مردی هست كه عادت دارد با چتر بكوبد توی سرم

فرناندو سورنتینو نویسنده‌ای اهل آرژانتین است كه در سال 1942 در بوئنوس‌آیرس به دنیا آمد. او از چهره‌های شاخص داستان‌كوتاه‌نویسی در جهان اسپانیایی‌زبان به‌شمار می‌رود و آثارش به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند.

1404/05/19
|
12:11
|

فرناندو سورنتینو نویسنده‌ای اهل آرژانتین است كه در سال 1942 در بوئنوس‌آیرس به دنیا آمد. او از چهره‌های شاخص داستان‌كوتاه‌نویسی در جهان اسپانیایی‌زبان به‌شمار می‌رود و آثارش به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند.

سورنتینو، علاوه بر نویسندگی، پژوهشگر ادبیات و مدرسی فعال است كه علاقه‌اش به آثار خورخه لوئیس بورخس در سراسر نوشتارش قابل مشاهده است.

او را از نظر سبك، طنز و نگاه فلسفی، متأثر از بورخس و كافكا می‌دانند، هرچند كه زبان و ساختار آثارش ساده‌تر، صریح‌تر و عامه‌فهم‌تر است.

مجموعه داستان «مردی هست كه عادت دارد با چتر بكوبد توی سرم» یكی از آثار اوست كه هم در جهان انگلیسی‌زبان و هم در ترجمه فارسی مخاطبان زیادی داشته است.

داستان‌های این مجموعه مدرن هستند، اما نه از آن نوعی كه با پیچیدگی و تجربه‌گرایی فرم روبه‌رو باشند. بلكه پلات‌ها اغلب بسیار ساده، بدون پیچش، بدون تعلیق، بدون كشمكش و تقریباً بدون پایان خاصی نوشته شده‌اند.

اتفاقات عجیب‌وغریب در دل روزمرگی‌های كاملاً بی‌هیجان روایت می‌شوند و همین تضاد است كه در لایه‌ای پنهان، طنز داستان‌ها را می‌سازد.

نثر سورنتینو بسیار روان، فشرده و موجز است. جمله‌ها كوتاه، صریح و گاه حتی خشك‌اند. انگار نویسنده نه‌تنها تلاشی برای زیبانویسی نمی‌كند، بلكه عمداً همه چیز را به شكل خشك و خونسرد و گزارش‌وار می‌نویسد تا جهان ابزورد داستان‌ها بهتر دیده شود.

مردی هست كه عادت دارد با چتر بكوبد توی سرم
یكی از ویژگی مثبت اثر، قدرت نویسنده در ساخت لحن طنز است. این ویژگی در داستان «سرگذشت بدبوی آنتولین» بارها خودش را نشان می‌دهد. این داستان زندگی مرد قصاب به شدت كثیفی را روایت می‌كند كه همسرش مدام برای قتلش و رهایی از كثیفی نقشه می‌ریزد اما خلاصی نمی‌یابد.

نویسنده در جایی از این داستان می‌گوید: «جوراب‌ها فاتحان قعر توالت بودند.» یا «جوراب‌های لجوج عازم اشغال همان جایی شدند… .» این لحن تضادی را ایجاد می‌كند و طنز شیرینی می‌آفریند.

تقریباً تمامی داستان‌ها داستانِ وضعیت‌اند. آدم‌هایی كه گرفتار یك موقعیت تكراری، پوچ، احمقانه یا ناامیدكننده شده‌اند. آن‌ها نه می‌توانند فرار كنند، نه راه‌حل منطقی‌ای دارند. فقط هستند. گیر افتاده‌اند. در سكوت. در انفعال. در خنده‌ای تلخ. این وضعیت‌ها، گاه حالتی سوررئال پیدا می‌كنند.

مثل داستان معروف «مردی هست كه عادت دارد با چتر بكوبد توی سرم» كه در آن راوی پنج سال است توسط مردی بی‌نام با چتر ضربه می‌خورد، و نه دلیل این كار مشخص می‌شود، نه راهی برای توقف آن هست، نه اتفاق تازه‌ای در طول روایت رخ می‌دهد. این وضعیت، یك موقعیت ابزوردِ تمام‌عیار است كه با سردی و بی‌تفاوتی كامل روایت می‌شود.

دیگر داستان‌ها هم همین‌گونه‌اند: «دفترچه مهندس سیسموندی» روایت فروپاشی روانی یك مهندس وسواسی است، «تلقین محض» درباره فردی است كه با تلقین ذهنی جهان را دست‌كاری می‌كند، «ترس‌های بی‌مورد» شرح اضطراب‌های خیالی فردی است كه هیچ‌وقت اتفاقی برایش نمی‌افتد، «وسط تار عنكبوت» استعاره‌ای از گیر افتادن در جهانی بدون منطق است.

برخی داستان‌ها مانند «به دلایلی صرفاً ادبی» و «فن شعر» مستقیماً فضای روشنفكری و ادبیات آكادمیك را به سخره می‌گیرند. در یكی، راوی تصمیم می‌گیرد شخصی را صرفاً به خاطر اینكه از نظر ادبی دوستش ندارد، حذف كند. در دیگری، تلاش می‌شود قواعد قطعی برای شعر ساخته شود كه به بن‌بست و حماقت ختم می‌شود.

در تمام داستان‌های «مردی هست كه عادت دارد با چتر بكوبد توی سرم»، طنز وجود دارد؛ اما نه از نوع خنده‌دار، بلكه طنز ناشی از بیهودگی. طنزی از جنس مهمل‌بافی و به هجو كشیدن.

طنز در این اثر از آنجا می‌آید كه خواننده با وضعیتی طرف است كه هم خنده‌دار است و هم ترسناك. این طنز به‌وضوح رنگ و بوی طنز پوچی دارد. نوعی خندیدن به تلخی شرایطی كه تغییرناپذیرند.

مترجم اثر هم در بازآفرینی این طنز موفق عمل كرده و نثر روان و بی‌پیرایه‌ای را به فارسی منتقل كرده است. البته شاید تعبیر سورنیتو درباره خودش دقیق و درست باشد. او در جایی می‌گوید: «من طنزنویس نیستم بلكه قصه‌گویی هستم كه آمیزه‌ای از طنز دارد.»

داستان‌های مجموعه در عین حال بخشی از فضای اجتماعی و فرهنگی آرژانتین را نیز بازتاب می‌دهند: از خیابان‌ها و محله‌های واقعی بوئنوس‌آیرس گرفته تا رفتارها، حرف زدن‌ها و ترس‌های مردمانش. مخاطب در خلال این روایت‌های كوتاه، با یك سبك زندگی، یك نوع شهرنشینی، و نوعی خشم پنهان در برابر جهان مدرن هم روبه‌رو می‌شود.

می‌توان گفت كه سورنتینو از تأثیرات بورخس و كافكا فاصله نمی‌گیرد، اما آن‌ها را با زبانی ساده‌تر، روایتی بی‌تعارف‌تر و موقعیت‌هایی عامیانه‌تر بازسازی می‌كند. این مجموعه نه به‌درد كسانی می‌خورد كه به دنبال ماجرا هستند، نه كسانی كه پیچیدگی تكنیكی می‌طلبند.

اما اگر كسی بخواهد با نگاهی به ظاهر ساده، مهمل و حتی بی‌هدف، معنای پنهان شرایط انسان مدرن را درك كند، این داستان‌ها برایش ارزشمند خواهند بود.

مهمل‌بافی در داستان‌های سورنتینو شكلی از اعتراض به نظم بی‌معنای زندگی است. و همان‌قدر كه بیهوده‌اند، همان‌قدر هم راستگو.


نویسنده: محمدرضا زروندی

دسترسی سریع