آخرین نشان مردی

نوشته: مهرداد صدقی

ناشر: سوره مهر

موضوع: خاطرات، وقایع و موقعیت‌های طنزآمیز دوره دانشجویی

1399/01/31
|
11:39
|

در كتاب آخرین نشان مردی، وقایع و موقعیت‌های طنزآمیز دوره دانشجویی به قلم مهرداد صدقی به رشته تحریر درآمده و برای افرادی كه دوره دانشجویی را تجربه كرده‌اند یادآور خاطرات و همچنین برای افرادی كه ذهنیتی از فضای دانشجویی ندارند، می‌تواند جذاب باشد.

صدقی كتاب را از زبان حامد، دانشجویی كه در حال نوشتن پایان نامه خود است نقل می‌كند. هر روز و در هنگام نوشتن پایان‌نامه اتفاقات و بحث‌های جالبی پیرامون حامد اتفاق می‌افتد كه روند نوشتن پایان‌نامه را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و داستان را به طنز مبدل می‌كند.

این كتاب مجموعه داستان‌های طنزی است كه با شخصیت‌های ثابت و رویدادهای متوع طنزآمیز خلق شده است. همچنین نویسنده در نگارش تمام بخش‌های این اثر سعی كرده احساس آرامش و حس خوب زندگی را به مخاطبان انتقال دهد كه با اتمام این كتاب در مخاطب همراه با لبخند، یك آرامش روحی و ذهنی ایجاد شود.

در بخشی از كتاب آخرین نشان مردی می‌خوانید:

شب مامان می‌خواهد آشپزی ببیند اما بابا كه جو ادامه تحصیل او را گرفته، می‌گوید: بزنم شبكه 4 الان اخبار انگلیسی داره.
مامان به احترام قبولی بابا در دانشگاه چیزی نمی‌گوید. بابا بالاخره یك كانالی كه اخبار انگلیسی دارد پیدا می‌كند. كمی نگاه می‌كند و وقتی متوجه نمی‌شود، كانال را عوض می‌كند. مامان كه می‌داند بابا از اخبار چیزی سر در نیاورده، می‌گوید: حالا اخبار چی می‌گفت؟
بابا هم می‌گوید: یه چیزایی گفت ولی گفت بین خودمون باشه.
مامان به شوخی می‌گوید: خب همینو چجوری گفت؟
بابا هم می‌گوید: یه چای مخصوص بیاری می‌گم.
مامان می‌رود چای بیاورد و بابا برای تشكر با صدای بلند متنی از روی گوشی‌اش می‌خواند: عزیزم فكر نكن من در موفقیتم نقش تو رو فراموش می‌كنم. ببین اینجا نوشته اكثر مردان موفقیت خود را مدیون همسر اولشون هستن و... .
خودِ بابا دیگر ادامه جمله را نمی‌خواند و انگار تازه متوجه منظور آن جمله شده. مامان در حالی‌ كه برایش با مهربانی چای می‌آورد، می‌گوید: «ولی اكثر زن‌ها چون عدم موفقیتشون رو مدیون همسر اولشون هستن دیگه همون براشون بسه و بی‌خیال دومی می‌شن.»
بابا برای اینكه دل مامان را به دست بیاورد یك حركت منشوری با گونه او انجام می‌دهد و می‌گوید: خداییش هیچی همین چای حاج خانوم عزیز خودم نمی‌شه. چای بوفه دانشگاه كه اصلا نمی‌چسبه.
حالا یك‌بار برو دانشگاه چای بخور بعد بگو.
من كارهای پایان‌نامه‌ام را كنار گذاشته‌ام و دارم كارهای ثبت نام و انتخاب واحد بابا را انجام می‌دهم. بابا می‌گوید: حامد ببین ورزش چندشنبه‌هاس؟
برای بابا راجع به واحدهایی كه انتخاب كرده بیشتر توضیح می‌دهم. بابا كه انگار خیلی تحت تأثیر اسم واحدها قرار گرفته، كمی سرش را می‌خاراند و می‌گوید: اوه اوه حاج خانوم‌ جان یه چایی مخصوص دیگه بیار كه درسا خیلی سنگینه.

دسترسی سریع