نوشته های خركی؛ چندین و چند ضرب المثل درباره خر

نوشته های خركی؛ چندین و چند ضرب المثل درباره خر

1403/06/16
|
22:08
|

نویسنده: الهه ایزدی

خر حیوانی طفلكی‌ است و دیوارش خیلی كوتاه است. بیشتر طنزپردازان از قدما گرفته تا معاصر، بالاخره یك لگدی به این زبان‌بسته زده‌اند و همه‌شان یك شعر خركی دارند.

تشبیه كردن به حیوانات، یكی از شیوه‌های رایج در طنز است ولی آخر این همه حیوان! چرا خر؟!

بنده به عنوان یكی از حامیان این حیوان بی‌دفاع (البته منهای لگدهای خركی‌ش) از این همه اجحاف متعجبم.

درست است كه برای بقیه حیوانات هم شعر و نثر طنز ساخته‌اند اما خداوكیلی حجم اشعار و متون خركی را اگر با بقیه جانوران مقایسه كنید، خودتان می‌آیید توی تیم ما!

حتی كلی ضرب المثل هم درباره این زبان‌بسته ساخته‌اند كه انصافا موقع لیست كردنشان، چندبار به انگشت‌هایم وقت استراحت دادم.

حالا چند ضرب‌المثل درباره خر این‌جا ردیف می‌كنم تا شما هم مجبور شوید همین زمان را به چشمانتان بدهید. (خودت سادیسم داری!)

چندین و چند ضرب المثل درباره خر

– كار كردن خر و خوردن یابو.

– كاه پیش سگ، استخوان پیش خر.

– ما كه خوردیم اما نگی یارو خر بود سیرابیت نپخته بود

– خر كه جو دید، كاه نمی‌خوره.

– خر، آخور خود را گم نمیكنه.

– خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است. (نه منعم به مال از كسی بهتر است…) سعدی

– خر است و یك كیله جو.

– خر از لگد خر ناراحت نمیشه.

– خر باربر، به كه شیر مردم در.

– خر به بوسه و پیغام آب نمی‌خوره.

– خر بیارو باقلا بار كن.

– خر، پایش یك بار به چاله میره.

– خر چه داند قیمت نقل و نبات؟

– خر خالی یرقه میره.

– خر، خسته؛ صاحب خر، ناراضی.

– خر خفته جو نمی‌خوره.

– خر دیزه‌است، به مرگ خودش راضی است تا ضرر به صاحبش بزنه.

– خر را با آخور میخوره، مرده را با گور.

– خر را جایی می‌بندند كه صاحب خر راضی باشه.

– خر را كه به عروسی می‌برند، برای خوشی نیست برای آبكشی است.

– خر را گم كرده پی نعلش میگرده.

– خر، رو به طویله تند میره.

– خر سواری را حساب نمیكنه.

– خر، سی شاهی، پالون دوزار.

– خر كریم را نعل كردن.

– خر كه جو دید، كاه نمیخوره.

– خر، كه علف دید گردن دراز میكنه.

– خر گچ‌كش روز جمعه از كوه سنگ میاره.

– خر لخت را پالانشو بر نمیدارند.

– خر ما از كرگی دم نداشت.

– خر ناخنكی صاحب سلیقه می‌شود.

– خر وامانده معطل چشه.

– خر، همان خره پالانش عوض شده.

– خریت ارث نیست بهره خداداده‌س.

– خری كه از خری وابمونه باید یال و دمشو برید.

– برخرمگس معركه لعنت.

– خر بی‌صاحب رو‌ همه سوار می‌شن.

– كار خوبه خدا درست كنه، سلطان محمود خر كیه

– خر خالی یرقه می‌رود.

– به بوی كباب آمدیم، دیدیم خر داغ می‌كنند.

– خر تو خر شدن.

– تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر.

– آسوده خودم كه خر ندارم.

– مثل خر در گل ماندن.

– از اسب فرود آمد و بر خر نشست.

– از خر می‌پرسند چهارشنبه كی است.

– از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!

– اسب و خر را كه پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.

– با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.

– به خر دستش نمی‌رسد، پالانش را می‌زند.

– پالان ترمه خر را عوض نمی‌كند!

– جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!

– حیف صابون كه سر خر را با آن بشویند. (ضرب المثل ایتالیایی درباره خر)

– خدا خر را شناخت، شاخش نداد.

– خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.

– خر برهنه را پالان نتوان گرفت.

– خر به فكر جو است و خربنده به فكر دو.

– خر پیر و افسار رنگین.

– خر چه‌ داند قدر حلوای نبا.

– خر دادن و خیار ستدن.

– خر داده و زر داده و سر داده.

– خر را جایی می‌بندند كه صاحب خر راضی باشد.

– خر را كه به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌كشی است.

– خر را گم كرده پی افسارش (پالانش – نعلش) می‌گردد.

– خر سوار خمره شده

– خر سواری را حساب نمی‌كند.

– خر و گاو را با یك چوب می‌راند

– خر سی‌شاهی پالان دوزار (دوهزار)!

– خر سی‌صنار پالان هف‌صنار!

– خر عیسی به آسمان نرود!

– خر كه جوش زیاد شد لگد و جفتك می‌پراند

– خر كه یك بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.

– خر مال كسی است كه سوار است.

– خر همان خر است پالانش عوض شده

– خریت نه تنها علف‌خوردن است

– خری زاد و خری زید و خری مرد

– راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!

– زبان خر را خلج داند.

– سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است

– قدر لوزینه خر كجا داند

– قسمت را باور كنم یا عرعر خر را؟

– قیمت زعفران چه داند خر

– كار كردن خر، خوردن یابو

– كاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.

– كره خر از خریت پیش پیش مادر است.

– گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر

– مرگ خر عروسی سگ است.

– مزد خرچرانی، خرسواری است!

– هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!

– هركه خر شد بارش می‌كنند.

– هركه خر شد سوارش می‌شوند.

– هر كه خری ندارد، غمی ندارد

– یاسین به گوش خر خواندن.

چندین و چند ضرب المثل درباره خر

كف كردید؟ تازه جاهای خارجی‌ش مانده! مثل این كه آن‌طرفی‌ها هم با خر حسابی حال می‌كنند چون كلی ضرب المثل آ‌ن‌وری درباره خر داریم كه خر تویشان هنرنمایی می‌‌كند. حالا كه تا این‌جا آمدید، این‌ها را هم بخوانید.

The ass brays when he pleases.

هر وقت كه عشقش بكشد حضرت خر

یك چهچهه می زند كه: عرعر عرعر.

An ass pricked trots.

آن الاغی كه نیشتر خورده

یورتمه می رود پدرمرده!

Better have an ill ass than be your own ass.

داشتن یك خر بد زیر دست

از خر خود بودن تو خوش تر است.

Better strive with an ill ass, than carry the wood one’s self.

سروكله زدنت با خر بد

به ز هیزم كشی خود باشد.

An ass, though loaded with gold, feeds on thistles.

گر طلا روی الاغی بار است

باز هم خوردوخوراكش خار است.

An ass must be tied where the master will have him.

هركجا صاحب آقا خره عشقش بكشه

باید اون جا سر افسار خره بسته بشه.

An ass loaded with gold climbs to the top of the castle.

روی هر خر كه طلا بار شود

تا سر كنگرۀ كاخ رود.

Asses must not be tied up with horses.

الاغان را نباید در كنار اسب ها بندید.

There is no fence or fortress against an ass laden with gold.

هیچ پرچین و حصاری نتواند هرگز

جلوی یك خرِ با بار طلا را گیرد.

To wash the ass’s head is losing both time and soap.

كلۀ یك الاغ را شستن

یعنی اتلاف وقت با صابون. (فرانسوی)

He is an ass in a lion’s skin.

او خری در پوستین شیری است. (لاتین)

He is an ass himself, who will bray against another ass.

شك نكن هر كسی كه با یك خر

كل بیندازد و كند عرعر

خود او هست یك خر دیگر.

Never bray at an ass.

رو به یك خر مطلقاً عرعر نكن.

A living ass is better than a dead lion.

خر زنده ز شیر مرده سر است.

To a rude ass a rude keeper.

لایق یك الاغ گَنده دماغ

یك خركچی است قلچماق و الاغ.

The ass that brays most eats least.

هر الاغی بیش تر عرعر كند كم تر خورَد.

An ass laden with gold overtakes everything.

آن الاغی كه طلا بار وی است

از همه پیش زدن كار وی است.

Every ass loves to hear himself bray.

دوست دارد كه بشنود هر خر

بانگ خود را چو می كند عرعر.

Did you ever hear an ass play on a lute?

هرگز شنیده ای كه خری عود می زند؟

The ass means one thing and the driver another.

خره و خرسواره هیچ زمون

مثل هم نیست فكر تو سرشون.

Many asses have only two legs.

الاغ‌ضربهای زیادی فقط دو پا دارند. (لاتین)

Never went out an ass and came home horse.

حاشا كه خری ز خانه بیرون زده است

كو اسب شده به خانه بازآمده است.

If an ass goes a-travelling, he’ll not come home a horse.

به سفر هم كه الاغی برود

وقت برگشتنش اسبی نشود.

He seeks wool on an ass.

بر تن خر پشم می جورد. (لاتین)

(اصل لاتینش چنین است: از خری پشم طلب می داری. Asini vellera quæris.)

What good can it do an ass to be called a lion?

به حال خر مگر توفیر دارد

كه او را هر كسی شیری شمارد؟

Every ass is pleased with his bray.

سرخوش و خركیف گردد هر خری

هر زمانی می نماید عرعری.

Jest with an ass, and he will flap you in the face with his tail.

با خری شوخی بكن تا او یهو

با دمش سیلی زند بر روی تو.

As proud as an ass of a new packsaddle.

خودپسند است همانند خری

كه به پالان نویی می نازد.

Wherever an ass falleth, there will he never fall again.

در آن مكان كه به روی زمین خری افتد

محال باشد اگر بار دیگری افتد.

An ass is but an ass, though laden with gold.

خر اگر بار طلا هم ببره

باز خره.

An ass laden with gold would enter the gates of any city.

گر خری بار طلا می برد این سو آن سو

خوش ز دروازۀ هر شهر گذر می كند او.

It is good to hold the ass by the bridle.

سر افسار خر را در كف دست

اگر محكم نگه دارید خوب است

Better be the head of an ass than the tail of a horse.

آدمی گر شود سر یك خر

از دم اسب بودنش خوش تر.

Every ass thinks himself worthy to stand with the king’s horses.

در خیالش هر خری بر خویش می دارد روا

ایستادن در كنار اسب های شاه را.

Live, thou ass, until the clover sprouts.

آی خر، زنده بمان تا این كه

موقع رویش شبدر بشود.

A king without learning is but a crowned ass.

شاهی كه سوادكی نداره

تنها یه الاغ تاجداره.

Short and sweet like a donkey’s gallop.

كوته و شیرین و با حال و دماغ

همچنان كه چارنعل یك الاغ.

If all men say that thou art an ass, then bray.

اگر همه به تو گفتند خر

بگو عرعر.

We may make ourselves asses, and then everybody will ride us.

خویش را ممكن است خر بكنیم

تا كه هر كس سوارمان بشود.

He that makes himself an ass, must not take it ill if men ride him.

كسی كه خودش را خری می نماید

نباید شود شاكی از دست یاران

اگر خم شدی تا سوار تو گردند

گناه از تو باشد، نه از خرسواران.

چندین و چند ضرب المثل درباره خر

شاعران پارسی‌گوی هم حسابی از خجالت خر درآمده‌اند و با تمام توان پریده‌اند پشت این چهارپای بخت‌برگشته. تا این‌جا هستید، اشعار را هم بخوانید.

آدمی است از پی كاری بزرگ/ گر نكند، اوست حماری بزرگ

امیر خسرو

آسوده كسی كه خر ندارد/ از كاه و جوش خبر ندارد

ناشناس

آلت اسكاف پیش زرگر/ پیش سگ كَه استخوان درپیش خر

مولوی

آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی/ یك شكم در آدمی نگذاشتی

سعدی

آن‌كس كه نداند و بداند كه نداند/ لنگان خرك خویش به منزل برساند

فخرالدین رازی

از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ/ آن هم‌چو شیر گنده‌دهان، پیس چون پلنگ

سوزنی سمرقندی

از برای مصلحت، مرد حكیم/ دمب خر را بوسه زد خواندش كریم

مولوی

اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر/ رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود

روحی

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان/ طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم

حافظ

اگر خر نیاید به نزدیك بار/ تو بار گران را به نزد خر آر

فردوسی

اگر سكندر با شاه همسفر بودی/ ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر

فرخی سیستانی

اهل نگردد به عمامه سفیه/ خر نشود از جل دیبا فقیه

امیر خسرو

ای بسا اسب تیزرو كه بمرد/ خرك لنگ، جان به منزل برد

سعدی

بار گوناگون است بر پشت خران/ هین بیك چوب این خران را تو مران

مولوی

بس كسا كاندر گهر و اندر هنر دعوی كند/ همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود

فرخی سیستانی

بسی خفتی كنون سر بركن ازخواب/ خری خیره مده، مستان خیاری

ناصرخسرو

به هندوستان پیری از خر فتاد/ پدر مرده‌ای را به چین گاو زاد

نظامی

به یك دل مهر پیوستن نشاید/ چو خر، كش بار بر یك‌سو نیاید

فخرالدین اسعد گرگانی

بی‌چاره خر آرزوی دم كرد/ نایافته دم دوگوش گم كرد

ایرج‌میرزا

پیش از آن كت برون كنند ز دِه/ رخت بر گاو و بار بر خر نه

نظامی

پیش خر، خرمهره و گوهر یكی است

مولوی

پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.)

قره‌العین

تو چه‌دانی كه كه بود آن خرك لنگت/ كه همی بر اثر استر او رانی

ناصرخسرو

تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی/ كنون با این خری خواهی كه اسرار خدا یابی

سنایی

تو هستی همچنان مرد قدم سست/ نشسته بر خـر و خـر را همی جست

عطار نیشابوری

جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان/ وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند

ناصرخسرو

چو بركنده شد گوش خر از بنه/ جهید هم‌چو آتش ز آتش‌زنه/ گریزید و تیزید و شد هم‌چو باد/ پی شاخ شد، گوش بر باد داد

ادیب پیشاوری

چون مهر كند فلك‌سواری/ از چالش لاشه‌خر چه خیزد

كمال‌الدین اسماعیل

چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی/ كه مرگ خر بود سگ را عروسی

نظامی

خران را كسی در عروسی نخواند/ مگر وقت آن كآب و هیزم نماند

نظامی

خر بار بر به از شیر مردم‌ در

سعدی

خر به سعی آدمی نخواهد شد/ گرچه در پای منبری باشد

سعدی

خر رفت كه آورد سرویی/ ناورد سرو دوگوش بنهاد

كمال‌الدین اسماعیل

خر عیسی است كه از هر هنری با خبر است/ هر خری را نتوان گفت كه صاحب‌هنر است

خر عیسی را آن بی‌هنر انكار كند/ كه خود از جملهٔ خرهای جهان بی‌خبر است/

قصد راكب را بی‌هیچ نشان می‌داند/ كه كجا موقع مكث است و مقام گذر است/

چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود/ او هم اندر بر خرها همه پیغام‌بر است

من به جز مدحت او مدح دگرخر نكنم/ جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است

ایرج‌میرزا

خر عیسی گرش بمكه برند/ چون بیاید هنوز خر باشد

سعدی

خركی را به عروسی خواندند/ خر بخندید و شد از قهقهه سست/ گفت من رقص ندانم به سزا/ مطربی نیز ندانم به درست/ بهر حمالی خوانند مرا/ كآب نیكو كشم و هیزم چست

خاقانی

خر ِمانده كز ریـش نالان بود/ چه سود ار ز دیباش پالان بود/ چو كاهل بود نافه در خاستن/ چه باید به خلخالش آراستـن

امیر خسرو

خلق گویند مغز خر خورده است/ هركه در احمقی تمام بود

كمال‌الدین اسماعیل

خوشبخت آنكه كره‌خر آمد الاغ رفت/ بی چاره آنكه گرفتار عقل شد

ناشناس

در سرش مغز نیست پنداری/ مغز او را خری دگر خورده‌است

كمال‌الدین اسماعیل

گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست/ تا مر تراست سیم بخروار در خره

كمال‌الدین اسماعیل

دو نفر دزد خری دزدیدند/ سـر تقسیم به هـم جنگیدند/ آن‌دو بودند چو گرم زد و خورد/ دزد سوم خرشان را زد و برد

ایرج‌میرزا

زنده كنِِ مرده، مسیحافر است/ و آنكه دم از مرده برآرد خر است

امیر خسرو

سگ بر آن آدمی شرف دارد/ كه چو خر دیده بر علف دارد

نظامی

شاه میداس را دو گوش خر است/ لیك آوخ كه زیر تاج دراست

ناشناس

شه سكندر دو گوش خر دارد/ خلق از این راز كی خبر دارد

سنایی

علم داری عمل نه، دان كه خری/ بار گوهر بری و كاه خوری

سنایی

فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش/ هرآن‌كه خر شود البته می‌شوند سوارش

روحی

قربون خودم كه خر ندارم/ از كاه و جوش خبر ندارم

ناشناس

قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را/ خر پیشینه پل باشد پسین را

ناشناس

كفش عیسی مدزد و از اطلس/ خر او را مساز پشماگند

سنایی

گاوان و خران بار بردار/ به ز آدمیان مردم‌آزار

سعدی

گاوی است در آسمان و نامش پروین/ گاو دگر نهفته در زیر زمین/ پس چشم خرد باز كن ای اهل یقین/ زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین

خیام

گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد/ كاین شتر صالح است یا خر دجال

سعدی

گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف/ در غریبی بس توان گفتن گزاف

مولوی

مال دادی به باد چون تو همی/ گِل به گوهر خری و خر به خیار

سنایی

مرا با تو دشوار كار اوفتاد/ خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد

ادیب پیشاوری

مسكین‌خر اگر چه بی‌تمیز است/ چون بار همی‌برد عزیز است

سعدی

می‌دهد دست فلك نعمت اصحاب یمین/ به گروهی كه ندانند یمین را ز شمال/ وان‌كه او را ز خری توبره باید بر سر/ فلكش لعل به دامان دهد و زر به جوال

كمال‌الدین اسماعیل

نه منعم به مال از كسی بهتر است/ خر ار جل اطلس بپوشد خر است

سعدی

نه هر خر را به چوبی راند باید/ نه هركس را به نامی خواند باید

فخرالدین اسعد گرگانی

نیست منت نهنده را اجری/ جود و منت نهی، بود ز خری

مكتبی شیرازی

هـركسی را كه بخت برگردد/ اسبش اندر طویله خر گردد

ناشناس

هركه را نبض عشق می‌نجهد/ گر فلاطون بود، تواش خر گیر

مولوی

هركه عاشق نیست آنرا خر شُمر/ خر بسی باشد، زخر كمتر شُمر

عطار نیشابوری

هست مامات اسب و بابا خر/ تو مشو تر چو خوانمت استر

سنایی

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان/ كاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌كنند

حافظ

خب…حالتان جا آمد؟ حالا می‌خواهم ضرب‌المثل‌های چینی درباره خر را بنویسم.

هی! كجا رفتید؟ الو…
برگرفته از سایت دفتر طنز حوزه هنری


دسترسی سریع