منی كه رد شدم از هفت خان استخدام / شعر طنز

منی كه رد شدم از هفت خان استخدام / شعر طنز

1402/12/19
|
08:03
|

چقدر ساده تر از این كنم بیان همكار؟
چقدر خوردم از این ماجرا تكان همكار

كسی كه از من بیچاره هی كمك میخواست
ز یاد برده مرا رفته با سران همكار

چگونه با چه زبانی بگویم این قصه
رفیق من شده حالا رفیق آن همكار

و كارگاه كوچك من شد شروع كار تو
كجای حافظه ات رفته آن زمان همكار؟

شدی رییس من اندر همین اداره و حال
پر است جیب تو از سرمایه ی كلان همكار

منی كه رد شدم از هفت خان استخدام
چرا به جای من اكنون نشسته آن همكار؟!

حقوق بنده كه ناگَه شد از وسط نصف و
خودم كنون شده ام نصف و نیمه جان همكار!

«كجا رَوَم چه كنم چاره از كجا جویم؟»
به من نداده رفیقم كمی امان ! همكار

چقدر ژست خفن دیده ایم از تو عجب
شدی تو یك شبه میلیاردر جهان! همكار!

حمایتی كه تو گفتی شعار بود و شعار
مطالبات مرا پس ببین ! بخوان ! همكار!

عجب حكایت تلخی كه پیرِ هم شده و
یكی ز ما دو نفر شد یهو جوان ! همكار!

غلام حلقه به گوشَت نباشم اما حیف
اسیر دست توام بهر آب و نان همكار

دسترسی سریع