد.
در این شیوه حتی ممكن است او رفتار شخصیتها را نیز تحلیل و تفسیر كند. (البته این تحلیل را ما از زبان شخصیتهای مختلف داستان میشنویم.)
در زاویه دید دانای كل نیز شیوه بیان ممكن است شكلهای متفاوتی داشته باشد.
یعنی نویسنده گاهی ممكن است بدون استثناء ما را در جریان همه مسائل قرار دهد.
اما گاهی نیز ممكن است به یكی دو تن از شخصیتها چندان نزدیك نشود، به درون آنها نرود و ما را از احساسات و افكار آنها با خبر نسازد.
شخصیتهایی كه راوی به عمد آنان را چندان باز نمیكند نیز میتوانند شخصیت فرعی باشند، یا حتی از شخصیتهای مهم و اصلیِ داستان.
این شیوه یعنی زاویه دید دانای كل دست نویسنده را برای تعریف داستان و كتابهای طنز كودكان باز میگذارد و محدودیتها را از او دور میكند.
اما اگر نویسنده تسلط، شناخت و تجربه كافی نداشته باشد این شیوه ممكن است باعث به هم ریختگی وحدت داستانی شود.
به خصوص نویسندگان كم تجربه ممكن است در این شیوه گاهی شخصیت اصلی را فراموش كرده و مدام نقش او را كمرنگ و پررنگ نمایند.
تا حدی كه به اصطلاح داستانشان دچار تعدد شخصیت گردد.
مثال: نرگس نگران و مضطرب، با گامهایی بلند سعی میكرد هرچه سریعتر از آن جا دور شود.
نقد كتابهای طنز كودكان بر اساس نظریه فوناژی
یك لحظه هم نمیتوانست آنچه را دیده از ذهن خود دور سازد. خیابان كاملا خلوت و آرام بود. وقتی پیچ خیابان را پشت سر گذاشت تازه متوجه ماشین بهرام شد كه چند متر جلوتر توقف كرده بود.
بهرام با چشمهایی كه سوزش آن امانش را بریده بود اطراف را میپایید. از سر شب كه خبر را شنیده بود حتی یك لحظه پلك نزده بود. گویی میترسید به فاصله همان یك پلك زدن نرگس بیاید و برود و او نفهمد…
در متن فوق مشاهده میكنید كه نویسنده هم به درون ذهن نرگس میرود و هم به درون ذهن بهرام.
زاویه دید دانای كل محدود
این شیوه نیز شبیه همان زاویه دید قبلی را دارد. با این تفاوت كه در این شیوه داستان و این كتابهای طنز كودكان از دید یكی از شخصیتهای داستان تعریف میشود.
نویسنده همراه او و از نگاه او ماجرا را دنبال میكند. در این شیوه نویسنده میتواند هم به درون این شخصیت برود و هم كنار او قرار بگیرد.
اما از او دور نمیشود هر جا كه او باشد نویسنده هم همانجاست. این شخصیت میتواند شخصیت فرعی باشد، یا شخصیت اصلی.
میتواند نقش اساسی در حوادث داشته باشد یا نقشی آنچنانی نداشته باشد معمولا در داستاننویسی این شیوه كمتر استفاده میشود.
این شیوه همان امتیازات و محدودیتیهای زاویه دید اول شخص را دارد. واقعیتر به نظر میرسد و كمك میكند كه داستان و كتابهای طنز كودكان یكدست شود.
اما بدیهی است كه میدان دید نویسنده را تنگ میكند. همچنین منطق حضور شخصیت راوی در محلهای مختلف داستانی از نكاتی است كه در این شیوه باید رعایت شود.
مثال: نرگس نگران و مضطرب، با گامهایی بلند سعی میكرد هرچه سریعتر از آن جا دور شود. یك لحظه هم نمیتوانست آنچه را دیده از ذهن خود دور سازد.
خیابان كاملاً خلوت و آرام بود. وقتی پیچ خیابان را پشت سر گذاشت تازه متوجه ماشین بهرام شد كه چند متر جلوتر توقف كرده بود. بهرام با چشمهایی سرخ اطراف را میپایید.
نرگس فوراً خود را كنار كشید. مطمئن نبود بهرام او را دیده یا نه…
در متن فوق نویسنده به درون نرگس میرود و احساسات او را مطرح میكند، اما بـه بهرام نزدیك نمیشود.
كتابهای طنز كودكان
غرابت صور خیال:
فوناژی در كتاب «زبان درون زبان» دربارة غرابت صور خیال میگوید «یكی از مهمترین مختصّات یك طنزپرداز باصلابت و خوش قریحه این است كه صنعتپردازیهای او، برای خواننده غریب و خوشایند باشد».
مثال: خواندنش ناجور بود، امّا صدایش پینه بسته بود. مثل قالیچههای حاج علی بود كه نخ نما بودند امّا راحت میشد رویشان خرغلت زد و بیخیال همه چیز شد (لبخندهای كشمشی یك خانواده خوشبخت – حسنزاده)
تخریب حدس:
یكی دیگر از راههای انحراف از هنجار به زعم فوناژی «تخریب حدس» است. فوناژی تخریب حدس را دو گونه تقسیم میكند:
1- زمانی كه روایت كردنِ داستان به گونهای باشد كه مخاطب كاملاً غافلگیر شود و انتظار پایان آن را به این صورت نداشته باشد.
او همچنین به این نوع از تخریب حدس، «عدم قطعیّت در پایان داستان» و یا باز گذاشتن انتهای داستان هم میگوید.
2- نوع دیگر از «تخریب حدس» در محدوده «جمله و پاراگراف» اتّفاق میافتد و طی آن، نویسنده جمله یا بند را به گونهای به كار میبرد كه واژگان موجود در محور همنشینی كلمات در میان یا انتهای جمله یا بند، مخاطب را غافلگیر میسازد.
مثال : بابا گفت تنها هستین؟ دختر گفت: بله! البتّه با یه سوسك گنده كه توی آسانسور بود به این طبقه رسیدم (حسنزاده – كتاب همان لنگ كفش بنفش)
ابهام در روساخت جمله
به زعم فوناژی «ابهام در روساخت جمله» نیز از دو راه حاصل میشود:
1- گاهی نویسنده، در جمله یا متن، از واژگان یا عباراتی در انتهای جمله استفاده میكند كه مورد انتظار مخاطب نیست و انسجامی با محور همنشینی جمله ندارد امّا همین عدم انسجام و بیربطی، باعث تبسّم مخاطب میگردد.
مثال: میگویند هركس یك شب به ماه نگاه كند شاعر میشود ما یك بار به خورشید نگاه كردیم خل شدیم.
2- حذف قسمتی از روساخت جمله (غالباً فعل) به قرینة وجود تصویر آن عمل در زیر آن جمله است.
مثال : بزبزك یواش یواش به طرف چشمه راه افتاد تا آب بخورد. یك مرتبه نگاهش به دیگی افتاد… به دیگ نزدیك شد و سرش را توی دیگ… سرش را توی دیگ…
البتّته در زیر این متن، نقّاشی مرتبط با آن، یعنی صحنهای كه بزبزك سرش را درون دیگ كرده، آمده است (كتاب دیو دیگ به سر – حسنزاده)
جاندارانگاری و انسانانگاری
یكی دیگر از روشهای انحراف از معیار كه به زعم فوناژی، از بهترین راههای ایجاد طنز در ادبیات و به ویژه ادبیات داستانی كودك و كتابهای طنز كودكان، جاندارانگاری است كته فصل مشتترك تمام طنزنویسان دنیا است.
البتّه جاندارانگاری از مهمترین مصادیق نگرش و تفكّركودكانه است.
كودكان به علّت تخیّل قوی و پویا، عناصر جهانِ اطراف خود را جاندار میبینند و مدام با تمام اشیا در حال صحبت و حتی زندگی هستند.
البته باید گفت منظور از جاندارانگاری، تنها بحث از اشیای بیجان نیست بلكه مقولة «انسانانگاری» را نیز در برمیگیرد كه فونتاژی نیز به این مورد چنین اشاره میكند: «جاندارانگاری، یعنی افزودنِ توصیفات انسانی به جاندارانِ دیگر چه گیاه چه حیوان».
مثال: بخشی از كتاب «یخچالی كه سرما خورد» از مجموعه داستان «هندوانه به شرط عشق» نوشته حسنزاده.
در این داستان نویسنده به یك یخچال قدیمی شخصیتی انسانی بخشیده و داستان را از زاویة دید او روایت میكند.
خانوادهای كه یك فریزر نو خریدند، تصمیم میگیرند یخچال قدیمی خود را بفروشند و با پولش برای بچهها كمد بخرند.
یخچال كه از موضوع با خبر میشود، بسیار ناراحت میشود چراكه بسیار به خانواده وابسته است.
«اكبرآقا هم از ساختمان بیرون میآید. صدای پری خانوم را میشنوم كه سفارش میكند: «امروز دیگه هرجور شده این تابوت را ردش كن بره».
دلم عینهو یك پارچ بلور میشكند… اكبر آقا میگوید: «اینا… میخوان مفتی بخرن. منم تو كتم نمیره… و دستی به بدنم میكشد و یكی از لكّههایم را پاك میكند.
بازهم به اكبر آقا. خودم را برایش لوس میكنم، ولی او نمیفهمد.
حوادث گروتسك:
در نخستین سالهای مسیحیت، تصویر انسان و گیاهان و حیوانات را در نقاشی، به شیوهای عجیب درهم میآمیختند. دیوارهایی كه به این صورت نقاشی شده بودند، برای نخستین بار در نیمه اول سده شانزدهم میلادی در رم كشف و در توصیف آن از كلمه «گروت» و «گروتو» به معنای حفره و غار استفاده شد و «گروتسكو» اشاره به این نوع نقاشی داشت.
این كلمه به صورت «گروتسك» وارد زبان فرانسه شد و با همین املا در زبان انگلیسی رایج گردید.
در نیمه دوم سده شانزدهم میلادی «فرانسوا رابله» از چهرههای سرشناس طنز و فكاهی ادبیات فرانسه، گروتسك را برای نخستین بار مورد استفاده قرارداد.
وی در توصیف و شرح اعضای بدن به ویژه نقصها و عیوب جسمانی و اصل زندگی مادی و اجتماعی از تصاویر دوگانه خندهدار و همراه با اغراق و افراط استفاده میكرد، امری كه بعدها میخائیل باختین از آن به «رئالیسم گروتسك» تعبیر نمود.
در ادبیات گروتسك به پدیده تقابل دوگانگی و یا تركیبی از افكار متضاد گفته میشود كه هم میخنداند و هم میهراساند، لذت میبخشد و هم منزجر میكند.
در واقع گروتسك پدیدهای متناقضنما است جمع انسان با غیر انسان با تأكید بر جنبه مسخ شدگی انسان یا انسان شدگی حیوان، اغراق با واقعیت، خنده با ترس یا لذت با انزجار.
ذات آن چنین اقتضا میكند كه جوانب ناهمگون یا متمایز آن همزمان جلوه كند.
مثال: كتلتهای مامان هم از توی ماهیتابه میپریدند بالا اما مامان آنقدر كار داشت و سرش آنقدر شلوغ بود كه اصلاً حواسش نبود بنابر این ردیف كتلتها همان جور روی هوا پشت و رو میكرد تا آن طرفشان هم سرخ شود (كتاب لطیفههای ورپریده – حسنزاده)
ب) بازیهای زبانی
یكی دیگر از عوامل ایجاد طنز در كتابهای طنز كودكان عامل بازیهای زبانی است كه خود دارای انواعی است كه عبارتند از تأكید آوایی، ضرب آهنگ متن، ابهام در واژگان و مكثهای آوایی.
تأكید آوایی
یكی از موارد مهمّ بازیهای زبانی، تأكید آوایی است كه در آن، «سازه یا عبارتی از حیث آوایی، برجستهتر از سازههای دیگر جمله تلفّظ میشود امّا هر تأكید آواییای طنزآفرین نیست.
زمانی میتوان تأكید آوایی را از مقولة طنز دانست كه در جایی كه تأكید لازم نیست، به قصد تمسخر و نیشخند تأكید كنند و یا ادای گفتار و گویش خاصّ و بامزة كسی را درآورند و یا صدای برخی اتّفاقات را از طریق اسمهای صوت، تصویرسازی كنند.
مثال: بابا تمام سی تا تخم مرغ را شكست توی ماهیتابه تق تق تق. بعد گفت نیمروی ضخیمی میشه از دیوان اشعار سعدی هم كلفتتر میشه.
استفاده از جملههای تعجّبی و پرسشی:
گاهی تأكید آوایی را از راه جملهها و عبارتهای تعجّبی یا پرسشی ایجاد میكند.
مثال: گفت: آره دیدم… چه جورم!
تكرار افعال و كلمات:
گاهی هم با تكرار افعال یا كلمات دیگر از زبان شخصیّتهای داستان یا نویسنده، دست به تأكید آوایی میزند.
مثال: بزبزك یواش یواش یواش به طرف چشمه راه افتاد تا آب بخورد. یك مرتبه نگاهش به دیگی افتاد… به دیگ نزدیك شد و سرش را توی دیگ… سرش را توی دیگ
ابهام در واژگان و عبارات
ابهام در واژگان و عبارات نیز یكی دیگر از مصداقهای بازیهای زبانی است، فوناژی متأستفانه در این زمینه، سخنی نمیگوید كه چگونه باید از این شیوه، برای ایجاد طنز در داستانهای كودك و نوجوان استفاده كرد؛ چراكه میتوان گفت این عامل، بیشتر مناسب با ایجاد فضای طنز در داستانهای بزرگسالان است.
البته ممكن است درك آن برای كودكان كمی دشوار باشد امّا قطعاً نویسنده با تعمّد و آگاهی دست به این عمل میزند، داستان با جملهای كلیشهای اما دارای بافتی مبهم آغاز میگردد و از همان ابتدا، هنر ابهام آفرینی و ایجاد طنز نویسنده معلوم میشود
مثال: یكی بود یكی نبود. غیر از خدا هیچكس نبود. از یك جفت كفش بنفش خوشگل لنگهای بود و لنگه ای نبود ( لنگه كفش بنفش- حسنزاده)
ضرب آهنگ متن
موسیقی متن، ریتم و یا ضرب آهنگ نوشتن موضوعی است كه كمك میكند تا خواننده از خواندن متن لذت ببرد و با آن خیالپردازی نماید و خود را جای قهرمان داستان قرار دهد.
ضرب آهنگ متن برای اینكه به دل خواننده بشیند و او را تا انتهای داستان بكشاند به عوامل مختلفی همانند تعادل نسبت تعداد واژهها به تعداد مفاهیم، سرعت انتقال مفاهیم
و ادراك خواننده در فهم مطلب و اینكه این را برای چه رده سنی مینویسیم میتواند تاثیرگذار باشد.
مكثهای آوایی
مكث و یا توقف كوتاه در زمان خواندن یك متن امری طبیعی است كه معمولاً در سه جایگاه بعد از فعل، بعد از اسم و بعد از حرف اضافه صورت میپذیرد البته ممكن است مكثها بعد از قید، حروف ربط ، ضمایر اشاره و حتی حروف شرط هم رخ دهد.
هدف از مكث ایجاد تنفس برای خواندن ادامه داستان و یك استراحت چند لحظهای به مغز جهت تجزیه و تحلیل دادههای گذشته است تا بتواند مطالب جدید را با مطالب گذشته پیوند بزند.
البته تعداد مكث به خواننده بستگی دارد ولی در كودكان و نوجوانان این تعداد بیشتر است پس بهتر است كه نویسنده به ای موضوع توجه داشته باشد و از نوشتن مطالب بلند اجتناب كند تا لذت خواندن برای كودك و نوجوان از بین نرود.
البته در بررسی كتاب داستان طنز چه برای كودك باشد یا برای بزرگسال نكات و موارد دیگری هم مد نظر است كه مهمترین آنها در ابتدای همین مطلب در قالب سیزده عنوان كه فوناژی بیان كرده است آورده شد كه لازم است این نكات نیز مورد توجه باشد البته توجه به این موارد برای نویسندگان طنز هم لازم است تا كتابها و نوشتههایی را عرضه نمایند كه خواننده لذت بیشتری برده و نویسنده منظور خود را رساتر بیان نموده باشد .
منابع
بررسی و تحلیل مولفههای گروتسك در بوف كور صادق هدایت / زكیه رشیدآبادی و همكاران / مجله علمی پژوهشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد فسا / پائیز 1392
تحلیل مبانی طنزپردازی در داستانهای شهرام شفیعی و سعید هاشمی / مهدخت پورخالقی چترودی و همكاران / مجله علمی پژوهشی مطالعات ادبیات تطبیقی / تابستان 1398
شیوه طنزپردازی فرهاد حسنزاده بر مبنای نظریه ایوان فوناژی /علیرضا سزاوار و همكاران / مجله علمی پژوهشی جستارهای نوین ادبی / زمستان 1369
مكث در زبان فارسی / فرنوش طاهرلو / مجله علمی پژوهی زبان و زبانشناسی / خرداد 1389
كتاب از ایده تا فیلمنامه /جعفر حسنی بروجردی
مقاله تنظیمكردن ضربآهنگ نوشتار/ پرهام غدیری پور