یادداشتی از فرزین پور محبی
مقدمه:
این روزها در سینمای كمدی شاهد اكران فیلمهایی هستیم كه گاه میبایست بیش از فیلمهای آنوَرآبی نگران و مراقب حضور فرزندانمان در سالن سینما باشیم! اغلب لحظات طنز و صحنههای كمیك این فیلمها محدود به یكسری برخوردهای فیزیكی و شوخیهای كلامی با رویكردهای جنسی و البته استفاده از چهرههای طنز امتحان پسداده است. دلیل اصلی چنین رویكردی نیز؛ سهل الوصول بودن و تضمین موفقیت این چهرهها و شوخیهای خاص در خنداندن تماشاگر عام است. این وضع زمانی جنبه فاجعهآمیزتری به خود میگیرد كه این گونه شوخیها خارج از خطوط قرمز معمول سینما بوده و براحتی مجوز اكران نیز میگیرند! اما اشكال كار كجاست؟ وقتی نویسندگان فیلمهای كمدی با مهارتها و تكنیكهای لازم برای خلق موقعیتهای طنز آشنا نباشند؛ بناچار برای خنداندن و جلب رضایت مخاطبینشان به چنین شیوههای دمدستی متوسل میشوند.
در عرصه صدا و سیما اوضاع از این هم بدتر است هر چند در رسانه ملی شوخیهای جنسی كمتری در كمدیهای تلویزیونی به چشم میخورند اما در عین حال سطح این كمدیها به حدی پایین است كه یك بچه 8-9 ساله هم از این كمدیها لذت میبرد و همین مسئله نشان دهنده سطح نازل طنزهای تلویزیونی برای طیف بزرگسال جامعه است. هدف از نگارش این سطور رسیدن به تكنیكهایی است كه با بكارگیری از آنها نویسندگان بتوانند از مسیرهای بهتر و با شیوه های خلاقانهتری آثار خود را بیافرینند. این نكته را متذكر میشویم كه: در نگارش ادبیات نمایشی طنز، بهترین مسیر؛ مسیر میانبر نیست و صد البته؛ استعداد بامزگی هم، برای این كار، اصلا و ابدا كافی نیست!
اولین گام در نگارش كمدی:
«جوانی قورباغه ای را پیدا میكند. قورباغه از جوان میخواهد او را ببوسد تا تبدیل به دختری زیبا و متعلق به جوان شود. اما جوان بجای آنكه او را ببوسد قورباغه را با خونسردی به بازار برده و می فروشد و با پول حاصل از یك «قورباغهی سخنگو» می تواند صاحب خیلی چیزها از جمله دختری زیبا شود!»
اولین گام طنزنویسی را میتوان به مدد همین قصه بیان كرد. یك طنزنویس باید آنقدر جربزه داشته باشد كه با اولین وسوسههایش (همچون بوسیدن قورباغه و تبدیل شدن به دختری جوان) مبارزه كند و برای آنكه بتواند شناخت و تحلیل مناسبی نسبت به رویدادهای پیرامونش داشته باشد بدون هیچ عجلهای و با خونسردی هر چه تمامتر به بررسی وقایع بپردازد، در این صورت است كه میتواند زاویه مناسبی را برای ورود به وقایع و برقراری ارتباط میان آنها و درنهایت بازگو كردنشان بیابد. طنزنویس خبرنگار و یا شاعر نیست، قدرت بداهه گویی در طنزنویسی افتخار چندانی محسوب نمیشود. طنزنویس میبایست ناگوار ترین حوادث را به گونهای ارائه دهد كه رگهای از عصبانیت و نفرت در آن دیده نشود و تنها چیزی كه میتواند نگاه طنزنویس را اینگونه تلطیف و ملایم نماید، «زمان» آنهم برای فروكش كردن هیجانات و احساسات اولیه در پرداختن به موضوعات مختلف است. پس با چنین رویكردی و با گریز از نگاه تك بعدی و اولیه نسبت به یك موضوع، طنزنویس بهراحتی میتواند اثبات كند، برخلاف تصور رایج «پیاز» تنها میوهای نیست كه باعث ریزش اشك میشود بلكه «نارگیلی» كه به سر شخصی میخورد نیز اشك را جاری میسازد!
چند مشكل در عرصه نگارش كمدی:
مشكل دیگر طنزنویسی در ادبیات نمایشی از زمانی شروع میشود كه یك طنزنویس خود را موظف به نگارش یك مطلب خندهدار میكند! مشكل بیشتر هم از زمانی آغاز میگردد كه تماشاچیان به مطالب طنز وی نمیخندند! –این مصیبت در طنزهای مكتوب وجود ندارد بعبارتی طنزنویس دغدغه خندیدن و یا نخندیدن خوانندگان را حداقل به شكل رودرو ندارد!- این موضوع بیانگر آن است كه پیشبینی اكثر طنزنویسان در مورد قضاوت مخاطبین نسبت به آثارشان، تاكنون نادرست از آب درآمده است! شاید هم به همین خاطر است كه تعداد طنزنویسان شاخص و موفق در عرصهی نمایش، همواره بسیار كمتر از سایر هنرمندان مطرح در عرصههای دیگر هنری بودهاست! به عبارت دیگر، سلائق و علائق مردم درخصوص سایر هنرها، قابل حدس و تكلیف هنرمندانشان هم نسبت به طنزنویسان (ادبیات نمایشی)، مشخصتر است!… بهراستی چگونه میتوان حس پیشگویی طنزنویسان را تا حد امكان بالا برد؟
مصیبتهای طنزنویسی به همین جا ختم نمیشود. چرا كه مردم و ایضاً كارشناسان، هنوز كه هنوز است در زمینهی طنز فاخر و مشخصات فنی آن، به نتیجهی قطعی نرسیدهاند! البته اگر هم بخواهیم بیانصاف نباشیم باید اذعان كنیم در مواردی به توافقاتی هم رسیدهاند. به عنوان مثال، همهی عالم و آدم متفقالقولند كه طنز فاخر ضمن خنداندن، مغز و اندیشه را نیز به تحریك وامیدارد. اما از سویی، هنگامی كه چنین آثاری پدید میآیند، به دلیل عدمآشنایی نویسندگانش با قوانین و مبانی نگارش آنها، گاه آنچنان شعاری، ملالآور و مملو از جملات و موضوعات پیچیده و خستهكننده میشوند كه مخاطبان ترجیح میدهند برای خندیدن، همچنان به سوی آثاری كه كاری با كار مغز و مخشان نداشته، بروند و اندكی را بدون دغدغه و به دور از فكر و خیال سپری نمایند!
اگر هماكنون الگوهای طنز فاخر در ادبیات نمایشی با آثار اریستوفان[1]، چارلی چاپلین[2]، وودی آلن[3]، برنارد شاو[4]، اسكار وایلد[5]، مولیر[6]، نیل سایمون[7] و… شناخته میشوند بهراستی تا چه میزان میتوان امیدوار بود كه آثار خلقشدهی فعلی، از نظر استحكام، محتوا و درعینحال، سادگی و روانی متن، از خصوصیات آثار این بزرگان بهرهای برده باشند؟ بهراستی راز موفقیت چنین آثاری در چیست؟
آنچه كه میتوان انجام داد:
در وهلهی اول مانند برخورد با یك بیمار اورژانسی باید آرامش خود را حفظ كرد و نباید واداد! در گام بعدی هم باید به فكر راهحل و یا چاره اساسی بود. خب… قطعاً یكی از این راهها، میتواند به كارگیری تكنیكها و شیوههای مختلف، در امر طنزنویسی و تلفیق آن با فنون نگارش درام باشد. اما این كار را چگونه باید انجام داد؟ با توجه به اینكه منابع كمی در خصوص تكنیكهای طنزنویسی در ادبیات نمایشی در دسترس است؛ نوشته حاضر با چنین هدفی نگاشته شده است.
شاید هم به همین دلیل است كه گروهی، طنزنویسی را بیشتر یك كار ذوقی دانسته و هیچگاه آن را در قالب قوانین و قواعد خاصی به شكل كلاسیك درنیاوردهاند! یا بالعكس، شاید هم به دلیل آنكه طنزنویسی را یك كار ذوقی دانستهاند، دیگر لزومی به ارائه راهكار و دستورالعمل خاصی برای نگارش طنز احساس نكردهاند!
در حالت بدبینانه اگر كاركرد چنین تحقیقاتی را همچون كتب آموزش آشپزی قلمداد نمائیم، باز هم میتوان به نتایج مثبت پژوهشهایی از این دست، امیدوار بود. درست است كه كتاب آشپزی هیچگاه كسی را به آشپزی تمامعیار تبدیل نكرده است اما به هر حال، كاری كرده تا بعضی از افراد جامعه در اثر سوءهاضمه و گرسنگی، جانشان را از دست ندهند!
متأسفانه آمارهای جهانی حاكی از این است كه درصد پخش برنامههای نمایشی طنز در تلویزیون كشور ما نسبت به سایر كشورها بسیار پایینتر است.(ارجمند، 1378 :3)
لذا انجام چنین پژوهشهایی چه بسا بتوانند به نحوی، كمكحال برنامهسازان تلویزیون در خصوص نگارش برنامههای طنز بوده تا بیش از این، فراگیرترین رسانه كشور، چنین موهبتی را بیشتر در اختیار بینندگان خود قرار بدهد. انشالله بتوانیم…
***
ده نفر كه شاهد وقوع اتفاق خاصی بودهاند، آنرا بازگو میكنند. اما هر كس با توجه به جهانبینی، حساسیتها و اهمیت هایی كه برای خود قایل است بخشی از این حادثه را پررنگ و كمرنگ كرده و یا ترتیب وقایع آن را به سلیقه خود تغییر داده و حتی حذف و اضافه میكند. در نهایت، ده روایت مختلف از یك اتفاق واحد شكل میگیرد. معمولاً به روایتی كه مخاطب را – بدون كشیدن خمیازهای- مایل به پیگیری وقایع آن نماید، روایت دراماتیك میگویند. هر گاه هم مخاطب، ضمن پیگیری وقایع، یك دل سیر نیز به آنها بخندد، بدون شك طنز دراماتیك خلق شده است؛ البته این روایتهای دراماتیك بالاخص در زمینه طنز، بی حساب و كتاب نیستند و برای خودشان آداب و اصولی دارند. بدین ترتیب و با در نظر گرفتن همین چند سطر، میتوان اذعان داشت هر رویدادی با توجه به نوع نگاه و زاویه ی ورود راوی به آن رویداد، قابلیت تبدیل به یك اثر طنز را دارد و آنچنان هم كه تصور میشود ماهیت و محتوای یك رویداد در شكل گیری اثر طنز تأثیری نداشته و اگر هم داشته، بیشتر در حد شیرین كردن وقایع و القای بهتر برخی از مفاهیم و پیامها خواهد بود. نتیجه آنكه اگر طنزنویس بخواهد، از هر رویدادی میتواند طنزی بیرون بكشد. البته به شرط آنكه راه و روشش را بلد باشد. اما طرح دراماتیك چیست؟
طرح دراماتیك
طرح آرایشی است كه نویسنده به رویدادهای نمایشنامه میدهد تا به نتیجه ی دلخواه برسد. در اینجا، طرح دراماتیك طرحی درنظر گرفته شده كه بر اساس تعاریف ارسطو از درام شكل گرفته باشد. طرح دراماتیك غالباً شامل داستان و ساختاری مشخص است كه در نمایشهای طنز، شیرین كاریهای كلامی و غیر كلامی نیز به آنها اضافه میشود.
داستان
ارسطو، داستان را با عنوان «افسانه مضمون»، مهمترین عنصر از شش عنصر تراژدی قلمداد مینماید:
«داستان اساس و روح تراژدی است و خلقیات در مقام دوم قرار دارد.»
در تعریف، داستان را ترتیب رویدادها نامیده و در اصل، تداوم زمانی و علت و معلولی موتیف را بیان مینماید.
داستان روایتی است كامل و تمام. در داستان وقایع اولیه گسترش مییابند و به كاراكترهای مورد نیاز هویت بخشیده میشود. رویدادهای داستان تا رسیدن به هدف مورد نظر، مرحله به مرحله و پشت سر هم، البته با تأكید بر روابط علت و معلولی قرار میگیرند.
در یك داستان مشخص میشود كه: 1٫ شخصیت محوری كیست؟ 2٫ نیاز وی چیست؟ 3٫ كاراكتر چه تصمیمی برای برطرف كردن نیازش دارد و یا اینكه چه راهی را میخواهد برود و در این راه چه موانعی موجود است؟
بررسی داستان طنز
آرتور پلارد برای روایت طنز سه روش را ممكن میشمارد:
– از طریق آنچه شخصی انجام میدهد و میگوید (یا نمیتواند انجام دهد).
– از طریق آنچه دیگران دربارهاش میگویند و انجام میدهد.
– از طریق آنچه او دربارهی خود میگوید.
روایت داستان طنز در ادبیات نمایشی نیز معمولاً با عمل شخصیت كمدی و روایت خود شخص و یا شخص دیگری (و یا خود نویسنده) در طول داستان، توأم است. نحوهی این روایت هم واجد ویژگی هایی است كه در سطرهای آتی به آنها اشاره خواهد شد.
آغاز، میانه و پایان در داستان
داستانهای طنز در مرز میان واقعیت و خیال غوطهور هستند. معمولاً خواننده قبل از مواجه شدن با یك اثر طنز، خود را آماده ی هر اتفاقی غیرممكن و عجیب در طول داستان مینماید. در قسمت آغازین داستان طنز مقداری اطلاعات ارائه میشود.
همچنین در این قسمت است كه میبایست انتظاراتی برای دنبال كردن اثر در مخاطب ایجاد كرد در اكثر داستانهای طنز معمولاً اطلاعات به شكل شفافتر و با سرعت بیشتری از داستانهای جدی بیان میشود. شخصیت محوری داستان و نیاز وی نیز در همین قسمت مشخص میشود.
در میانه ی داستان موانع و نحوهی ستیز شخصیت محوری با آن موانع مشخص میگردد. در این قسمت شخصیت محوری اطلاعات جدیدی را كشف میكند و البته با كشف این اطلاعات در بیشتر مواقع پی به پوچی كار و عمل خود میبرد و این مسئله هر اندازه برای شخصیت محوری داستان دشوار باشد برای مخاطبین لذتبخش خواهد بود.
در میانه ی داستان طنز به ناگهان سر و كله شخصیتهای جدیدی هم پیدا شود و آنها با شخصیت محوری تقابل غیرمنتظرهای را به وجود می آورند و از این طریق نیز به برخی از شگفتیهای جالب و غافلگیركننده دامن میزنند. در انتهای داستان نیز میبایست همه چیز به خیر و خوشی به انتها برسد.
البته پایان راضی كننده ارزش فراتری از پایان خوش خواهد داشت و همین موضوع میتواند یكی از عناصر تفكیك طنز مطلوب از طنز سخیف باشد.
ایده و انتخاب سوژه
یك داستان خوب از یك ایدهی خوب ناشی میشود و ایدهی خوب نیز حاصل درایت و تیزبینی یك نویسنده طنز است كه به نوبه ی خود، آن را از منابع مختلف كسب مینماید. مهمترین این منابع را نیز میتوان به شرح ذیل نام برد:
– اخبار و حوادث منعكس شده در رسانهها، كتب و فیلمها با موضوعات مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ورزشی، ادبی و هنری كه بهنوعی جالب و شگفتانگیز هستند.
– رویدادهای جاری زندگی
– مطالعات مختلف در زمینهی علوم انسانی (از جمله روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه و…) جهت بررسی رفتارها، عادات و خصوصیات منحصر به فرد برخی از افراد وشناسایی تضادهای درونی آنان.
– بیوگرافیها و خاطرات.
– مطالعه ی منابع غنی ادبی كهن و معاصر كشورمان و سایر كشورهای ادبخیز جهان.
– تولید برخی از ایدهها به شكل ذهنی از طریق سئوالاتی از قبیل چه میشد اگر چنین میشد؟ چرا چنین شد؟ و…
واضح است كه كلیه ی موارد فوق میتوانند در خصوص اكثر نویسندگان دیگر ادبی نیز صادق باشند. اما یك طنزنویس، میبایست ایدههای به دست آمدهاش را به شكلی پرداخت و تلطیف نماید تا بتواند نگرش طنزآلودش را از دل آنها استخراج نماید. در اصل، كار طنزنویس گرفتن ظاهری زهر و تلخی رویدادهاست. اما فقط به شكل ظاهری، چون در دل ظاهر دلنشینش طنز، زهری بس دردناكتر و حقیقتی تلختر موجود است.
اما چگونه این فرآیند شكل میگیرد؟ بهعبارتی دیگر، این مواد خام را چگونه و به چه نحوی میتوان تبدیل به وقایع كمیك كرد؟ در قسمت بعدی روشهای مورد استفاده در این كار را بیان خواهیم كرد.
***
[1] Aristofane (نمایشنامهنویس كمدی یونانی 386-456 ق.م)
[2] Charlie Chaplin (كمدین و طنز نویس آمریكایی 1977-1889)
[3] Woody Allen (طنزنویس و كمدین آمریكایی معاصر)
[4] Bernard Shaw (طنزپرداز ایرلندی 1950-1856)
[5] Oscar Wilde (نمایشنامهنویس و طنزنویس ایرلندی 1900-1854)
[6] Molière (نمایشهنامهنویس فرانسوی 1673-1623)
[7] Neil Simon (فیلمنامه و نمایشنامهنویس آمریكایی معاصر)
منبع : دفتر طنز حوزه هنری