پای خاطرات پیر پیكان

پای خاطرات پیر پیكان

1402/12/13
|
11:42
|

شاعر: محمدحسین علیان

شعر طنزی درباره خاطرات پیكان:

روزی از روزهای بهمن ماه
توی تهران و انتهای ونك

پیر پیكانِ خسته چل و هشت
قطعاتش خراب و مستهلك

سرفه می‌كرد اگزوزش دائم
دنده‌اش داشت لرزشی اندك

لِكّ و لِك رفت تا كه شد پنچر
رفت سمت عصاش یعنی: جك

داد زد: هِع! چه روزگار بدیست!
كل كشور خراب و خورده تَرَك

نه به علمی رسیده‌ایم و نه فن
نه به صنعت ولو كم وكوچك

در زمان قدیم چنین كه نبود
شاه چی بود و چی شدش اینك:

كل كشور همه‌ش ترّقی بود
هر جوان داشت پنج شش مدرك

تاكسی خطیِ هوایی داشت
خطِّ تهران و قلهك و شمشك

تا همه در رفاه غرق شوند
در اداره لحاف بود و تشك

در مدارس به بچه می‌دادند
پیتزا، كله پاچه با اسنك

جای لالایی حزین، رادیو
پخش می‌كرد اردكِ تك تك

جای آمپول و قرص هم دكتر
می‌نوشته لواشك و ترشك

افسران خدوم ساواكی
كه همه بوده اند اهل كمك

تشنه‌ها را سریع می‌بردند
تا بنوشند خوب آب خنك

در اتاق شكنجه هیچ نبود
می‌نشستند پای چای و كعك



ناگهان ماهواره سیمرغ
وسط قصه‌اش كشید سرك

گفت: بابا بزرگ چی میگی؟
دیو را هی نكن بزك دوزك

این اراجیف تو كتم نرود
نه به زور و نه روغن كرچك

گفت پیكان: نیا یهو بچه
آمدی و شدیم زهره ترك

صنعت ما بزرگ بود و خفن
تو چه می‌فهمی آخر ای پسرك

گفت سیمرغ: من همین گویم
كه تو را كافی است این اندك

تو مفصل بخوان از این مجمل
در كتاب معانی المتلك(1)

اوج صنعت خودِ تو بودی و بس
ای كه پهپادی و جت و موشك

من جواب تو را چرا بدهم
من كجا و امور خاله زنك

باید امروز تا فضا بروم
برسم آنور مدارِ فلك

از تو من بیشتر سفر دارم
تو بمان و دروغ و دوز و كلك

پاسخت را همین سه تا بدهند
صنعت چیبس و بستنی و پفك

تو برو با همین سه شو مشغول
بشنین پای قصه كودك

بعد هم جای شعر لالایی
هی پلی كن تو اردك تك تك

پی‌نوشت:

(1) كتاب معانی المتلك، ج32، ص 843، نوشته ابوالفرتوت تودماغی، ادیب قرن سوم هجری پیش از میلاد

برگرفته از سایت دفتر طنز حوزه هنری

دسترسی سریع