قطع شدن برق صدای ادیسون را هم درآورد

دیروز برایم اتفاقی افتاد كه اگر بگویم شاید حرفم را باور نكنید اما مطمئن باشید آنچه می‌گویم حقیقت محض است.

1403/09/10
|
17:12
|

حوالی ظهر بود كه از پارك محل و جمع دوستانه برمی‌گشتم كه ناگهان ادیسون را درحالی كه كنار پارك ایستاده بود، دیدم.

رفتم جلو سلام كردم و گفتم: شما كجا اینجا كجا؟

گفت: آمدم پارك با تركیب چند گیاه، اختراعی جدید ثبت كنم‌. كه كارم طول كشید. می‌شود با موبایلت یك‌ زنگ بزنم خانواده نگران نشوند؟

گفتم: شرمنده، برق قطع بوده نتوانستم موبایلم را شارژ كنم خاموش شد.

گفت نمی‌خواهی موبایل بدهی دروغ نگو. برق را كه خودم كشف كردم محال است قطع شود!

گفتم: به روح خودت اگر دروغ بگویم. برق رفته و حالاحالاها نمی‌آید.

گفت: فهمیدم. به هرحال حتما در نیروگاه مشكلی پیش آمده یك باری هم در سال برق رفته. ناشكری نكن.

گفتم: كجای كاری ادیسون، برق ما هر روز می‌رود. طوری شده كه جدول درست كرده‌اند و ما از ساعت برق رفتنمان هم خبر داریم!

گفت: آخر چرا؟ الان كه دیگر از آب و باد و توربین و انرژی هسته‌ای و هزار چیز دیگر می‌توان برق تولید كرد. یعنی به قول معروف برق طوری شده كه تولید نكردنش كار سخت‌تری است!

گفتم: به ما گفته‌اند برای اینكه مازوت نسوزانیم برق را قطع می‌كنیم راست و دروغش را خدا می‌داند.

گفت: مازوت نمی‌سوزانید و وضعیت هوا این است؟ كم مانده در تهران بنر بزنند و عكس ریه آدم‌های هر منطقه را با هم مقایسه كنند‌.

گفتم: چه بگویم. برویم خانه چایی در خدمت باشیم.

گفت: برویم! كمرنگ باشه لطفا!

همانجا فهمیدم این خارجی‌ها تعارف سرشان نمی‌شود. به سمت خانه راه افتادیم و توی راه گفت: حالا ما یك چیز اختراع كردیم دقیقا همان باید برود؟! نمی‌شد تلفن برود؟

گفتم: اولا شما برق را كشف كردین نه اختراع. بعد هم جان من لفظش را نیا. از این مسئولین ما هیچ بعید نیست كه فردا تلفن را هم قطع كنند‌.

عصبانی شد و گفت: همین مانده بود تویی كه جمع نمرات فیزیكت از دوازده بیشتر نشده به من بگویی چه چیز را اختراع كرده‌ام؟

گفتم: عجیب است كه شما نمرات فیزیك من را می‌دانید!

گفت: فقط همان؟! به نظرت عجیب نیست كه داری با ادیسون حرف می‌زنی؟

گفتم: نه به حال شما باید كمی مردمی باشید ما نباشیم شما هم نیستید!

رسیدیم به خانه و گفت: بگو دستشویی كجاست؟

گفتم: دستشویی این جاست ولی خب آب قطع است.

گفت: آب دیگر چرا؟

گفتم: برق كه می‌رود پمپ هم نداریم و آب قطع است.

گفت: بمیرم برایتان، حتی قبل از اختراعات من هم اوضاع انقدر دارك نبود. آفتابه كه دارین؟

گفتم: «شرمنده اخلاق حرفه‌ایتم» آفتابه هم خالی است.

دودستی روی سرش زد و بعد سراسیمه دور خانه می‌چرخید. بعد از چند دقیقه برق آمد اما هر چه دنبال ادیسون گشتم در خانه نبود كه نبود.

نباید به این زودی‌ها می‌رفت. حس‌ می‌كنم جنس‌های جدید كمی نامرغوب شده‌اند.

پایان

نویسنده: هادی مومن

دسترسی سریع