پیشنهاد بخش طنز پشت وانتی!

پیشنهاد بخش طنز پشت وانتی!

1402/04/13
|
04:56
|

نویسنده: بنیامین كلاچاهی ثابت

اینجانب به عنوان یك گیلانی، از خبر برگزاری اختتامیه جشنواره طنزپهلو در فومنِ گیلان بسیار مسرورم.

البته این خوشحالی نباید اینطور تعبیر شود كه ما كم میزبان برنامه‌های ملی و بین‌المللی طنز می‌شویم؛ نشان به آن نشان كه حتی در ترسناك‌ترین روزهای قرن 21 یعنی روزهای شروع بیماری كرونا (اسفند98) در حالیكه همه جهان راه هوایی خود را روی كشور چین بسته بودند، ما در گیلان مثل مرد از مهمانان چینی در مسابقات وزنه برداری میزبانی كردیم كه در هیچ جای جهان، طنز سیاه روی دست چنین میزبانی‌ای نیامده است.

بخش طنز پشت وانتی

دلیل خوشحالی اینجانب اطلاعم از محورهای موضوعی این جشنواره است كه «محیط زیست» را هم در خود جا داده! و این فرصتی است كه بنده به عنوان یك فعال دانشجویی سابق و بهترین طنزنویس حال حاضرِ جهان! (از دید مادرم)، پیشنهادی فوری برای بهبود وضعیت محیط زیست استانم ارائه بدهم:

شاید فكر كنید كه من می‌خواهم به وضعیت وخیم تالاب انزلی بپردازم و بنویسم كه بعد از این همه سال سرازیر كردن فاضلاب‌های خانگی و بیمارستانی به تالاب و رودخانه‌های منتهی به آن، حتی ماهی‌ها هم جمع كرده‌اند از اینجا رفته‌اند و با كنایه پیشنهاد دهم كه هر كی ناراحت است جمع كند برود اما خیر.

اگرچه تالاب بزرگترین زیستگاه طبیعی جانوران در منطقه بود اما مگر جانوران به فكر وضعیت مسكن ما هستند كه ما به فكر مسكن آن‌ها باشیم!

شاید فكر كنید می‌خواهم ضمن افشاگری از خشكاندن عامدانه تالاب، اشاره‌ای به وابستگی مستقیم و غیرمستقیم معیشت عده زیادی از مردم به تالاب بكنم و با طعنه بنویسم چیزی كه زیاد است كار اما نه.

چرا كه یكی از اعضای كمیسیون برنامه و بودجه مجلس فرمودند: «با وجود اسنپ و تپسی دیگر كسی در كشور ما نمی‌تواند بگوید من بیكار هستم،… .» و خب قرار نیست كه به خاطر یك متنِ طنز روی حرف همه حرف بزنم.

شاید فكر كنید كه من می‌خواهم به قطع درختان و آب رفتن حاصل از آتش‌سوزی جنگل‌ها اشاره كنم. و با شوخی بگویم بیایید از آن لطیفه معروف كه این درخت‌ها اجازه نمی‌دهند ما جنگل را ببینیم پاسداری كنیم اما خیر. قرار نیست كه بخاطر یك متن طنز با مافیای چوب و یا هر مافیای دیگری شوخی كنم.

ماجرای بخش طنز پشت وانتی

شاید فكر كنید می‌خواهم سراغ طرح‌های شهری بروم و با نقدی بر مهاجرت بیش از ظرفیت به استان، درباره عقب‌نشینی منابع طبیعی بنویسم و برای خنده بگویم كه شاید هم این منابع هزارساله واقعاً بدجا پارك كرده بودند و پیشنهاد بدهم جای منابع را عوض كنیم اما خیر.

خب قرار نیست كه بخاطر یك متن طنز جلو عوامل پیشرفت استان و دلال‌های زمین بایستم. شاید فكر كنید می‌خواهم خیلی جدی پیشنهاد بدهم به آن كشاورز بومی كه قصد دارد در گوشه زمینِ شالی برای پسر تازه دامادش آلونكی بسازد مجوز بدهند تا آن‌ها مجبور نشوند كلاً از خیر كشاورزی بگذرند و با فروش كل زمین‌ها به مستأجری در شهر بروند.

و شایدتر از آن! بپرسم كه چطور است خریدارانِ پُرنفوذ همین زمین‌ها می‌توانند آن‌ها را دو روزه تبدیل به مجتمع انبوه كنند اما باز هم خیر. خب قرار نیست كه بخاطر یك متن طنز با چنین سرمایه‌دارهای پرنفوذی در بیفتم.

شاید فكر كنید می‌خواهم به موضوع كوه‌خواری و ساخت كاخ‌های مجلل در دل آن‌ها اشاره كنم و به شوخی پیشنهاد كنم شرط بگذارند از هر كوهی كه خورده می‌شود باید لااقل یك تپه دفع شود. اما مگر عقلم كم است كه بخاطر یك متن طنز، خطر مقابله با همچین آدم دهن داری كه كوه را هم می‌خورد به جان بخرم.

شاید فكر كنید می‌خواهم به سراغ شكارچیان غیرمجاز بروم و به آن‌ها پیشنهاد دهم كه یك وقت‌هایی هم پینت-بال را امتحان كنند اما بخاطر یك متن طنز كه قرار نیست خودم را در لیست شكار قرار دهم.

شاید فكر كنید می‌خواهم به طبیعت‌گردانِ هر آخر هفته شمال اشاره كنم و پیشنهاد دهم كه روی تابلوهای ورودی بنویسیم «رحمت بر پدر و مادر كسی كه توی طبیعت آشغال نمی‌ریزد.» و بعد بدهیم آن‌ور تابلوها بنویسند «لعنت بر كسی كه آشغال ریخت.» تا حال متخلفین به وقت برگشت گرفته شود اما خیر. خب قرار نیست بخاطر یك متن طنز، عشق و حال در طبیعت را به كسی كوفت كنم.

شاید فكر می‌كنید می‌خواهم به عدم جمع آوری كاه و كُلَش برجا مانده از فصل كار توسط برخی از خودمان و سوزاندن آن‌ها اشاره و پیشنهاد كنم به سبك تبلیغاتِ فرهنگی بی‌فایده بدهیم روی بیلبوردهای شهر بنویسند: «این دود توی چشم خودمان خواهد رفت» اما خب قرار نیست كه بخاطر یك متنِ طنز به خودمان دیس بدهم!

پیشنهاد بخش طنز پشت وانتی

شاید فكر می‌كنید می‌خواهم به سراغ 39 سال! انباشت زباله در سراوانِ گیلان بروم و ضمن اشاره به معضل شیرابه‌های آن با اهالی سراوان مزاح كنم كه خوب است اجازه دهید یكسال دیگر هم زباله‌ها را در اینجا انباشت كنند تا 40 سال رُند شود.

یا با ارتفاع كوه زباله‌ها شوخی كنم كه معلوم بود با رسیدن به 110متر به پلیس نیاز می‌شود اما خیر. چرا كه تمام این موارد یك ایراد مشترك دارند و آن نیاز به برنامه‌ریزی طولانی مدت است.

وقتی هیچ مدیر اجرایی نمی‌داند كه سال آینده مأمور به عضویت در هیأت مدیره یك باشگاه فوتبال می‌شود یا دبیر كمیسیون فرهنگی یكجایی پس بهترین پیشنهاد یك پیشنهادِ روزگذران است تا مثل همیشه چو فردا شَوَد فكر فردا كنیم.

حالا كه معضل زباله یك مشكل همه روزه است و حالاحالاها كارخانه‌ زباله‌سوز و یا حتی زمینی برای انباشت آن سراغ ندارم، پیشنهادی دارم كه ما را لااقل یك روز جلو می‌اندازد.

ما باید در خلال برگزاری اختتامیه جشنواره طنزپهلو به سراغ صندوقِ پشتِ ماشینِ دست‌اندركارانِ مهمان (به ویژه داوران) برویم و به بهانه كارِ طنز هم كه شده زباله‌های یك روز را پشت ماشین آن‌ها جاساز كنیم تا مهمانان بی‌خبر از همه جا آن‌ها را از استان خارج كنند.

از آنجایی كه داوران و سایر عوامل مهمان این برنامه آدم‌های فرهنگی و دست به قلم هستند هم یحتمل پشتشان به جایی از بدنه قدرت و ثروت گرم نیست كه برای ما شر بشوند.

چه بسا كه شوخی و طنز پشت وانتی را تحت عنوان بخش طنزِ عملی به بخش‌های سال آینده جشنواره هم اضافه كنند.

دسترسی سریع