سیر دگرگونی املت به آفوگاتو

چندین سال قبل، محل تجمع علّافان در قهوه‌خانه بود. اسم این مكان‌ها حاوی قهوه بود ولی قوت غالب مردمان آنجا، چایی بود. چایی هم باید در استكان كمر باریك می‌آوردند تا یك قلچماق دو متری با سبیل یك متری آن را هورت بكشد.

1404/08/10
|
19:16
|

چندین سال قبل، محل تجمع علّافان در قهوه‌خانه بود. اسم این مكان‌ها حاوی قهوه بود ولی قوت غالب مردمان آنجا، چایی بود. چایی هم باید در استكان كمر باریك می‌آوردند تا یك قلچماق دو متری با سبیل یك متری آن را هورت بكشد.

غالب این علّافان، شغل نداشتند و مصداق بارز انگل اجتماع بودند. مزاحمت نوامیس و مسخره كردن جوانان دیگر و بیخ دیواری، عمده فعالیت غیر قهوه‌‌خانه‌ای آن‌ها بود.

این افراد تأكید بسیار زیادی بر خوردن املت همراه با یك پیاز كامل داشتند. علتش را نیز حال دادن معرفی می‌كردند. حرف بیخود می‌زدند؛ دهانشان بوی سرویس بهداشتی می‌داده و با بوی پیاز آن را می‌پوشاندند. بهانه می‌آوردند!

سیر دگرگونی املت به آفوگاتو
گذشت و گذشت تا ماشین توسعه آمد. قهوه‌خانه‌ها جمع شد. چرا؟ چون علّافی نبود یا تعداد علّافان با تعداد قهوه‌خانه‌ها همخوانی نداشت.

نمودار عرضه – تقاضا كه رسم می‌شد، عرضه از تقاضا پیشی می‌گرفت ولی تقاضا از عرضه هاپو نمی‌گرفت! هرهرهر، بامزه بود! حالا شوخی بس است.

جوانان جامعه دیگر به علّافی روی خوش نشان نمی‌دادند چون می‌توانستند به دانشگاه بروند و كسب سواد كنند. این هم ماشین توسعه بود كه تعداد دانشگاه‌ها را زیاد كرد تا علّاف‌ها در جامعه امنیت نداشته باشند.

فرض كنید كه شما علّافی هستید كه جلوی یك بانویی را سد كرده‌اید و از وی تقاضای شماره منزل جهت امر خیر می‌كنید. حالا سریع فرض كنید كه علّاف نیستید و دانشجو هستید؛ چقدر متفاوت شد! پس جوان دانشجوی علّاف بهتر از علّاف صرف است.

مدتی گذشت. ماشین توسعه گذشت. دانشجو هم تا یك مدتی دانشجو است و بعدش سنوات می‌خورد و به بیرون از دانشگاه پرتش می‌كنند.

رانندگان ماشین توسعه كه همراه با ماشین توسعه نرفته بودند، فكر كردند. دیدند دانشجوی علّافی كه دانشجو نباشد، فقط علّاف است.

سریع بر ماشین دیگری سوار شدند و قهوه‌خانه‌ها را با تغییر بِرَند به كافه تبدیل كردند. معادله علّاف و كافه هم كه نمودار عرضه و تقاضا تشكیل می‌دهد؛ چی بهتر از این!

زمان به‌سرعت گذشت و كافه‌ها دیدند كه نه! این‌طور نمی‌شود. پس چطور می‌شود؟ نتیجه آن‌كه برخی كافه‌ها دست‌كمی از مكان‌های نامناسب فرهنگی در خارج از مرزها ندارد. البته ما كه به آنجا نرفته‌ایم و صرفاً دیگران گفته‌اند و ما شنیده‌ایم؛ مثلاً با دوستی به محلی رفتیم برای خوردن میزان مناسبی از بستنی و قهوه كه آفوگاتو نام‌گذاری كرده‌اند.

وی از پاستاهای آنجا بسیار تعریف كرد و ما نیز تهیه كردیم. در همین میان كه دوست ما از كافه‌ها داستان می‌گفت، نصف دارایی‌مان را برای همان دو قلم دادیم.

شخصی كه خیلی شبیه به جوانان جویای نام بود، رسید همین دو قلم را دستمان داد. خلاصه كافه‌ها جاهای گرانی نیز هستند.

با بررسی ترتیب توالی اتفاقات می‌توان به این نتیجه رسید: نیم كیلو چای بخری و دم كنی، بسیار به‌صرفه‌تر از خوردن چایی در كافه‌ها است.

پایان


نویسنده: محمدحسین دهقانی ابیانه

دسترسی سریع