خیلی به پاییز اعتماد نكنید

حتما شما هم وقتی اسم «پاییز» را می‌‌شنوید، برگ‌های خزان و باران و قصه‌های عاشقانه در ذهنتان مجسم می‌‌شود. شما را نمی‌دانم اما ما سینگل‌ها را چه به این حرف‌ها؟

1403/09/03
|
19:17

حتما شما هم وقتی اسم «پاییز» را می‌‌شنوید، برگ‌های خزان و باران و قصه‌های عاشقانه در ذهنتان مجسم می‌‌شود. شما را نمی‌دانم اما ما سینگل‌ها را چه به این حرف‌ها؟

مثلا صدای خش‌خش برگ‌ها، شاید برای بعضی گذشته‌ای (انشالله حلال) را تجسم كند، اما برای ما همین صدا یادآور كله سحر است كه برگ‌ها را توام با عصبانیت لگدمال می‌‌كنیم و سركار می‌‌رویم. تازه تا حدی امكان دارد به خودمان و این سرنوشت تیره، چند فحش آبدار هم بدهیم.

حتما شما هم شنیده‌اید كه پاییز فصل جدایی‌هاست. ولی سوال اینجاست كه كدام جدایی؟ جدایی عاشق و معشوق كه جدایی نیست.

از نظر بنده جدایی از رخت‌خواب بخصوص پتو، حوالی ساعت 5 الی 6 صبح دردناك‌ترین‌ جدایی ممكن است. خدا می‌داند كه من حاضرم 35 جدایی عاشقانه داشته باشم ولی آن موقع صبح كسی مرا از پتوی عزیزم جدا نكند. بخصوص وقتی كه كنار بخاری باشم و بخصوص‌تر اینكه سرمای بیرون در حدی باشد كه همان حیوانی را كه فكر می‌‌كنید از پا بیندازد.

نكته مهم اینكه، پاییز شبیه خیلی از آدم‌های دور و اطرافتان زیاد قابل اعتماد نیست. می‌‌پرسید چرا؟

زیرا پاییز قادر است در حدود یكی دو ساعت چهار فصل سال را همراه اشك جلوی چشمتان بیاورد.

خود من به چشم دیده ام كه مثلا هوا در ظهر طوری گرم بوده كه خود شخص شخیص پدر، كولر را داوطلبانه روشن كرده است. اما بعد از گذشت چند ساعت همان پدر سه عدد پتو را دور خودش پیچیده و در نزدیك‌ترین فاصله شرعی و ایمنی به بخاری خوابیده است.

همچنین توصیه می‌‌شود وقتی می‌‌خواهید بیرون بروید، اگر دیدید هوا خیلی ملو و گوگولی است، اصلا جوگیر نشوید و با تیشرت و شلوارك به بیرون نروید. یك لباس گرمی با خود ببرید تا اسیر ناملایمات جوی نشوید. نمی‌دانم گفته‌ام یا نه، به این فصل نمی‌شود اعتماد كرد و خیلی به پاییز اعتماد نكنید.

شما ظهر كه بیرون می‌روید شاید حس كنید شبه جزیره عربستان است اما شب كه برمی‌گردید می‌‌ببنید با قسمتی از نواحی سیبری مواجه شده‌اید.

البته این فصل خوبی‌هایی هم دارد. مثلا اینكه همه میوه‌های سال تقریبا در دسترس است. شما در یخچال را كه باز كنی، هم میوه‌های زمستانی مثل پرتقال و نارنگی یافت می‌شود و هم هندوانه و انگور كه مال تابستان است.

تازه اگر خوش‌شانس باشید و خوب بگردید چند عدد گوجه سبز و زرد آلو از بهار، گوشه یخچال باقی مانده است. البته سعی كنید همه این‌ها را با هم نخورید. چون خود یخچال بدبخت هم از این تركیب تعجب كرده است؛ چه برسد به معده و روده‌ی شما.

اما بزرگترین لذت پاییز نه خوردن همزمان پنج نارنگی و پرتقال و هندوانه و انار است؛ نه پیاده گردی‌های دو الی سه نفره، نه حتی با پتو كنار بخاری خوابیدن.

بلكه بزرگترین لذتش این است كه كاپشن پارسال را دربیاوری و ببینی 19 هزار تومان داخل یكی از جیب‌ها و هفت هزار و پانصد تومان هم داخل جیب دیگر است. «آن لحظه هزاران بار تقدیم شما باد.»

در آخر اینكه پاییز برای ما سینگل‌ها خیلی توفیری ندارد. مهم نیست هوا دونفره باشد یا سه نفره. باران ببارد یا نبارد. ما نهایت یك هنذفری سیمی كه یك طرفش هم قطعی دارد می‌‌گذاریم جواد یساری گوش می‌‌دهیم و برگ‌های خشك را بی‌تفاوت لگد می‌‌كنیم و می‌‌رویم.

پایان

نویسنده: هادی مؤمن

دسترسی سریع